سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

روز سیزدهم: «یاد او»

قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم یا أیها الّذین امنوا اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرة و اصیلاً هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات إلى النّور و کان بالمؤمنین رحیماً. تحیتهم یوم یلقونه سلام و اعدّلهم اجراً کریماً».

خود من هرچه نگاه می‌کنم، مى‌بینم احتیاج دارم به این‌که این آیه شریفه «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً و سبّحوه بکرة و اصیلاً» را تکرار کنم و در آن تدبر کنم و به آن عمل کنم. قیاس به نفس کردم، به نظرم می‌رسد که شما هم و همه‌مان محتاج به این هستیم. می‌فرماید: «یا أیها الّذین امنوا». این بعد از آن است که جامعه ایمانى شکل گرفته و این جامعه آزمون‌هاى بزرگ را از سرگذرانده است. این آیات سوره احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛ یعنى بعد از جنگ بدر و اُحد و جنگ‌هاى متعدد دیگر و بالاخره جنگ احزاب. در یک چنین شرائطى، قرآن به مسلمان‌ها خطاب می‌کند که: «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً»؛ خدا را ذکرِ کثیر کنید. ذکر یعنى یاد. ذکر و یاد در مقابل غفلت و نسیان است. غرق در عوارض و حوادث و پیشامدهاى گوناگون شدن و از مطلب اصلى غفلت کردن؛ این گرفتارى بزرگ ما بنى‌آدم است. می‌خواهند این نباشد. آن‌وقت این یاد هم صِرف یاد کردن و متذکر شدن نیست، ذکر کثیر را از ما خواسته‌اند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  بی‌کرانِ یاد او
در این‌جا من روایتى را ذکر کرده‌ام: «عن أبى عبداللَّه علیه‌السّلام قال: ما من شى‌ء إلّا و له حدّ ینتهى إلیه»؛ همه این فرائض و احکام الهى حدى دارند؛ اندازه‌اى دارند که وقتى به آن حد و مرز رسیدند، تمام می‌شود؛ تکلیف تمام می‌شود؛ «إلّا الذّکر»؛ مگر ذکر. «فلیس له حدّ ینتهى إلیه»؛ ذکر حد ندارد؛ اندازه‌اى ندارد که وقتى این اندازه ذکر و یاد حاصل شد، بگوئیم دیگر بس است؛ دیگر لازم نیست. بعد خود حضرت توضیح می‌دهد و می‌فرماید: «فرض اللَّه عزّ و جلّ الفرائض، فمن أداهنّ فهو حدّهنّ»؛ هر کس فرائض را ادا کرد، آن‌ها را به حد و مرز خود رساند. «و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه»؛ مثلاً ماه رمضان که تمام شد، شما این فریضه را به مرز خودش رساندید؛ تمام شد و دیگر چیزى بر شما واجب نیست. «و الحجّ فمن حجّ فهو حدّه»؛ هر کس حج را به‌جا آورد -به اعمال پایان حج که رسید- آن را به مرز رساند. این در صورتى است که در هر دو جا «فهو حدَّه» بخوانیم. البته می‌شود «فهو حدُّه» هم با یک تعبیر دیگرى خواند؛ اما «إلّا الذّکر»؛ فقط ذکر مثل بقیه فرائض نیست. دیگر بقیه فرائض را ذکر نفرمودند؛ زکات را وقتى دادید، دیگر واجب نیست، به همان اندازه‌اى که مقرر شده است. خمس را همین‌جور، صله رحم را همین‌جور. بقیه فرائض و واجباتى که هست، همه از همین قبیل است، مگر ذکر؛ «إلّا الذّکر فإنّ اللَّه عزّ و جلّ لن یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّاً ینتهى إلیه»؛ خدا به ذکرِ قلیل راضى نشده است؛ حدى براى آن قرار نداده است که بشود به آن حد رسید. «ثمّ تلا»؛ بعد، حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «یا أیها الّذین امنوا اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً». اهمیت ذکر این است.

در دنباله آیه می‌فرماید که: «هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته». مرحوم علامه طباطبائى رضوان‌اللَّه علیه در المیزان می‌فرمایند: این آیه شریفه «هو الّذى یصلّى» در مقام تعلیل براى امر «اذکروا اللَّه ذکراً کثیراً» است؛ یعنى این ذکر کثیرى که از شما خواسته شده است، به این خاطر است که خدائى را یاد کنید که این خدا همان کسى است که «یصلّى علیکم»؛ بر شما درود می‌فرستد، صلوات می‌فرستد. خداى متعال صلوات را به شما می‌فرستد. «هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته»؛ نه فقط خداى متعال، ملائکه الهى هم بر شما مؤمنین درود و صلوات می‌فرستند؛ که صلوات از طرف پروردگار، رحمت اوست؛ صلوات از ملائکه، استغفارى است که براى مؤمنین می‌کنند؛ «و یستغفرون للّذین آمنوا» که در آیات قرآن هست. چرا این رحمت و این صلوات و این استغفار را ذات اقدس حق و فرشتگان الهى براى شما از عالم غیب، از ملأ اعلى می‌فرستند؟ «لیخرجکم من الظّلمات إلى النّور»؛ براى این‌که شما را از ظلمات نجات بدهند، به نور بکشانند که داستان این ظلمات و این نور هم داستان گسترده و مفصلى است. ظلمات در اندیشه ما، ظلمات در قلب ما، در خلقیات ما؛ و نور در مقابل این‌هاست.

