سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

تصاویر زیر چهره نورانی یکی از این شهدا را نشان می‏ دهد: « مهندس شهید علی المؤمن» 26 ساله، که وقتی ارتش بحرین زنان حاضر در تظاهرات را هدف قرار داد خود را مقابل گلوله ‏ها انداخت و جانش را فدای نجات هم وطنانش کرد.

این شهید سعید در هنگام تغسیل، لبخند ‏زد؛ گویی که مکان متعالی خود را در «جنات النعیم» به نظاره نشسته است... طوبی له و حسن مآب.

This image has been resized.Click to view original image

This image has been resized.Click to view original image


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:52 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

شهید طیب حاج رضایی هرچه بود هنگام شهادت پاک و پاکیزه از دنیا رفت. کسی که شب‎ها را در این کافه و آن کافه به صبح می‌رساند هنگام مرگ با وصیت از دنیا رفت. وصیت کرد هر کس ادعا کرد از او طلب دارد بپردازد و از هر کس که طلب داشت، اگر داد که داد و اگر نداد او را می‌بخشد. هنگام شهادت او هزاران نفر از مؤمنین و طلاب برای او نماز خواندند و نقل است که برخی از بزرگان حوزه نجف برای او نماز و روزه نیابتی سفارش دادند. این سرانجام کسی است که عاشق اباعبدا... الحسین(علیه‌السلام) بود و در عشق به حسین یاری فرزند او را کمتر از یاری حسین ندانست و در دفاع از ولایت و مرجعیت همه چیزش را داد.

