بی سروسامان

چند سالی است که شیعیان مستقر در منطقه «بوابه فاطمه» آرایشی جدید به این نقطه مرزی داده اند که بر جذابیت آن افزوده و ابعاد دردناکش را برای صهیونیست های هم جوار با این منطقه افزایش داده است.


به گزارش فرهنگ نیوز به نقل ازفارس در لبنان ، منطقه مرزی «بوابه فاطمه» در جنوب لبنان ، به کابوسی دردناک برای رژیم صهیونیستی بدل شده است.
منطقه مرزی «بوابه فاطمه»(به معنای «دروازه فاطمه) واقع در جاده «ناقوره-مرجعیون» یکی از جذابیت های جنوب لبنان برای علاقمندان به مقاومت و در عین حال خاری دردناک بر پیکره اشغالگران صهیونیست می باشد. این منطقه که آخرین نقطه ای است که ارتش اشغالگر اسراییل در سال 2000 از آن عقب نشینی نمود و از آن زمان به عنوان نمادی از مقاومت ضد صهیونیستی ، برای مردم لبنان و علاقمندان به مقاومت اسلامی شناخته می شود و طی یک دهه گذشته مورد بازدید هزاران نفر از مردم لبنان و سایر نقاط جهان قرار گرفته است.
چند سالی است که شیعیان مستقر در منطقه «بوابه فاطمه» آرایشی جدید به این نقطه مرزی داده اند که بر جذابیت آن افزوده و ابعاد دردناکش را برای صهیونیست های هم جوار با این منطقه افزایش داده است.
به گزارش خبرنگار فارس در لبنان ، امروز در «بوابه فاطمه» میدانی ساخته شده است که مزین به تصاویر و جملاتی ضد صهیونیستی از امام خمینی ، رهبر معظم انقلاب ،شهید سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله می باشد. جالب این که این میدان به راحتی توسط مرزداران ارتش صهیونیستی و حتی شهرک نشینان مجاور قابل رویت است.
خبرنگار فارس با حضور در میدان «بوابه فاطمه» ، تصاویری اختتصاصی از زوایای مختلف این میدان به ثبت رسانده است که در بخش «عکس های مرتبط» ضمیمه شده و قابل مشاهده است.

[ دوشنبه 90/6/28 ] [ 8:22 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از جهان،  به مناسبت ولادت سید شهیدان اهل قلم، مراسمی با سخنرانی آقایان: وحید جلیلی، رضا برجی، یوسف‌علی میرشکاک، جهانگیر خسروشاهی و سیدناصر هاشم زاده برگزار خواهد شد.

این مراسم به همت کانون فرهنگی – هنری کریم آل الله، پنج­شنبه هفته جاری مورخ 24شهریورماه بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) واقع در خیابان خاوران، شهرک مشیریه، خیابان سازمان آب برگزار می شود.



[ پنج شنبه 90/6/24 ] [ 6:42 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

 آن چه شهادت این دو برادر را از مصادیق مشابه متمایز می نمود ، مکان شهادت آنان بود.خلیل و اسماعیل ، بر خلاف آن چه در ابتدا تصور می رفت ، در کنار یکدیگر و یا در نزدیکی هم نبودند ، بلکه هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند.