عمل، هم می‌تواند ظلمانى باشد هم می‌تواند نورانى باشد؛ ذهن و فکر و عقاید انسان می‌تواند نورانى باشد، می‌تواند ظلمانى باشد؛ خلقیات و صفات انسان می‌تواند ظلمانى باشد، می‌تواند نورانى باشد؛ حرکت اجتماعى یک ملت می‌تواند به سمت ظلمات و تاریکى باشد، می‌تواند به سمت نور باشد. اگر بر ملتى، بر کشورى، بر هیأت حاکمه‌اى، بر فردى، شهوات غالب شد، خشونت ناشى از حیوانیت غالب شد، حرص غالب شد، دنیادارى و دنیاطلبى غالب شد، این ظلمات است؛ حرکت ظلمانى است، جهت ظلمانى است، هدف هم ظلمات است. اگر نه، معنویت غالب شد، دین غالب شد، انسانیت غالب شد، فضائل اخلاقى غالب شد، خیرخواهى غالب شد، صدق و راستى غالب شد، این می‌شود نورانیت. اسلام و قرآن ما را به این دعوت می‌کنند. خداى متعال و ملائکه او ما را براى این تجهیز می‌کنند که از آن ظلمات خلاص کنند و ما را وارد این وادى نور کنند. ذکر خدا را بکنید؛ این هم علت و دلیل.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  لذت عاشقان
حالا این ذکر و یاد الهى، مراحلى دارد. ما آدم‌ها همه در یک حد و در یک مرحله که نیستیم؛ رتبه ماها مختلف است. بعضی‌ها از لحاظ روحى در درجات بالا هستند؛ مثل اولیاء و انبیاء و صالحین و اهل دل و اهل معنا. بعضى هم هستند مثل امثال بنده و ماها که به آن سطوح دسترسى ندارند؛ بعضى‌مان خبر هم نداریم از آنچه که در آن سطوح هست. براى همه ما ذکر هست -هم براى آن‌ها هست، هم براى ما هست- ذکر براى آن‌ها، همانى است که در روایت از امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام است که فرمود: «الذّکر مجالسة المحبوب»؛ ذکر همنشینى با محبوب است. این براى اولیاست. لذت ذکر براى آن‌ها لذت همنشینى است. امیرالمؤمنین سلام‌اللَّه‌علیه در یک روایت دیگر می‌فرماید: «الذّکر لذّة المحبّین»؛ ذکر لذت عاشقان و محبان است. خوب، این مال آن‌هاست.

خوش به حال شماها اگر چنانچه در برخى حالات شبانه‌روز -به‌خصوص در این روزها و در این شب‌ها- جرقه‌اى، پرتوى از این حالت در زندگى شما بدرخشد؛ گاهى ممکن است پیش بیاید. البته مال آن‌ها دائمى است. «خوشا آنان‌که دائم در نمازند»؛ این مال آن‌هاست. لکن کسانى که در رتبه‌هاى پایین‌تر هم هستند گاهى ممکن است جرقه‌اى بزند؛ باید این‌ها را قدر دانست. این حالا یک مرحله از ذکر است که مال محبین است؛ مال اهل دل است، لکن براى ما هم که در آن مرحله نیستیم ذکر فوائد عجیبى دارد...

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  دفاع از حریم دل
«دفع انگیزه‌هاى ماده‌گرایانه و هوسرانی‌هاى گمراه‌کننده». ذکر مثل مدافعى است که در مقابل هجوم این هوس‌ها، ما را و دل ما را محافظت می‌کند. دل خیلى آسیب‌پذیر است. ما دلمان، روحمان خیلى آسیب‌پذیر است. در مقابل چیزهائى تحت تأثیر قرار می‌گیریم؛ دل مجذوب به جاذبه‌هاى گوناگونى می‌شود. اگر بخواهیم دل -که جاى خداست، جایگاه خداست. رفیع‌ترین مرتبه در وجود انسان، دل انسان است؛ یعنى همان باطن و حقیقت وجودى انسان- سالم و پاکیزه بماند، مدافعى لازم است؛ این مدافع ذکر است. ذکر نمی‌گذارد که دل دستخوش تهاجم بى‌امان هوس‌هاى گوناگون شود و از دست برود. ذکر دل را نگه می‌دارد که در فساد و در جاذبه‌هاى گمراه‌کننده غرق نشود.

در همین رابطه من روایتى را دیدم که خیلى پرمعناست؛ می‌فرماید: «الذّاکر فى الغافلین کالمقاتل فى الفارّین». در میدان جنگ، یک رزمنده را مى‌بینید که دفاع می‌کند، ایستادگى می‌کند و از همه امکاناتش براى ضربه زدن به دشمن و جلوى تهاجم دشمن را گرفتن، استفاده می‌کند؛ اما رزمنده دیگر هم ممکن است باشد که بگریزد؛ طاقت تحمل از دست بدهد و از مقابل دشمن بگریزد. می‌فرماید: ذاکر در میان جمعِ غافل مثل همان سرباز رزمنده ایستادگى‌کننده است در میان کسانى که دارند فرار مى‌کنند. ببینید این تشبیه و تنظیر به همین لحاظ است؛ چون او دارد در مقابل تهاجم بیگانه دفاع و ایستادگى می‌کند، ذکر شما هم دارد ایستادگى می‌کند؛ دارد از مرز دفاع می‌کند؛ از مرز دل شما دارد دفاع می‌کند. لذاست که شما در آیه شریفه قرآن که جزو آیات جهاد است، مى‌بینید که می‌فرماید: «إذا لقیتم فئة فاثبتوا و اذکروا اللَّه کثیراً»؛ در میدان جهاد وقتى در مقابل تهاجم دشمن قرار گرفتید، ایستادگى کنید و ذکر کثیر خدا بکنید. «اثبتوا و اذکروا اللَّه کثیراً»؛ ثبات قدم به خرج بدهید، ایستادگى کنید و ذکر خدا کنید. این ذکر خدا آن‌جا هم به درد می‌خورد. «لعلّکم تفلحون»؛ که این وسیله‌اى است براى این‌که شما به فلاح و کامیابى دست پیدا کنید. ذکر خدا؛ چرا؟ چون این ذکر، دل را قرص می‌کند. دل که قرص شد، دل که ثبات پیدا کرد، قدم هم ثبات پیدا می‌کند. در میدان جنگ این‌جورى است. میدان جنگ قبل از آن که پاهاى ما که سست‌عنصر هستیم، به طرف عقب جبهه مشغول دویدن و فرار شود، دل ما فرار کرده. این دل ماست که جسم ما را به فرار وادار می‌کند؛ وإلّا اگر دل ایستاده باشد، جسم مى‌ایستد.