این جملات و ادامه مطلب حاصل گفتگوی «پنجره» با سید عباس فاطمی نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر است. کتاب‎های «شعبان جعفری در آئینه اسناد» و «زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی»از ایشان چاپ شده و «کالبد شکافی یک رویداد، درباره دلایل عزل آیت‌ا... منتظری» و پژوهش‎هایی دیگر در موضوعات نهضت‌های آزادی ‎بخش، گروه‎ها و جریانات سیاسی معاصر از جمله کتاب «انجمن حجتیه،گذشته، حال و آینده »و ... کارهای در نوبت چاپ ایشان است.
این گفتگو را بخوانیم:
دو نوع دیدگاه درباره طیب حاج ‎رضایی و حاج اسماعیل رضایی وجود دارد. عامه مردم می‎گویند ما شری از او ندیدیم، اما در اسناد ساواک طیب آدم ناراحتی معرفی شده، کدام یک درست است؟
اینکه مردم از طیب خاطرات خوبی دارند و از او به نیکی یاد م
ی‎کنند، ناشی از حسن عاقبتی است که او داشت. این حسن عاقبت نباید ما را از بیان واقعیت‎های زندگی او غافل کند. هیچ‎ کس نباید برای قداست بخشی به شهید آزاده طیب حاج رضایی از بیان آن‌ چه او بوده و اکسیری که حضرت امام داشت و به آهن می‌زد طلا می‌شد، صرف‌ نظر کند. تغییر و بازگشت طیب به شخصیت والای انسانی و ایمانی از معجزه‎های امام خمینی بود. امام خمینی از میان مردم کوچه و بازار و از میان خلایق متنوع و متکثر یارگیری کرد و از میان همان‌ها سرداران بزرگ جنگ را به وجود آورد و به همین دلیل نباید این قطعه از زندگی طیب را نادیده گرفت.
اگر گذشته طیب و مکنت و ثروت او را در نظر بگیریم، ارزش‌های واقعی‎اش آشکار می‌شود. بعد به این بپردازیم که با وجود همه امکانات در اختیار و قول و قرارهایی که رژیم به بریده‌هایی از انقلاب امام خمینی (ره) می‌داد، اما او هرگز حاضر به خواب و خور دنیا به قیمت خیانت به امام نشد. مرحوم طیب حاج رضایی از جوانی دارای شخصیتی دوگانه بود. در این که از اول به دلیل تربیت خانوادگی و به‎ ویژه تربیت مادر گرامی‎اش رگه‎هایی از ارادت و عشق به اهل بیت (علیهم السلام) داشت شکی نیست، او عاشق دلباخته امام حسین بود و تمام محرم و صفر و رمضان را جور دیگری می‌شد. در تاسوعا و عاشورا با پای برهنه میان عزاداران حاضر می‌رفت و عرض ارادت می‌کرد. اما از محرم و صفر و ماه رمضان که عبور می‌کرد، همین طیب عاشق اباعبدا... الحسین و نوکر خاندان رسول(صلی‌ا... علیه و آله و سلم) گرفتار نفس اماره می‌شد و شخصیتی کاملاًٌ متضاد با ایام محرم و رمضان پیدا می‌کرد. شرور و زورگیر می‌شد.
در این دوره طیب غالباً دست به کارهای ناشایست و زد و خوردها و چاقوکشی‌های خیابانی می‌زد. به همین دلیل بارها و بارها بازداشت و روانه زندان شده بود. او برای همین جرم‌ها به تبعید بندرعباس هم محکوم شده بود.
نکته‌ای که در سئوال اشاره شده بود، نگاه ساواک به طیب بود. اگر قرار باشد اسناد ساواک ملاک ارزیابی‌های ما درباره اشخاص و به‎ ویژه شخصیت‌های مبارز و انقلابی قرار گیرد، هیچ یک از بزرگان از علما مورد تقدیر ساواک قرار نگرفته‌اند و کمتر ما دیدیم ساواک از یک فرد مخالف رژیم پهلوی تجلیل به عمل آورده باشد. اگرچه در خاطرات برخی از عناصر وابسته به رژیم فاسد پهلوی مواردی داریم که اشخاص از طیب به نیکی یاد کرده‎اند. در این رابطه از قول سرهنگ جواد صارمی، وکیل مدافع طیب حاج رضایی و سایر متهمان همراه او در دادگاه نظامی نقل شده که در یک جلسه خصوصی گفته: «طیب حاج رضایی واقعاً مرد بود. هیچ یک از رجال ما شهامت و مردانگی او را ندارند. این مرد تا پای جانش ایستاد و نخواست غیرواقعیت سخن بگوید...»
البته در مواردی هم مأموران ساواک در مکاتبات و گزارش‎های‎شان از آنان انتقاد و بدگویی کرده‎اند. این مسئله به ‎ویژه درباره یکی از نزدیکان شهید طیب حاج رضایی – شعبان جعفری (بی ‎مخ) – به شدت صدق می‎کند. در کتاب شعبان جعفری در آئینه اسناد در این‎ باره اسناد متعددی را ارائه کردم که مراجعه به آن پاسخ خیلی از سئوال‎هاست.
چه وجوه اشتراکی بین طیب حاج رضایی و شعبان جعفری(بی ‎مخ) وجود دارد؟ این‎ ها چرا با هم دمخور بودند؟
شاید نتوان در برهه‌ای از رویدادهای تاریخی کشور بین شعبان بی‎ مخ و مرحوم طیب حاج رضایی تفاوتی محسوسی قائل شد. چون شعبان و طیب تا قبل از قیام امام خمینی در سال 1341 در برخی امور به یکدیگر شباهت داشته‎اند. هر دو در بازگشت شاه به قدرت، نقش داشته‎اند. اگرچه طیب بعد از ظهر 28 مرداد وارد معرکه شد، ولی بالاخره هر دو مستحق دریافت مدال درجه 2 رستاخیز شدند. اما از نظر سن و سال؛ مرحوم طیب حدود 20 سال از شعبان جعفری بزرگتر و از نظر مال و منال و مکنت بسیار بالاتر بود. از طرفی در منظر عام شعبان جعفری در حد یک نوچه طیب محسوب می‌شد. او تا پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 جایگاه مستقلی در بین مردم و ورزشکاران و به ‎ویژه لوطی مسلکان و قلدرهای کوچه و خیابان نداشت. البته این به معنی نفی رفتارهای شرورانه شعبان جعفری در سال‎های 1325 تا 1332 نیست. می‌خواهم مقایسه‌ای بین شعبان جعفری و شهید طیب حاج رضایی کنم. حتی پس از 28 مرداد تا چند سال شعبان جعفری در هیئت و تکیه عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) که طیب برپا می‌کرد چای می‌داد و خدمت می‌کرد. اما به مرور شعبان با گدایی از دستگاه‌های دولتی هیئت و تکیه خودش را راه‎ انداخت و با التماس از مقامات دولتی و نظامی سعی کرد خود را مطرح کند، در این کار موفق هم می‌شد. اما طیب اساساً چنین مشی و مرامی نداشت. طیب با زحمت و تلاش خود به جایی رسیده بود و مال و ثروت فراوانی به هم زده بود که نه تنها به کمک‎های دولتی نیاز نداشت، بلکه در مقاطعی از جیب خود صرف جشن‎های دولتی می‎کرد (مثلاً چراغانی میدان مولوی و خیابان های اطراف زایشگاهی که قرار بود ولیعهد در آن به دنیا بیاید) و در این راه چشم داشتی هم نداشت. کسب امتیازاتی از دولت پس از کودتای 28 مرداد نافی این ادعا نیست که طیب دستش در جیب خود بود و برای بالا رفتن از نردبان ثروت و مکنت دریوزگی کسی را نمی‌کرد.
طیب برخلاف آن‌ چه سال‎ها در کشور ما به ‎ویژه قبل از انقلاب شایع شده بود انسانی با مرام، مردمی و حامی مظلومان بود. از همه مهمتر به دلیل آن‌ که با وجود همه خبط و خطاهایی که در مقاطع مختلف زندگی از او دیدیم، اما هرگز دستش از در خانه اهل بیت(علیه‌السلام) و به ‎ویژه تکیه عزاداری برای امام حسین(علیه‌السلام) کوتاه نشد و همین اتصال باعث نجات او در انتهای عمر کوتاهش شد.