 به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از مشرق ، سال های دفاع مقدس آکنده از وقایع بدیع و پر رمز و راز بود که امروز نشانه هایی از عزت و آبروی مردمی به شمار می روند که به گفته حضرت روح الله ، از مردمان صدر اسلام بهتر و برتر بودند. آن چه بر خانواده ی شهیدان ذاکری گذشت نیز از آن دسته وقایع به شمار می رود. خانواده ای که دو فرزند خود را به جبهه های نبرد با کفر اعزام کرده بودند و خبر شهادت هر دوی آنان را به فاصله چند ساعت از یکدیگر دریافت نمود. البته چنین نمونه ای در میان شهیدان دفاع مقدس منحصربفرد نبود اما آن چه شهادت این دو برادر را از مصادیق مشابه متمایز می نمود ، مکان شهادت آنان بود.
خلیل و اسماعیل ، بر خلاف آن چه در ابتدا تصور می رفت ، در کنار یکدیگر و یا در نزدیکی هم نبودند ، بلکه هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند. اسماعیل در منطقه عملیاتی «پنجوین» عراق ، هدف آتش متجاوزان حزب بعث قرار گرفته  و خلیل در شهر بعلبک لبنان ، به دست ارتش اسراییل شربت شهادت نوشیده بود. هر دو برادر در یک روز به دست دو عامل کفر جهانی ، در دو کشور که هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند به شهادت رسیدند و پیکر پاکشان در یک روز تشییع و در جوار یکدیگر در بهشت زهرای تهران به امانت سپرده شد تا سندی باشند بر نبرد سربازان حضرت روح الله با تمامی مظاهر شرک و نفاق و کفر در سراسر عالم.
روحمان با یادشان شاد

 

 

 


[ شنبه 90/6/19 ] [ 11:41 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

«می خواهم روح شوم و ببینم بابا و مامان راجع به من چه می‌گویند».این آخرین جمله‌ای بود که محمد مهدی قبل از شروع بازی مرگبارش به زبان آورد. او سه‌شنبه هفته گذشته وقتی خودش و برادر 6 ساله‌اش را در خانه تنها دید،
«می خواهم روح شوم و ببینم بابا و مامان راجع به من چه می‌گویند».

 این آخرین جمله‌ای بود که محمد مهدی قبل از شروع بازی مرگبارش به زبان آورد. او سه‌شنبه هفته گذشته وقتی خودش و برادر 6 ساله‌اش را در خانه تنها دید، تصمیم گرفت همانند سریال مورد علاقه‌اش تبدیل به یک روح شود و به مکان‌های مورد علاقه‌اش سر بزند، غافل از اینکه بازی او سرنوشت شومی به‌دنبال خواهد داشت.

 حالا 7 روز از حادثه‌ای که برای پسربچه 12 ساله گذشته می‌گذرد. 7 روزی که حاصل آن برای پدر و مادر محمدمهدی چیزی جز گریه و اندوه نبوده است. درست زمانی که خیلی از ما مشغول مسافرت و استراحت در تعطیلات عید فطر بودیم، اعضای خانواده «کوهی» پله‌های بیمارستان سوم شعبان را دو تا یکی می‌کردند به امید اینکه شاید از زبان پزشکی بشنوند: «پسرتان به زندگی برگشته است.» اما 7روز گذشت و محمد مهدی نه تنها به هوش نیامد که بنابر نظر قطعی پزشکان، دچار مرگ مغزی شد.
 تقلید مرگبار
 « محمدمهدی علاقه زیادی به یکی از سریال‌های ماه رمضان داشت و جانش را هم سر تقلید از این سریال گذاشت.» این را پدر محمدمهدی می‌گوید. وی می‌افزاید: «پسرم بیش‌فعال بود و فیلم‌ها و سریال‌هایی را که می‌دید، تاثیر زیادی در او می‌گذاشت. دست آخر هم تقلید از یکی از همین سریال‌ها کار دستش داد و ما را داغدار کرد.»
 ماجرا چه بود؟
 بعد از ظهر سه‌شنبه گذشته، هیچگاه از یاد پدر محمدمهدی نخواهد رفت. زمانی که او سر کار بود و وقتی همسرش برای خرید خانه را ترک کرد، بچه‌ها در خانه تنها ماندند. او توضیح می‌دهد: «محمدمهدی» و برادر 6ساله‌اش مشغول بازی بودند که پسر بزرگم ناگهان تصمیم گرفت، به تقلید یکی از سریال‌های ماه رمضان تبدیل به روح شود. او به برادر کوچکش گفت که می‌خواهد وقتی روح شد، به محل کار من و نزد مادرش و همسایه‌ها برود و ببیند ما راجع به او و کارهایش چه می‌گوییم. برای همین به میله بارفیکسی که برای ورزش کردن بچه‌ها در خانه نصب کرده بودیم، یک روسری را قلاب کرد و سرش را داخل آن قرار داد و ناگهان حلق آویز شد. چند ثانیه بعد هم روی زمین افتاد و از هوش رفت.»
 