در همه میدان‌هاى جنگ -هم میدان جنگ نظامى، هم میدان جنگ سیاسى، هم میدان جنگ اقتصادى، هم میدان جنگ تبلیغاتى- ذکر خدا کنید که این ذکر خدا موجب فلاح و کامیابى شماست. ذکر خدا پشتوانه ثبات قدم است. بنابراین ذکر موجب می‌شود که ما بتوانیم در آن صراط مستقیم سلوک کنیم؛ پیش برویم. آن هدفى که ترسیم کردیم براى خودمان به‌عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به‌عنوان پیرو یک مکتب مترقى، به‌عنوان کسانى که انگیزه داریم براى برپا داشتن این بناى رفیعى که خبر از شکوفائى تمدن اسلامى در آینده و در قرون آینده می‌دهد، احتیاج داریم به ذکر خدا تا بتوانیم در این جاده حرکت کنیم... و این ذکر -ذکر‌اللَّه- که بر دل ما حاکم شد، بدون تردید در رفتار ما اثر می‌گذارد؛ در انجام دادن آنچه که بر عهده ماست از وظائف و تکالیف، در اجتناب‌کردن و پرهیزکردن از آنچه که بر ما حرام و گناه است و موجب وزر و وبال و موجب غضب الهى است، اثر می‌گذارد و کمک می‌کند که از این‌ها دورى کنیم.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  در همه حال
خوب، حالا ذکر چیست؟ روایتى از حضرت أبى عبداللَّه علیه‌السّلام است؛ و روایت دیگرى هم هست که آن روایت دوم بیشتر مورد توجه من بود؛ اما هر دو روایت را می‌خوانم. روایت اول از حضرت أبى جعفر علیه‌السلام است؛ حضرت باقر سلام‌اللَّه علیه فرمود: «ثلاث مِن أشدّ ما عمل العباد»؛ سه‌چیز هست که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین است؛ کارهاى سخت. یکى «انصاف المؤمن من نفسه»؛ این‌که انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. یعنى آن‌جائى که امر دائر می‌شود بین این‌که حق را به‌خاطر خود زیر پا بگذارد یا خود را به‌خاطر حق زیر پا بگذارد، این دومى را انجام بدهد. آن‌جائى که حق به طرفِ مقابل هست و شما حق ندارید، منصفانه حق را به او بدهید. خودتان را اگر چنانچه موجب کوچک شدن و زیر پاگذاشتن است، زیر پا بگذارید. این کار سختى است اما کار مهمى است. امام باقر می‌گوید این جزو مهم‌ترین کارهاست؛ البته سخت است و هیچ کار خوب و بزرگى بدون سختى که امکان ندارد. دوم «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزیدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات فرق دارد؛ برابرى نیست. مواسات یعنى همراهى کردن و کمک کردن به برادر مؤمن در همه امور. انسان وظیفه بداند؛ کمک فکرى، کمک مالى، کمک جسمانى، کمک آبروئى. این مواسات است. سوم «و ذکراللَّه على کل حال»؛ در همه حال ذاکر خداى متعال باشد. ذکر این است.

آن‌وقت حضرت باقر در همین روایت، «ذکر اللَّه على کل حال» را معنا کرده‌اند: «و هو أن یذکر اللَّه عزّوجل عند المعصیة یهمّ بها»؛ وقتى که می‌رود به سمت معصیت، ذکر خدا او را مانع بشود. ذکر؛ یاد کند خدا را و این معصیت را انجام ندهد؛ انواع معاصى را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غیبت کردن، حق را پوشاندن، بى‌انصافى کردن، اهانت کردن، مال مردم را، مال بیت‌المال را، مال ضعفا را تصرف کردن یا درباره آن‌ها بى‌اهتمامى به خرج‌دادن. این‌ها گناهان گوناگون است. در همه این‌ها انسان توجه کند به خدا؛ ذکر خدا مانع بشود از این‌که انسان به سمت این گناه برود.

«فیحول ذکر اللَّه بینه و بین تلک المعصیة و هو قول اللَّه عزّوجل إنّ الذّین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». بعد حضرت می‌فرمایند که این، تفسیر آن آیه است که فرمود: «إنّ الذّین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان»؛ وقتى شیطان به این‌ها تنه می‌زند، گذرنده شیطان این‌ها را مس می‌کند؛ یعنى هنوز درست به جانش هم نیفتاده، «تذکّروا»؛ فوراً این‌ها متذکر می‌شوند. «فإذا هم مبصرون»؛ این ذکر موجب می‌شود که چشم این‌ها، بصیرت این‌ها باز بشود. معناى «ذکراللَّه على کل حال» این است.