شهید طیب حاج رضایی و شهید اسماعیل حاج رضایی در بزرگداشت امام حسین(علیه‌السلام) هیئت‎هایی بر پا می‌کردند که جمعیت بالای 6-5 هزار نفری را در خود جا می‌داد. وقتی دسته عزاداری بزرگ با علامت و نشانی عظیم در خیابان‎های مرکزی تهران دیده می‌شد، مردم می‌گفتند دسته طیب است. طیب مردمی زیست و باوجود نقشی که در کودتای 28 مرداد ایفا کرد، سرانجام و فرجامی نیک داشت....
نهضت انقلاب اسلامی چه ظرفیتی دارد که افرادی با مرام و مسلک لوطی‎ گری هم ذیل آن تعریف می‎شوند؟
انقلاب اسلامی و اسلام عزیز برای جذب یک گروه خاص از اجتماع وارد نشد. اگر قرار بر این بود که اسلام برای یک بخش از جامعه باشد، چرا پیامبر(صلی‌ا... و علیه و آله و سلم) آن‎ قدر سختی و مرارت کشیدند. اگر اسلام برای گروهی مؤمن و مخلص بود که اساساً نباید مسلمانان در صدر اسلام طلقا را به دستور پیامبر می‌پذیرفتند. طلقا دار و دسته ابوسفیان و معاویه بودند که تا آخر جنگیدند و تا فتح مکه دست از ایستادگی در برابر اسلام نکشیدند.
اگر اسلام دین جهانی و همگانی است که هست، می‌بایست باب ورود همه به آن باز باشد. البته برای ورود افراد قوانین و مقرراتی وضع شده بود که هنگام ورود می‌بایست مورد توجه تازه مسلمانان قرار می‌گرفت. این نکته مهمی است که وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد در جامعه ما جمعیت بزرگی از نظر فرهنگی و سیاسی وابستگی شدیدی به قدرت طاغوت داشتند و با پیروزی انقلاب که نمی‎شد همه این وابستگی‌ها را با تیغ و درفش از بین برد. به همین دلیل امام خمینی(ره) باوجود قاطعیتی که داشتند و هرگز از اصول مسلم خود عدول نمی‌کردند، اما با به کارگیری مهندس بازرگان در دولت موقت راه را برای بازگشت تدریجی افراد به اسلام و کشور اسلامی باز گذاردند و در یک دوره زمانی کم کم طبقات اجتماعی معاند با انقلاب به مخالف و سپس بسیاری در سیل خروشان ملت مستهیل شدند و عده‎ای هم چاره‌ای نداشتند جز ترک کشور و پناه بردن به آغوش آمریکا و انگلیس.
نکته ظریفی که در این ‌جا باید مورد توجه قرار گیرد، مدیریت امام بر جریانات مختلف اجتماعی بود. امام راحل معتقد بودند لوطی‎ گری و قلدرمآبی نمونه‌ای از استعمار فرهنگی و استضعاف فرهنگی صاحبان آن است. پس برای اصلاح آن‎ ها حذف فیزیکی آنها را در یک حرکت انقلابی امکان ‎پذیر نمی‌دانستند. از طرفی واقف بودند که لوطی‌ها و جاهل‌ها ابزار دست شاه و دربارند و همواره دربار از طریق ترویج مشروبات الکلی و قمار و فساد برای جدایی بیش از پیش آنان از مساجد و تکایا تلاش می‌کرد. اما حضرت امام با به‎ کارگیری افراد متدین و مناسب از جنس خود آنها، ابتدا فاصله‌ای تدریجی بین آنها و رژیم‎ انداختند و سپس آن‎ هایی که زمینه‌ای مختصر داشتند را به اردوی خود فرا خواندند و دیدیم در ماجرای 15 خرداد 1342 به‎ جز شعبان جعفری همه لوطی‌ها و مشدی‎های میدان و خیابان در دفاع از امام و اسلام به میدان آمدند و نه تنها در برابر شاه ایستادند، بلکه به قیمت جانشان حاضر نشدند غباری از اعترافات آنها دامن مرجع و رهبرشان را آلوده سازد.