محمدمهدی در حالی بازی مرگبارش را شروع کرده بود که برادر کوچکش شاهد همه این ماجرا بود. پسربچه 6 ساله چند ساعت بعد وقتی محمدمهدی به بیمارستان منتقل می‌شد، درباره حادثه به پدرش می‌گوید: «من به داداش گفتم که این بازی را نکند اما خودش می‌خواست که روح شود. اولش که روسری را دور گردنش انداخت، داشت تاب می‌خورد اما یکدفعه چشم هایش را بست و روی زمین افتاد. من ترسیده بودم و گریه می‌کردم و همسایه‌ها پشت در جمع شده بودند اما مامان گفته بود که در را روی کسی باز نکنم. بعد یکی از همسایه‌ها شماره تلفن بابا را از پشت در از من گرفت و به او زنگ زد.» پدر محمد مهدی وقتی از ماجرا باخبر شد با عجله خودش را به خانه رساند. خیلی زود پسربچه 12 ساله به بیمارستان سوم شعبان انتقال یافت و گرچه با انجام عملیات احیا، قلب او شروع به کار کرد اما مغزش از کار افتاده بود.
 
پدر داغدار می‌گوید:« ساعت حدود 4:30 بعد‌از‌ظهر سه‌شنبه بود که پسرم را به بیمارستان رساندم و او تا یکشنبه شب هفته جاری در آنجا بستری بود. در این مدت خیلی‌ها امیدوارمان کردند که او به زندگی بر می‌گردد اما دوشنبه، دکترش گفت که داروهایی که به او تزریق کرده‌اند جواب نداده و او دچار مرگ مغزی شده است. وقتی این خبر را به ما اعلام کردند، دنیا روی سرمان خراب شد. باورم نمی‌شد پسرم را به خاطر تقلید از یک سریال از دست داده باشم. پسری که هنوز هم صدای خنده‌ها و شیطنت‌هایش در گوشم می‌پیچد.
 
با این حال او مرده بود و بهترین کار در آن لحظه اهدای اعضای بدنش بود. به همین دلیل با اهدای اعضای او موافقت کردیم و پسرم برای انجام آزمایش‌های نهایی درخصوص مرگ مغزی‌شدن و عمل پیوند اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال یافت. او ادامه می‌دهد: «در همه جای دنیا وقتی سریالی تخیلی و آمیخته با خرافات از تلویزیون پخش می‌شود قبل از آن هشدار داده می‌شود که این سریال را مثلا بچه‌های 12ساله و کمتر از آن تماشا نکنند اما متأسفانه در شب‌های ماه رمضان وقتی چنین سریالی از تلویزیون پخش می‌شد، هیچ هشداری به خانواده‌ها داده نمی‌شد و به همین دلیل قصد دارم از صدا و سیما و سازندگان این سریال شکایت کنم.»

[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 7:22 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از مشرق به نقل از فارس، گردان‌های قدس رزمایش بزرگی را با عنوان " وعده بازسازی و به مبارزه طلبیدن " را سازمان دهی کردند که در این رزمایش بیش از 400 مجاهد مشارکت کردند.

این مانور در راستای آماده سازی این گردان برای هرگونه ماجراجویی نظامی دشمن صهیونیستی در نوار غزه بوده تا این دشمن نتواند هیچگونه جنایتی را علیه ملت ما مرتکب شود

تصاویر ارسالی بخشی از مانور را به نمایش گذاشته است.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

[ شنبه 90/5/8 ] [ 11:18 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

متنی برگرفته از وبلاگ آفاق ظهور   که درونمایه این متن حقوقی که برای اقلیتهای مذهبی در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی تعریف شده است را به عنوان گوشزدی برای مسولین فرهنگی یادآوری می کند که مبادا در کشوری اسلامی این اقلیتها پای خود را از اختیارات قانونی خود فراتر نهند ...