در صدر روایت بعدى که مورد توجه من است، تقریباً عباراتش شبیه همین روایتى است که خواندم و همان سه‌چیز را ذکر می‌کند. در آن روایت «و ذکر اللَّه على کل حال» را داشت، در این‌جا و در روایتى که حضرت أبى‌عبداللَّه می‌فرماید، آمده است: «و ذکر اللَّه فى کل المواطن»؛ انسان در همه‌جا ذکر خدا کند. اما آن نکته مورد توجه این است که می‌فرماید: «امّا انّى لا أقول سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه أکبر»؛ اینى که می‌گویم در همه حال ذکر خدا را بگوئید، مقصودم این نیست که بگوئید سبحان‌اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر. این ذکر لفظى است. «و إن کان هذا من ذاک»؛ اگرچه این هم ذکر است، این هم مطلوب است، این هم شریف است و خیلى باارزش است؛ اما مقصود من فقط این نیست، بلکه «ولکن ذکره فى کلّ موطن إذا هجمت على طاعته او معصیته» -هجمت یا هممت. نسخه‌اى که من دیدم، هجمت است. احتمال می‌دهم هممت باشد- وقتى به سمت طاعت خدا می‌روى یا به سمت معصیت خدا می‌روى، یاد خدا باشى. این «یاد خدا بودن» مورد نظر است؛ این ذکر اللَّه. البته این اذکارى که در روایات ما، در این دعاها، در این اوراد گوناگون، تسبیحات حضرت زهرا و بقیه اذکارى که هست -این‌ها همه وسائل ذکرند، این‌ها کپسول‌هاى ذکرند- ذکر شده است، انسان باید این‌ها را با توجه به معانى و حقایقشان بر زبان جارى کند؛ توجه پیدا کند. البته این‌ها خیلى باارزش است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  عقب هستیم!
البته از این مقولات نمی‌شود فارغ شد. واقعاً اگر ساعت‌هاى متمادى هم ما درباره همین مسائل معنوى و آنچه که به درد دل ما می‌خورد، بپردازیم، زیاد نیست. حقیقتش این است؛ من به شما عرض کنم ماها عقبیم. ما به قدر اقتضاى نظام اسلامى در تربیت اسلامى پیش نرفتیم. حالا بعضى می‌گویند ما مثلاً در مقوله فرض کنید که سازندگى، فناورى، چه و چه، بیشتر از این می‌توانستیم پیش برویم ولى پیش نرفتیم. اما آنچه که ما بیشتر از همه مقولات و همه عرصه‌ها باید در آن پیشروى می‌کردیم و نکردیم، همین عرصه معنویات و خودسازى و دل را آراستن و اخلاق را زیور دادن است. ما در این زمینه‌ها انصافاً عقبیم.

اگر بخواهید یک نمونه براى آنچه که شایسته ماست پیدا کنید، نگاه کنید به دوران دفاع مقدس. ببینید آن جوان‌هائى که در جبهه بودند، آن پدر مادرهائى که این جوان‌ها را این‌جور می‌فرستادند، آن خانواده‌هائى که آن‌جور با شوق و ذوق جبهه را پشتیبانى می‌کردند، چه حالتى، چه احساساتى داشتند. آن‌ها نمونه‌هاى خوبى است. البته نمی‌گوئیم نمونه اعلاست اما نمونه‌هاى بسیار خوبى بود. ما باید به همان سیاق، با همان آهنگ و نواخت، پیش می‌رفتیم؛ ما پیش نرفتیم...
دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام‌؛ 31/06/86

 


[ یکشنبه 90/5/23 ] [ 11:30 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

مراسم مناجات و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام شب یازدهم ماه مبارک رمضان 1390 با مداحی حاج سید مهدی میرداماد و حاج محسن بنی فاطمه به صورت صوتی آماده دریافت می باشد.

 

 

مناجات ابتدای مجلس

من را همیشه خواندی ، نشناختم تو را - مناجات با خدا

ادامه دعای ابوحمزه ثمالی

روضه حضرت اباالفضل علیه السلام

اذن زیارت یه یا حسین ، روح عبادت یه یا حسین - زمینه

آرزو دارم تو کربلا بمیرم - شور حاج محسن بنی فاطمه


[ شنبه 90/5/22 ] [ 6:37 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iukafolabbas3772/salhshur.jpg


مراسم شب هفتم تا نهم ماه مبارک رمضان 1390 با مداحی حاج مهدی سلحشور در کانون رهپویان وصال شیراز به صورت صوتی آماده دانلود میباشد.


فایلهای مناجات:

حاج مهدی سلحشور-مناجات شب هفتم رمضان90

حاج مهدی سلحشور-مناجات شب هشتم رمضان90

حاج مهدی سلحشور-مناجات شب نهم رمضان90



فایلهای مداحی:

حاج مهدی سلحشور-مداحی شب هفتم رمضان90

حاج مهدی سلحشور-مداحی شب نهم رمضان 90

[ شنبه 90/5/22 ] [ 6:26 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

 


[ شنبه 90/5/22 ] [ 6:18 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]


[ شنبه 90/5/22 ] [ 6:12 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

384 کیلوبایت
دانلود کلیپ صوتی غیرمستقیم
شادی روح امام و شهدا صلوات


[ شنبه 90/5/22 ] [ 5:45 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز دوازدهم: «تقوای امت»

تقوا در زندگى انسان، فواید زیادى دارد. از جمله این فواید، یکى این است که انسانِ باتقوا مى‌تواند خود را در لغزشگاه‌ها و دست‌اندازهاى زندگى حفظ کند؛ ولى انسان بى‌تقوا، نمى‌تواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را -که عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه همیشگى در اعمال و حتّى افکار خود و فعل و تَرکى که به انسان منتسب مى‌شود- در خود به‌وجود آورد، نتیجه‌اش این مى‌شود که در امتحانات الهى، سالم مى‌ماند. چون که معناى تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  تقوای فردی، تقوای ملی
برادران و خواهران من! امتحان، براى همه هست. وقتى در مقیاس یک ملت ملاحظه کنیم، مى‌بینیم همه ملت‌ها در فراز و نشیب زندگى، دچار امتحان مى‌شوند. در مقیاس افراد هم که نگاه کنیم، همه‌افراد دچار امتحان مى‌شوند. امتحان‌ها مختلف است امّا هست. آن‌جا که لذتى بر سرِ راهِ انسان پیدا مى‌شود و نفْس انسان به آن لذّت که خلاف شرع است راغب مى‌گردد، آن‌جا جاى امتحان است. آن‌جا که پولى سر راه انسان قرار مى‌گیرد و انسان مى‌تواند آن را به‌دست آورد اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهى است، جاى امتحان است. آن‌جا که سخنى بر زبان انسان جارى مى‌شود و آن سخن براى شخص انسان فایده دارد اما سخن باطلى است، جاى امتحان است. آن‌جا که گفتن حرفى لازم است و خدا از انسان مى‌خواهد که آن حرف را بزند اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پى دارد، جاى امتحان الهى است.