نقش بی‎ بدیل شهید حاج مهدی عراقی از آوردن شهید طیب حاج رضایی به اردوگاه یاران امام خمینی فراموش نشدنی است. مطالعه خاطرات مرحوم عراقی این نقش را کاملاً روشن می‌کند. در ایران اسلامی همواره رشته‌ای محکم بین همه مردم از مسلمان و غیرمسلمان، از متدین و متشرع تا افراد ضعیف‎ الایمان و حتی افراد فاسد و آلوده به گناهان بعضاً کبیره وجود داشت که اگرچه در زمان‎هایی به مویی بند می‌شد، ولی دوباره به بازسازی و تقویت این رشته می‌انجامید. این رشته چیزی نبود جز محبت به اهل بیت(علیه‌السلام) و به ‎ویژه عشق و اردات همه مردم به امام حسین(علیه‌السلام). این امر به حدی بود که در دهه اول ماه محرم و به‎ ویژه تاسوعا و عاشورا کاباره‌ها و مراکز فساد و فحشا نیز تعطیل می‌شد و نقل شده که آنان که گرفتار در منجلاب فساد و تباهی بودن در آن روزها به امید دستگیری اهل بیت به عزاداری می‌پرداختند.
از نکات مهمی که بیان نشد وابستگی مرام لوطی‌ها به زورخانه و ارتباط نزدیک این اماکن با حضرت علی و مرام جوانمردی بود که این خود زمینه‌ای بس قوی برای بازگشت افراد به آغوش اسلام و روحانیت بود.
طیب حاج‎ رضایی چطور از جایگاه سلطان موز ایران، به جایی رسید که در راه دفاع از امام خمینی و حرکت انقلاب اسلامی به شهادت رسید؟
اگر اتفاقاتی را مطالعه کنیم که برای شهید طیب حاج رضایی از 28 مرداد 1332 تا 11 آبان 1342 رخ داد، حتماً به برخی از خصلت‌های ویژه او بر می‌خوریم که در امثال شعبان جعفری نبود. طیب در عصر 28 مرداد وارد میدان شد و گمان می‌کرد کشور در آستانه افتادن به دست کمونیست‎ها و نابودی بر اثر جنگ فرسایشی بین شاه و ملیون است.
در سال‎های بعد هم به‎ تدریج ارتباطش را با روحانیت تقویت کرد. در اسناد ساواک مواردی وجود دارد که نشان می‌دهد او به منزل آیت‌ا... کاشانی و برخی علمای دیگر رفت و آمد داشت. از طرفی با اتفاقاتی که در کشور می‌افتد و افشاگری‎هایی که امام در مورد اسراییلی بودن شاه و نقش آمریکا در عقب‎ ماندگی کشور می‌کند؛ موضع تردید او نسبت به حاکمیت تقویت می‌شود و تا روز موعود این فاصله‎ گیری به حدی می‌رسد که تمثال امام را روی علم و کتل نصب کردند و علناً از نهضت امام طرفداری می‌کند.
طیب سال 42 بسیار پخته ‎تر از طیب سال 1332 است. او در این دوره بنا به روایاتی که برخی از روحانیون و علما نقل می‌کنند بر اثر تلاش و دعا و استغاثه مادر طیب و حاج طاهر برادر بزرگ طیب و عنایتی که حضرت زهرا(سلام‌ا... علیها) به ایشان داشته، متحول می‌شود و با وجود وسوسه‌های فراوان که با گفتن یک جمله که امام خمینی به او پول داده تا افرادش را به خیابان‎ها بریزد خود را نجات دهد، اما هرگز چنین نکرد و با آغوش باز شهادت را پذیرفت و نامش را در دفتر ایام جاودانه ساخت.
چرا طیب حاج‎ رضایی با رژیم پهلوی کنار نیامد؟
بی ‎شک دربار و رژیم پهلوی همواره به افرادی میدان می‌دادند که همواره خود را خاکسار شاه بدانند و از خود چیزی نداشته باشند. افرادی که سرشان به تنشان می‌ارزید هرگز نمی‌توانستند برای یک دوره بلند مدت با دستگاه کنار بیایند. حضور آدم‎های فاسد در همه بخش‎ها مثل سرطانی بود که همه‎ اندام رژیم را می‌سوزاند و افرادی چون طیب نمی‌توانستند تا آخر راه با آنها همراهی کنند. آن‎ها که عزت نفس برای خود قائل بودند و گدا صفتی در خونشان نبود هرگز امکان ادامه همراهی با شاه و دستگاه فاسدش را نداشتند.
در احوالات شهید طیب هم دیدیم که او از رشوه و فساد دربار و دستگاه خسته شده بود. او متوجه بسیاری از امور شده بود که آزارش می‌داد و نمی‌توانست به همکاری با آن ادامه دهد.