بعد از خواندن و نگاه کردن به خبر و تصاویری درد آور،به سرعت سراغ قانون اساسی کشور رفتم ،تا ببینم من اشتباه می کنم یا این رقاصان حرفه ای ...
این شد که رفتم سراغ قانون مربوط به اقلیت های عزیز،تا بیشتر بفهمم که این عزیزان حق چه فعالیت های رو در کشور عزیزمون دارند

هر چند که اصل 12 قانون اساسی دین رسمی کشور را دین اسلام و مذهب اثنی عشری می داند اما اصل 13 نیز اقلیت های دینی رسمی کشور را ابتدا معرفی نموده و بیان می دارد که آنها در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می کنند. به هر حال چنین به نظر می رسد که در این بخش 4 حق عمده برای اقلیت های دینی در کشور ما در نظر گرفته شده است.

1- آزادی انجام مراسم دینی: در اصل 13 قانون اساسی به آزادی انجام مراسم مذهبی تصریح شده و عملاً نیز پیروان این سه دین با داشتن کلیساها و کتیبه های متعدد و آتشکده ها، مراسم و آیین مذهبی خود را به پا می دارند.
2- تشکیل انجمن: طبق اصل 26 قانون اساسی اقلیت های دینی می توانند مطابق ضوابط دارای انجمن و جمعیت باشند.
3- اجرای مقررات مذهبی خویش در احوال شخصیه: احوال شخصیه یعنی ازدواج، طلاق، ارث و وصیت که در این موارد، اقلیت های دینی مقررات مربوط به مذاهب خودشان را عمل می کنند و حتی اگر دعوا و مسأله ای در دادگاه های ایران مطرح باشد قاضی دادگاه طبق قواعد مسلمه مذهبی آنها، موضوع را فیصله می دهد.
4-داشتن نماینده مجلس: طبق اصل 64، زرتشتیان و کلیمیان هر کدام یک نماینده و مسیحیان و آشوری و کلدانی مجموعاً یک نماینده و مسیحیان ارمنی جنوب و شمال هر کدام یک نماینده را انتخاب می کنند.




هرچه این کتاب قانون اساسی رو بالا پایین کردم ، این بند قانون در مورد اقلیت ها رو پیدا نکردم ،
ولی خوب زیاد جای نگرانی نداره با اجازه از مجلس و دولت محترم و شورای نگهبان و دیگر مسئولین ،




از امروز این وبلاگ، قانونی را در مورد اقلیت های مذهبی به قانون اساسی کشور اضافه می کند

از امروز به بعد نه تنها اقلیت های مذهبی عزیز ،بلکه هر کسی که  احساس می کند در داخل کمرش جنبنده ای  وجود دارد که با عث حرکت دار کردن کمرش میشود ،تو رو خدا راحت باشد و احساس نگرانی نکند
 هر چقدر که دلش می خواهد می تواند کمرش را تکان دهد و شاید بالا و پایین رود و به دو طرف خود نگاه کند،
از این به بعد هلگوپتر ی در ملاءعام و غیر عام آزاد است ..
رقص محلی غیر محلی، دی جی غیر دی جی ،رقص به روی یک پا ،دو پا و.. آزاد است
هرگون باز و بسته کردن لامپ در خیابان، آزاد است

هر گونه  مراسم ، از تمرین رقص ،مسابقه ی رقص  و برگزاری مسابقات جام جهانی  و فیفا رقص در کشور آزاده است

هرگونه کشف حجاب در سالن ها و استادیوم های برگزار کننده این مسابقات آزاد می باشد
و اما تبصره اول این قانون : عزیزان توجه داشته باشند که این قانون محدودیتی  سنی و جنسی ندارند وبین خانونم های محترم و آقایون عزیز فرقی قائل نشده و هردو از حقوق مساوی برخوردارند
کودکان و نوجوانان میانسالان و پیر پاتال ها نیز می توانند همچین حرکاتی را انجام دهند