در مقیاس امّت‌ها و ملت‌ها که حساب کنیم، وقتى ملتى به ثروت و قدرتى مى‌رسد، به پیروزى‌اى دست مى‌یابد و به رشد علمى‌اى نائل مى‌گردد، آن‌جا جاى امتحان آن ملت است. اگر ملت‌ها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بیرون آمده‌اند. اما اگر جمعیت‌ها و ملت‌ها آن‌وقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمده‌اند. لذا قرآن در سوره کوتاه «نصر» خطاب به پیغمبر صلوات‌اللَّه‌علیه مى‌فرماید: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. إذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فى دین اللَّه افواجاً» این اوج قدرت یک نبى است که خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم گروه گروه در دین او وارد شوند. این‌جا، جایى است که انسان باید مواظب خود باشد. لذا مى‌افزاید: «فسبّح بحمد ربک و استغفره إنّه کان توّاباً» در همان لحظه پیروزى به یاد خدا باش. خدا را تسبیح کن و حمد بگو که رویکرد این‌همه توفیقْ نه کار تو، که کار خداست. به خودت نگاه نکن؛ به قدرت الهى نگاه کن.

یک ملت، یک رهبرى حکیمانه و الهى مثل نبىّ‌اکرم صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم در چنین جاهایى مواظب است که امّت، راه خود را گم نکند. تقوا این‌جاست که به داد یک ملت مى‌رسد. اگر ملتى با تقوا بود، راه پیشرفت، راه ایمان و راه بندگى خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملت‌ها تقوا نداشته باشند، همان بلایى بر سرشان خواهد آمد که ملت‌هاى مقتدر دنیا در جاى‌جاى تاریخ به آن دچار شده‌اند. آن‌ها دچار غرور، دچار استکبار، دچار ظلم، دچار بدرفتارى و دچار انحراف شدند؛ مردم را منحرف کردند؛ دنیا را خراب و فاسد کردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. یک نمونه‌اش را در همین سال‌هاى نزدیک، درباره یکى از دو امپراتورى عظیم موجود در دنیا (اتحاد جماهیر شوروی) مشاهده کردید. این، نتیجه بى‌تقوایى است. همه بى‌تقواهاى عالم -چه افراد و چه ملت‌ها- سقوطى را باید انتظار بکشند؛ و این سرنوشتى اجتناب‌ناپذیر است. به دنبال بى‌تقوایى، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط کامل، انحراف و فساد و خراب شدن است...

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  امت نوح
مؤمنین به حضرت نوح، واقعاً انسان‌هاى برگزیده‌اى بودند. درباره ماجراى حضرت نوح و مؤمنین به او در آیات شریفه سوره «هود» به‌طور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. نتیجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودى که در بین آن مردم جاهل و طغیانگر به نوح ایمان آوردند: «و ما آمن معه إلّا قلیل». سپس امتحان الهى براى آن قوم کافر، نزدیک شد؛ یعنى قضیه توفان. حضرت نوح به کشتى ساختن در خشکى پرداخت و مایه مسخره همه کسانى شد که به او نگاه مى‌کردند. کشتى را باید لب دریا ساخت نه در خشکى و آن‌جایى که با دریا شاید فرسنگ‌ها فاصله داشته باشد! کشتى بزرگى که جماعتى را مى‌خواهد با خود حمل کند، چطور مى‌شود با فاصله زیاد از دریا درست کرد؟! قومِ کافر وقتى که از کنار نوح و مؤمنین به او عبور مى‌کردند، به تمسخر مى‌پرداختند و مى‌گفتند: ببینند نوح و یارانش در بیرون شهرى که محل سکونتشان است، به ساختن یک کشتى عظیم مشغولند!

مؤمنین به نوح کسانى بودند که تمسخرها را تحمّل مى‌کردند. آن‌ها که نمى‌دانستند کشتى براى چیست! آن‌ها که از ماجراى توفان و آبى که از آسمان و زمین مى‌خواست بجوشد خبر نداشتند! امّا ایمانشان آن‌قدر قوى بود که در مقابل تمسخرها و تسخر زدن‌ها، تاب آوردند و فشار افکار عمومى قدرتمندان جامعه را علیه خود تحمل کردند. مؤمنین نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «إلا الذّین هم اراذلنا بادى الرأى». شاید مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب مى‌شدند. حالا شما فکر کنید: جمعیت کمى در مقابل جمعیت زیادى که پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبلیغات دارند، مورد تمسخر قرار مى‌گیرند و اهانت مى‌شوند اما تحمّل مى‌کنند. تحمّلى این‌چنین، ایمانى قوى مى‌خواهد. اطرافیان نوح و مؤمنین به نوح، این ایمان قوى را داشتند. بعد که موضوع کشتى‌سازى پیش آمد، ایمان این‌ها بیشتر واضح شد: آن‌ها بر پیغمبرشان فشار نیاوردند که «این چه کارى است مى‌کنى؟! براى چه در خشکى، کشتى مى‌سازى و چرا مایه مسخره ما شده‌اى؟!» نه؛ همه تلخی‌ها را تحمل کردند.

آن‌ها کار عجیب و غریبى را شروع کرده بودند. فرض کنید در یک میدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران که فرسنگ‌ها تا دریا فاصله دارد، یک نفر شروع به ساختن کشتى کند! این کار، توجیهى ندارد. مؤمنین به نوح تمسخرى را که به‌جا هم تلقّى مى‌شد، تحمّل کردند. چنین تحملى ایمان مى‌خواهد؛ آن هم ایمان قوى. بعد که باران از آسمان شروع به باریدن کرد و آب از زمین جوشید، نوح به مؤمنین خود گفت: «حالا سوار شوید!» سوار شدند و حیوانات را هم سوار کردند. اوضاع و شرایط جوّى طورى بود که معلوم مى‌کرد سرتاسر دنیا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح این بود که: «قُلنَا احْمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک». همه موجودات جفت را (زوجین اثنین یعنى دو جفت) سوار کشتى کن. معلوم بود حادثه‌اى در شرف تکوین است که بناست به هیچ‌چیزِ دنیا رحم نکند.