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:47 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

اللهم الرزقنا توفیق الپارتی

وقتى آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن- هیکل تدارکاتى- را مى کرد و غذایشان را یک کم چربتر مى کشید، یا میوه درشت ترى برایشان مى گذاشت، هر کس این صحنه را مى دید، به تنهایى یا دسته جمعى و با صداى بلند و شمرده شمرده شروع مى کردند به گفتن: «اللهم الرزقنا توفیق الپارتى فى الدنیا و الاخره!» یعنى دارید پارتى بازى مى کنید حواستان جمع باشد.
آى کامک!پفک

دشمن عقبه جبهه مهران را زده بود، سینه کش ارتفاعات را بمباران کرده بود، از هر طرف صداى آه و ناله بچه ها به گوش مى رسید، دشت پر از شهید و مجروح و مصدوم بود، بیچاره امدادگران نمى دانستند به حرف چه کسى گوش کنند، و سراغ کدام یکى بروند، چون همه ظاهراً یک وضع داشتند، تا معاینه نمى شدند و از نزدیک به سراغشان نمى رفتى نمى توانستى یک نفر را بر دیگرى ترجیح بدهى، در همین زمان بالاى سر یکى از بچه هاى گردان رفتیم، که وقتى سالم بود امان همه را بریده بود، محل زخم و جراحتش را باند پیچى کردم دیدم واقعاً دارد گریه مى کند، گفتم: تو که طوریت نشده، بى خودى داد و فریاد راه انداخته بودى که چى؟ با همان حال و وضعى که داشت گفت: من هم چیزى نگفتم، فقط یاد بچگیم افتاده بودم که سر کوچه و محل خوراکى مى فروختم، براى همین داشتم مى گفتم:«آ...ى! کامک، پفک که شما آمدید». خندیدم و گفتم:«تو موقع مردن هم دست بردار نیستى.»
اى که دستت مى رسد کارى بکن

گاهى مى شد آه در بساط نداشتیم، حتى قند براى چاى خوردن، شب پنیر، صبح پنیر، و ظهر هم خرما. صداى همه در آمده بود. دیگر حرفى نبود که نثار شهردار و تدارکاتچى نکنند. آنها هم در چنین شرایطى لام تا کام نمى گفتند، که هوا پس بود. طبع شعر همه که اندرون از طعام خالى داشتند گل کرده بود، از جمله ما: «اى که دستت مى رسد کارى بکن.» و شهردار که در حاضر جوابى چیزى از بقیه کم و کثر نداشت مى گفت: «دستم مى رسد جانم و لیکن نیست کار، چه کنم کف دست که مو ندارد مو چین بنداز، اگر خودم را مى خورید بار بگذارم.»
آمده ام جبهه بلکه شهید بشوم