تبصره دوم این قانون : عزیزان توجه داشه باشید دادن شاباش  و یا همان رشوه در این مراسمات به دلیل تناقض با احکام اسلامی  جایز نمی باشد و پیکرد قانونی دارد

 و اما نکته آخر
آقای اداری فرهنگ و ارشاد شهر شهید پرور یزد
نمیدونم شما از برگزای این مراسم در یزد با خبر بودید یا نه یا شاید هم یکی از مدعوین این برنامه بودید،!!؟؟



 از این برنامه ی سر تا پا اشکال نمی دانم چه بگوییم

اما ای کاش برای کشوری که برای بارور شدنش  خون هزاران شهید ریخته  شده حرمت قائل بودید.

[ سه شنبه 90/5/4 ] [ 10:16 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب می‌دانم ، نحوه تشییع جنازه و دفن من است . به ترتیبی که می گویم عمل کنید: در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید ، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود .
 « حمید قلنبر» در مرداد 1339به دنیا آمد و 21 سال بعد در ساعت ده شب دوشنبه دوم شهریور1360 در شهر کرمان به دست عوامل ضد انقلاب ترور شد و به شهادت رسید. وی در هنگام شهادت مسئولیت واحد اطلاعات ستاد منطقه شش سپاه شامل استانهای کرمان ،هرمزگان ،و سیستان و بلوچستان را بر عهده داشت. مزار پاک این شهید در قطعه 24 بهشت زهرای تهران به امانت سپرده شده است.
این نوشته قصد مرور زندگی نامه شهید قلنبر را ندارد. حیات او ،در سه سال فعالیت سیاسی - نظامی اش پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، فراز و نشیب های فراوانی داشت که مجال مناسبی را می طلبد. در این مجال مختصر ، مقصود ما ، نگاهی است به وصیت نامه شهید قلنبر . این وصیت نامه یک نکته ویژه و نسبتا متفاوت با دیگر وصایای شهدا دارد و آن هم دستورات اکید و خاص شهید درباره شکل تدفینش می باشد. متن کامل وصیت نامه در زیر آمده است:

روحمان با یادش شاد

"انا لله و انا الیه راجعون"

این کتابت وصیتنامه «بنده خداست »، حمید ، فرزند محمد .وانجام آن را سفارش می کنم بر والیان خون و جسدم و حقی است برای من بر آنان که ادا کنند.
اول : برایم طلب آمرزش کنید؛ بسیار شبها. و به برادران پاسدارم که دستشان را از روی ادب می‌بوسم ، سفارش کنید در هنگام پست ، به خصوص شب ها ، برایم طلب عفو کنند.
دوم : مقداری مقروض هستم ؛ البته خدا گواه است و دوستانم ، که دیناری برای خود خرج نکرده ام . مقداری راتهیه کرده و می دهم ، آن چه ماند دوستانم به هر نوعی که می‌توانند ادا کنند؛ چرا که برای خدا کار کرده‌ام و حالا گرفتار قرض شده‌ام .
سوم: چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب می‌دانم ، نحوه تشییع جنازه و دفن من است . به ترتیبی که می گویم عمل کنید: در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید ، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود .آنگاه جنازه ام را تنها چهار تن از دوستانم که نام می‌برم از سردخانه تا گور به دوش کشند.
1 - محسن مقدس زاده 2 - رضا حاج محمدی 3 - حسن رضایی 4 - رضا موسوی فر
مادرم را بگویید تو را به جان فاطمه گریه نکند ، برادرم هم همین طور. از سردخانه تا گور به جز چهار نفری که اسم شان را بردم ، هیچ کس حق ندارد بیاید ، آنها جسدم را در قبر بگذارند و رویم خاک بریزند و در کنار قبرم صد مرتبه طلب عفو کنند ، با گفتن «ارحم عبدک یا غفور». هیچ مجلسی در یاد بودم نگیرید و برایم عکس چاپ نکنید . تمام سعی تان را بکنید گمنام بمیرم .
چهارم: شعرها را که حاصل عمر من است به رضا برادرم و خدیجه همسرم هدیه می‌کنم که به آنها عمل کنند.
پنجم: خواهرها و برادرهای مرتبط با من را بگویید حلالم کنند و بیشتر برای خدا بکوشند.
ششم : به همه بگویید از حق شان بر من بگذرند و برایم طلب عفو و رحمت کنند.
هفتم : برایم نماز و روزه به جای آورید.
هشتم: همه شما را به پیروی از امام و آمادگی برای قیام حضرت صاحب ، سفارش می‌کنم.
مراحلال کنید . به مادرم بگویید مراحلال کند، حتماً من او را خیلی اذیت کرده ام.
برایم طلب رحمت کنید.