آن‌ها سوار کشتى شدند. کشتى حرکت کرد و پس از آن دنیا را آب گرفت. انسان‌ها غرق و حیوانات نابود شدند. آن جمع برگزیده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان کفّار تمام شد اما امتحان مؤمنینْ هنوز تمام نشده بود. یک امتحان بود که در دوران ایمان به پیامبر در مقابل سختی‌ها صبر و تحمّل کنند و تمسخرها را تاب بیاورند. امتحان سختى بود؛ امتحانِ دوران شدّت! مؤمنین به نوح، امتحان را راحت گذراندند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  آزمونی دشوارتر
گاهى امتحان دورانِ شدّت، راحت‌تر از امتحان دوران رَخاء و رفاه و آسایش است... بنده دیده‌ام مبارزینى که دوران شدّتشان را به پاکیزه‌ترین وضع گذراندند اما در دوران رخائشان، گرفتار کثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسیار سختى است. همان مردمى که آن شدّت‌ها را در کنار نوح تحمّل کردند به دوران رخاء و آسایش رسیدند. «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا و برکات علیک» و آب فرو نشست. دوران گردش کشتى نوح بر امواج آبى که توفان غضب الهى بود به پایان رسید. بنا بود در دنیاى سالم از کشتى پیاده شوند؛ دنیایى که دیگر مستکبرین و ملأ و مترفین در آن نیستند. بایستى زندگى اسلامى و الهى خودشان را شروع مى‌کردند. قرآن مى‌فرماید که به نوح گفتیم: «اهبط» از کشتى فرود آ. «بسلام منّا على امم ممّن معک» درود ما بر تو (سلامتى و امنیت ما براى تو) و براى بعضى از کسان که با تو هستند.

عجبا! این درود و توجّه و لطف الهى براى مؤمنینى که در آن شرایط از امتحان بیرون آمدند، همگانى نیست. «عدّه‌اى» از آن‌ها مشمول سلام الهى هستند: «و امم سنمتّعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» اما عده دیگر از همان‌هایى را که با تو بودند (ظاهر آیه این است: سنمتّعهم) اوّل بهره‌مند مى‌کنیم. «ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» بعد به دنبال آن بهره‌برى، به دنبال برخوردارى از زندگى راحت، به دنبال چشیدن مزه امنیت و رفاه و آسایش، یک عذاب دردناک از سوى ما به آن‌ها خواهد رسید! یعنى آن‌ها در امتحان، بد عمل خواهند کرد. در امتحان الهى خواهند بُرید.

این امتحان دوران رخاء است. چه کسانى مى‌توانند از این امتحان سربلند بیرون آیند؟ مردم با تقوا. در ابتداى عرایضم روایتى از امیرالمؤمنین علیه‌السلام خواندم که مى‌فرماید: آن کسى که از تقوا جدا شود، «اغرى باللّذات و الشهوات» لذّت‌ها و شهوت‌ها فریبش مى‌دهند؛ اغراء مى‌کنند. «و وقع فى تیه السیئات» و در حیرت و ضلالت و گمراهىِ بدکارگى خواهد افتاد.

وقتى تقوا نبود، وقتى مراقبت ازخود نبود، وقتى نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتى که در دستگاه دولتى بر عهده گرفته‌ایم، وظیفه‌اى که در میدان بردوش گرفته‌ایم و خلاصه به رفتارى که بر حکم وظیفه اسلامى بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزش‌ها به سراغمان مى‌آید. خیال نکنید که لغزش از آنِ عده‌اى مخصوص و شهوات ویژه جمع معینى است! همه انسان‌ها دچار شهوت مى‌شوند. شهوتِ برخى گران و شهوتِ بعضى ارزان است. لذّتِ بعضى فاخر و لذّتِ بعضى ناچیز و کوچک است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمى‌کند؛ بزرگش هم حرام است، کوچکش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم کوچک هم حرام است. امتحان، امتحان است. براى همه امتحان است. براى همه قشرها امتحان است. البته آن کس که توقّع و انتظار بیشترى از او هست -یا به‌خاطر لباسش، یا به‌خاطر مقامش، یا به‌خاطر ظاهرش، یا به‌خاطر حرف‌هایش- مراقبتش لازم‌تر و واجب‌تر و انحرافش زشت‌تر و دردناک‌تر است؛ اما امتحان براى همه هست. امتحان، امتحان است. یک ملت هم امتحان مى‌شود. همان‌طور که در قضیه حضرت نوح -و امم سنمتّعهم- بود.

در روایتى دیدم که نبى‌اکرم صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم براى امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام نشانه‌هاى انحراف در ملت مسلمان را شرح مى‌دهد که چنین مى‌شوند و چنان مى‌شوند؛ امّا در نهایت و در مآل، همه تکیه‌ها روى تقواست.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  تقوا، مقدمه و غایت
در ادامه همین آیاتِ مربوط به نوح، خداى متعال مى‌فرماید: «تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین» عاقبت از آنِ متّقین است. فرجام نیک، وابسته به تقواست. یعنى در قضیه نوح هم -آیه کأنّه چنین اشاره مى‌کند- آن‌هایى که زمین خوردند، به سبب بى‌تقوایى‌شان بود. براى من و شما برادران و خواهران عزیز که در دوران امنیت اسلامى زندگى مى‌کنیم، امتحان همین امروز است. امتحان، نقد است.

روزى در این مملکت کسى جرأت نمى‌کرد یک کلمه سخن حق بر زبان آورد. زیرا باطل بر همه‌جا مسلّط بود. ولى امروز، به فضل پروردگار و به برکت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رایج است. تازه آن‌هایى هم که اهل باطلند، امروز فرصت مى‌کنند تا باطل خودشان را بگویند! نگاه کنید به فضاى جامعه! نگاه کنید به مطبوعات کشور! نگاه کنید به آدم‌هایى که در خانه‌هایشان نشسته‌اند و کسى هم با آن‌ها کارى ندارد! تماس مى‌گیرند؛ از صدها فرسنگ راه، با کسى که دشمن جمهورى اسلامى است، ارتباط برقرار مى‌کنند و حرفشان را به او مى‌گویند تا او حرف آن‌ها را در دنیا پشت بلندگو پخش کند! مى‌گویند و حرفشان هم باطل است؛ کسى هم کارى به کارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگویند! وقتى که فضا فضاى حق است، حاکمیتْ مالِ حق است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حق است، حالا یک باطل‌گوى یاوه‌سرا هم اگر خواست حرف چرندى از گوشه‌اى بپراند، بپراند! ما حساسیتى نداریم. براى همه امنیت هست؛ حتى براى کسانى که با نظام حق و روال حق، سازگار نیستند. این دوران کجا و روزگارانى که حتى افرادِ همراه با حکومت باطل هم امنیت نداشتند کجا؟! این حکومت اسلام است. حکومت حق است. فضاى قرآنى و فضاى نماز است. فضاى «الذین إن مکّنا هم فى‌الأرض أقاموا الصّلوة و آتو الزّکوة» است. فضاى دین است. این فضا، فضایى است که امتحان دوران رخاء براى ملت ما نیز هست.