همه دور هم نشسته بودیم. یکى از بچه ها که زیادى اهل حساب و کتاب بود و دلش مى خواست از کُنه هر چیزى سر در بیاورد گفت: «بچه ها بیایید ببینیم براى چه اومدیم جبهه.» و بچه ها که سرشان درد مى کرد براى اینجور حرفها البته با حاضر جوابى ها و اشارات و کنایات خاص خودشان همه گفتند: «باشه.» از سمت راست نفر اول شروع کرد: «والله بى خرجى مونده بودم. سر سیاه زمستونى هم که کار پیدا نمى شه گفتیم کى به کیه مى رویم جبهه و مى گیم براى خدا آمدیم بجنگیم.» بعد با این که همه خنده شان گرفته بود او باورش شده بود و نمى دانم تندتند داشت چه چیزى را مى نوشت. نفر بعد با یک قیافه معصومانه اى گفت: «همه مى دونن که منو به زور آوردن جبهه چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادرم هستم و دریچه قلبم گشاد شده خیلى از دعوا مى ترسم، سر گذر هر وقت بچه ها با هم یکى به دو مى کردند من فشارم پایین مى آمد و غش مى کردم.» دوباره صداى خنده بچه ها بلند شد و جناب آقاى کاتب یک بویى برده بود از قضیه و مانند اول دیگر تندتند حرفهاى بچه ها را نمى نوشت. شکش وقتى به یقین تبدیل شد که یکى از دوستان صمیمى اش گفت: «منم مانند بچه هاى دیگه، تو خونه کسى محلم نمى گذاشت، تحویلم نمى گرفت آمدم جبهه بلکه شهید بشوم و همه تحویلم بگیرن.»

برگرفته از فرهنگ جبهه


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:41 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

تصویر بزرگ کتاب "نه ده" حسین قدیانی به خاطر محتوای جذاب و قلم تاثیرگذار آن،‌ سال گذشته رتبه پرفروش‌ترین کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی را به دست آورد و پیش‌بینی می‌شود این کتاب قدیانی نیز به کتاب پرفروشی تبدیل شود.





به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فتنه سال 1388 صرفنظر از تأثیرات عدیده در عرصه سیاست و اجتماع، باعث خلق ادبیات ویژه‌ای نیز شد و واژگان و تعابیر جدیدی را به فرهنگ سیاسی مردم ایران وارد کرد که پیش از آن سابقه نداشت.

مقابله با جنگ نرم و جریان فتنه در فضای سایبر و عرصه مطبوعات کشور باعث رشد و شکوفایی جوانانی شد که مصداق «افسران جنگ نرم» بودند که مقام معظم رهبری بر آن تأکید ویژه‌ای داشتند؛ جوانانی که قدرت قلم و نویسندگی خود را در دفاع از کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی به کار بستند.

حسین قدیانی از نویسندگان این عرصه است که مطالب قابل توجه و ارزنده‌ای را درباره حوادث و ابعاد مختلف فتنه، بیشتر با محتوای طنز نگاشته است. کتاب "قطعه 26"، حاصل جمع‌آوری نوشته‌های قدیانی در وبلاگی به همین نام است که به بررسی و انتقاد از عملکرد اشخاص، مقامات و نهادها و سازمان‌ها در قبال فتنه 88 می‌پردازد.

چاپ اول کتاب "قطعه 26" که به نوعی تاریخ شفاهی اتفاقات و رویدادهای فتنه 88 محسوب می‌شود، از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در دو جلد 772 صفحه‌ای و 696 صفحه‌ای در تیراژ 2500 جلد ارائه شده است.

گفتنی است کتاب "نه ده" حسین قدیانی به خاطر محتوای جذاب و قلم تاثیرگذار آن،‌ سال گذشته رتبه پرفروش‌ترین کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی را به دست آورد و پیش‌بینی می‌شود این کتاب قدیانی نیز به کتاب پرفروشی تبدیل شود.

"قطعه 26" نام قطعه‌ای در بهشت زهراست که شهید اکبر قدیانی پدر حسین قدیانی در آن آرام گرفته است.