1359/11/5
بنده خدا حمید قلنبر
 




شهید حمید قلنبر



مراسم ختم شهید حمید قلنبر

 



شهید حمید قلنبر

 



شهید قلنبر در بین همرزمان

 



شهید حمید قلنبر مسئول اطلاعات عملیات منطقه ششم سپاه

 



دوستان حمید قلنبر در مراسم ختم این شهید

 

 

شهید حمید قلنبر نشسته از راست، نفر دوم

[ سه شنبه 90/5/4 ] [ 10:2 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

ایران: اواخر بهمن ماه سال 89 زن جوانی سراسیمه به زورگیری از دختران و زنان تهرانی با خودرو+عکسکلانتری 441 جوادیه تهرانپارس رفت و با تسلیم شکایتی گفت: ساعت 11 صبح از خیابانی در مشیریه – جنوب شرق تهران- سوار یک دستگاه خودروی پژو آردی یشمی شدم تا به تهرانپارس بروم از آنجا که داخل خودرو به غیر از راننده ، زن و مرد جوانی هم نشسته بودند خیالم راحت شد اما افسوس که دقایقی پس از حرکت ناگهان زن و مرد مسافرنما طنابی دور گردنم انداخته و با تهدید چاقو تمام پول‌ها ،تلفن همراه و لوازم با ارزش داخل کیفم را سرقت کرده و مرا از خودرو بیرون انداخته و متواری شدند.
پس از این شکایت پرونده به دستور قاضی آقایی از شعبه سوم دادیاری دادسرای جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار کارآگاهان پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
تحقیقات در این باره ادامه داشت که چند شکایت مشابه دیگر نیز به اداره آگاهی رسید.بدین‌ترتیب مالک خودرو، اواخر فروردین شناسایی و دستگیر شد. اما مرد جوان گفت: خودرو را از چند ماه قبل برای مسافرکشی به دوستش علیرضا اجاره داده است.
در ادامه علیرضا- 82 ساله- و همسرش ستاره – 42 ساله- دستگیر شدند. با اعترافات آنها همدستشان حسین- راننده خودرو- نیز شناسایی و دستگیر شد.آنها ضمن اعتراف به چندین فقره سرقت و زورگیری مدعی شدند طلاهای مسروقه را به چند طلافروشی در محله‌های پیروزی و حکیمیه فروخته‌اند.
سرهنگ کارآگاه رضا مؤذن- رئیس پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران- با اعلام این خبر گفت: متهمان تاکنون به ده‌ها فقره سرقت از زنان و دختران مسافر اعتراف کرده‌اند.
قاضی پرونده نیز با درخواست چاپ عکس بدون پوشش متهمان از مردم خواست در صورت شناسایی متهمان برای شکایت به پایگاه چهارم پلیس آگاهی واقع در پل سیدخندان خیابان ابوذر غفاری مراجعه کنند.

منبع:: البرز


[ سه شنبه 90/2/20 ] [ 5:37 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
<   <<   116   117   118   119   120      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 114
بازدید دیروز: 698
کل بازدیدها: 20012767

طلایه دار