روزى در ماه رمضان، همین تهران موشکباران مى‌شد. روز و شب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنیت نداشتید. امروز آن دشمن به برکت فداکارى جوانان این ملت -رزمندگان، شهیدان، جانبازان و آزادگان- به کوته‌دستى محکوم شده و سر جاى خود نشسته است. امنیت به شما رسید؛ اما لحظه امتحان است. مراقب باشید. اى مؤمنینى که در سخت‌ترین شرایط، سوار کشتى نوح شدید! مواظب باشید از امتحان، سربلند بیرون آیید. راهش هم این است که تقوا را در خودتان ذخیره کنید. تقوا یعنى همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهى خدا رفتار نکنید. این معناى تقواست. یک وقت ممکن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهى هم از او سر بزند. مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه تقواست. این روحیه هشیارى است که وقتى شما هشیار خودت بودى، هشیار دشمنت هم هستى. وقتى مواظب شیطانِ درون خودت بودى، مراقب شیطان بیرونى هم خواهى بود. وقتى شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانى نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد. این، آن پیام ماه رمضان است. «کتب علیکم الصیام کما کتب على الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون». مقدّمه تقواست و تقوا غایتِ است.
خطبه‌های نماز جمعه تهران؛ 29/11/72

 


[ شنبه 90/5/22 ] [ 5:33 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

مجموعه سبک های جلسه هفتگی 90/05/12 با نوای گرم کربلایی جواد مقدم که در هیات بین الحرمین تهران اجرا شده است را به صورت صوتی می توانید از ادامه مطلب دانلود کنید.

سیدتی یا رقیه,سیدتی یا رقیه(میثم)

خواب من خواب حرم,دل شده بی تاب حرم(واحد)

دوباره دل هوایی باز سرود مستی میخونه(واحد)

کربلایی شدن ما بی تو تضمین نمیشه(شور)

ارباب مولا منو ببر کرب و بلا(شور)

مست و مدهوش شش گوشم(شور)


[ جمعه 90/5/21 ] [ 11:20 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

 


مراسم شب دوم و چهارم و پنجم هیات مکتب الزهرا در حسینیه پیروان حضرت مهدی (عج) با مداحی حاج محمرضا طاهری و دیگر مادحین اهل البیت(ع) به صورت صوتی آماده دانلود میباشد.

1-حاج محمدطاهری-مناجات

2-حاج محمدطاهری-قرائت دعا

3-حاج محمدطاهری-روضه

4-حاج محمدطهری-سینه زنی


[ جمعه 90/5/21 ] [ 10:8 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از خبرنگار مهر، برای دیدن "هوشنگ سواری" که این روزها همرزم هایش هم او را به سختی می شناسند باید مرد راه بود و جاده ای که ما را به نورآباد می برد، جایی است که همه از جنگ یادگاری دارند تا بلوار وسط شهرشان پر باشد از عطر لاله های پرپر شده ای که این روزها کسی سراغشان را نمی گیرد.

قرار نبود که برویم؛ ولی نمی دانم چطور شد که راهی جاده شدیم. با خودم فکر می کردم که گفتن از این همه درد و رنج رزمنده ای که مدال افتخار دهها ماه جبهه را دارد جز تلخکامی و ناباوری چه می تواند در خود داشته باشد ولی دیدیم که آنچه گفتنی است را باید گفت هرچند گوشی برای شنیدن نباشد.

خانه ای که خانه ای نیست ما را فرامی خواند...

کوچه های پیچ در پیچ نورآباد را پشت سر می گذاریم؛ جایی شبیه ته خط یا ته کوچه به جایی می رسیم که قرار بود برسیم. خانه ای که خانه ای نیست ما را فرا می خواند؛ برای وارد شدن به خرابه ای که آن را خانه رزمنده و جانباز نورآبادی می خوانند اجازه می گیریم و وارد می شویم.



 

 

حیاط خانه را خاک و علف های هرز گرفته است؛ آخر اینجا خانه نیست که بخواهیم از آن سراغ موزائیک و سنگ و باغچه بگیریم! اینجا دیوارهای آجری و کاه گلی زمینی را احاطه کرده اند تا شاید خرابه ای شوند برای زندگی رزمنده و مادر نابینایش.

دروغ چرا؟! اولش کمی از وارد شدن در این خرابه و هم صحبتی با ساکنان آن حالمان گرفته شد. گفته بودند که چه چیزی ما را انتظار می کشد ولی فکر نمی کردیم آنچه گفته بودند اینقدر تلخ و سیاه باشد.

و چقدر دلم برای این دعاهای خالصانه می گیرد...

وارد خانه می شویم؛ دیوارهای خانه فروریخته اند و باد خنک این روزهای تابستان نورآباد فضای کوچک و محقر خانه را پر کرده است. پیرزن نابینا متوجه حضورمان می شود و از نام و نشانمان می پرسد.

بسیجی که از دوستان هوشنگ سواری است و واسطه تهیه این گزارش شده ما را به پیرزن معرفی می کند و شاید اولین نصیب ما از نگاه پیرزن نابینا دعاهای خیری است که برای مهمان ناخوانده و ناشناسش می کند و چقدر دلم برای این دعاهای خالصانه می گیرد.