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:31 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

تصویر بزرگ










ای قدرت حق، میر غضب(1) شاه دو عالم      ای نـــور خــدا پــــور عــلی زاده ی خــــاتم
گــردیـده ولایــت ز ازل بــهر تــو محــکم    بـشـتاب شــــها از دل مــــلّت بــزدا غـــــم
تا خــواب نــمایند به راحــت همه عالم


اوحامی دین است الا نور مبین اسـت   او وارث بی شبهه ی تاج است و نگین است
او مهدی ما صاحب اقطاع زمین است   بـرتــاج وران حــقــا، پــایـان سـنیـــن اســـت
غولان همگی در وَحَل افتاده به صد غم

n
از کسوت ضجر و کسل ای قوم در آیید   بـر آل خـلــیفـه هــــمه لـــعنت بنـــمایــیـــد
قـدرت و حــکومت زســـعودی بربـــایید   از غـــــرب ســـتمـــــکار تـــحکم بــــزدایــیــد
کـز پرده بـرون تـازد شــاهــنــشه عالم


زوداست که عالم همه چون خلد مخلد  روشــن شــــود ازچـــهره ی ســلطان مـوید
بـــر مـــنتظران خـــلد شــود وقف موبد   نــقـــمت به ستـــمـکار شود سـخت مشدّد
از عــدل، خــرابات(2) شود یکــسره عالم
n
سراینده: حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا اسدی مقدم
 

(1)حالت تعرض برای مقابله و معارضه و انتقام جویی
(2)خرابات منطقه ی وسیعی است که بحر ابیض ودشت خضرا در آن واقع شده است.
یکی افسرده دل وقت مناجات ***بدید اندر حرم شخصی ز سادات
بدادش دسته گل در غیر موسم***بگفتا از کجا گفت از خــرابات÷÷

[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:24 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

تصویر بزرگ به گزارش فرهنگ نیوز  به نقل از برنا ، برخی این سوال در ذهنشان مطرح می شود که بن لادن رهبر القاعده چگونه چند زن را برای همسری خود انتخاب کرد و معیار وی برای انتخاب همسر چه بود.

این روزنامه در ادامه نوشت: شرایط زنی که بن لادن برای ازدواج انتخاب می کرد، این بود که به وظایفش پایبند باشد، با اخلاق باشد، در شرایط سخت و دشوار صبور باشد، پاکدامن باشد و سن وی نیز بین 16 تا 18 سال باشد.

به گزارش این روزنامه، همسر اول بن لادن "نجوی غانم" بود که 17 سال داشت و از وی 11 فرزند داشت.

همسر دوم وی "خدیجه شریف" بود، در حالی که 9 سال از بن لادن کوچکتر بود در سال 1983 با وی ازدواج کرد و از وی سه فرزند داشت، اما پس از چند سال در حالی که در سودان زندگی می کردند، در دهه نود قرن گذشته از هم جدا شدند.

گفتنی است؛ بن لادن معمولا از طریق یکی از دوستانش همسر خود را انتخاب می کرد.

[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 1:21 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

http://marshal-modern.ir/Archive/15563.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15564.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15565.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15566.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15567.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15568.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15569.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15571.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15574.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15575.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15576.aspx

http://marshal-modern.ir/Archive/15583.aspx


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 12:59 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 12:44 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]



 


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 12:43 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

یک شرکت تولیدکننده تلفنهای همراه گران قیمت نسخه جدیدی از محصولات خود را معرفی کرده که از فیبرهای کربنی و طلای عیار 18 ساخته شده است.
 

به گزارش مهر، Constellation Quest یکی از تلفن همراه هوشمند گران قیمت محصول شرکت Vertu است که برپایه سیستم عامل "سیمبیان" بوده و از صفحه کلید QWERTY برخوردار است.

اکنون این شرکت اعلام کرده است که به زودی نسخه جدیدی از این محصول خود را به بازار عرضه می کند که بخشهایی از آن از فیبر کربنی ساخته شده است.

این نسخه جدید Constellation Quest در دو مدل عرضه می شود که اولی با فولاد آبدیده و دومی با طلای عیار 18 جلا داده شده است.

براساس گزارش لارپوبلیکا، روکش باتری و کناره های این تلفن همراه گران از مواد سبک و شاسی آن از چرم سیاه ساخته شده است.

این محصول که به ویژه برای بازار کشورهای عربی تولید شده است به قیمت 8 هزار دلار (حدود 7 هزار و 700 یورو) عرضه می شود.


[ دوشنبه 90/2/26 ] [ 12:37 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 1582
بازدید دیروز: 1152
کل بازدیدها: 19898187

طلایه دار