پیرزن که می داند برای شنیدن چه آمده ایم شروع می کند به گفتن و گفتن...از اینکه در این خرابه هراس تابستان و زمستان دارد؛ از اینکه شبها که تنش نسیم خنک شهر سردسیر نورآباد را دوام نمی آورد و هنوز پهلوهایش درد می کند...از اینکه پیش آمده که چند هفته ای گرسنه باشد و چشم به راه همسایه ای که برایشان نان بیاورد و کمی غذا...

حرف های پیرزن مرا مبهوت و مات خود کرده؛ چیزی نمی نویسم؛ دوست ندارم چیزی هم به خاطر بسپارم؛ او می گوید و حرفهایش که با زبان نورآبادی است از ذهنم عبور می کند و قلبم کمی درد می گیرد.

همکارم با تلنگری مرا به خود می آورد که ما برای گفتگو با "هوشنگ سواری" آمده ایم و من با خود فکر می کنم رنج امروز این مادر و پسر درد مشترکی است از بی مهری روزگار و زمانه.

از سال 64 می گوید و جاده اهواز به خرمشهر

هوشنگ سواری که خوب می داند برای چه آمده ایم پرونده جانبازی و عکس های دوران جنگش را روی زمین می ریزد و شروع می کند به گفتن از روزهای جنگ و جنگ و جنگ.



 از سال 64 می گوید و جاده اهواز به خرمشهر؛ می گوید که همانجا شیمیایی شده است. از مسمومیت با کنسروهای غنیمتی از جنگ می گوید و روزهایی که در بیمارستان بستری بوده است. یکی یکی نامه هایش را نشانمان می دهد. نامه هایی که در آنها از هوشنگ سواری و سوابق روزهای جنگش سخن گفته شده است. از ترکشی که هنوز ردش را می توان روی پیشانی و سرش گرفت.
 
"هوشنگ سواری" پرونده ای دارد پر از شیمیایی و موج و ترکش ولی درصدی ندارد که بگوید از تن بیمارش چقدر برای دفاع از میهن خرج کرده است.

بسیجی میانسالی که ما را به خانه "سواری" آورده می گوید که "هوشنگ" را اینگونه نبینید. روزی برای خودش یلی بوده و یکی یکی عکس هایش را به نشانه اثبات حرف هایش نشانمان می دهد. و واقعا نگاه پرغرور نوجوانی که تیربار را به خود آویزان کرده چقدر حرف دارد.

کاش من هم شهید می شدم....

"هوشنگ سواری" می گوید که برای تعیین درصد جانبازی 3 بار به کمیسیون رفته است و بارها پزشکان مسمومیت، شیمیایی شدن و ترکش خوردنش را تایید کرده اند. ولی چرا درصد نمی زنند خودش هم نمی داند.


یک بار با رئیس بنیاد شهید شهرستان سر موضوع درصد جانبازی بحثش شده و نتیجه این دعوا 45 روز زندان آن هم در ایام عید نوروز بوده است تا مادر پیرش روزها چشم انتظار پسرش روزگار را به سختی بگذراند.

از "هوشنگ سواری" راجع به روزهای جنگ می پرسیم و اینکه کدام عملیاتها بوده است. از عملیات های والفجر مقدماتی و رمضان می گوید و دوستانی که دیگر نیستند. اشک در چشم هایش حلقه می زند. عکس هایش را از سومار و طلائیه نشانمان می دهد. عکسی که در آن همرزمانش هم حضور دارند. می گوید همه شهید شده اند الا من! کاهش من هم شهید می شدم و اینقدر زجر نمی کشیدم.



با انگشت در میان عکس ها یکی از همرزمان شهیدش را نشان می دهد. می گوید که داشتیم با دوربین عراق را دید می زدیم که صدای خمپاره آمد و دیگر هیچ چیز نبود جز پیکر رفیقی که این روزها هنوز خوابش را می بینم.

با افتخار می گوید معاون سردار شهید رسول نادری بوده ام

خودش می گوید که در شبهای تنهایی اش فقط گریه می کند و به یاد آن روزهایی که صمیمیت بود حسرت می کشد. معاون گروهان بوده است. با افتخار می گوید معاون سردار شهید رسول نادری بوده ام و با انگشت در میان عکس ها چهره شهید را نشانمان می دهد. خودش می گوید که در گروهان 12 نفر بوده اند و چندی قبل یکی از همرزمانش را دیده که او را با این چهره تکیده به یاد نیاورده است.

می گوئیم یکی از عکس هایش را در دستش بگیرد تا با گذشته اش مقایسه کنیم. عکس جوانی هایش را می گیرد و نشانمان می دهد و هر چقدر به خودمان فشار می آوریم نمی توانیم باور کنیم که این "هوشنگ سواری" همان "هوشنگ سواری" دوران جبهه و جنگ است. جنگ او را پیر نکرده ولی بدعهدی زمانه موهایش را رنگ سفید زده تا باور دیروز و امروزش برایمان مشکل شود.

تمام اوقاتش را در خانه با عکس ها و خاطرات دوران جنگش به سر می کند. می گوید روزی دهها قرص اعصاب را بالا می اندازد تا کمی اعصابش آرام بگیرد و بتواند ادامه بدهد. این هم یادگار جنگ و گلوله و خمپاره است. به خاطر بیماری اعصابش همسرش نتوانسته تحمل کند و رفته است. هنوز با نام شهید محمد مهدی یوسفی، شهید ولی عطایی و ... روزگار می گذراند.

وسط حرفهایش تا یادش نرفته از سرهنگ خزایی فرمانده قبلی سپاه شهرستان دلفان تشکر می کند. از اینکه برخی اوقات داروهایش را برایش می خریده و برای شنیدن حرف هایش می آمده است. می گوید الان دیگر کسی نیست که از او خبری بگیرد و همین هر روز بیشتر برای ادامه دادن ناامیدش می کند.


دعا کردم که خدا تنها پسرم را از جنگ سالم برگرداند...

مادرش که "هوشنگ" تنها فرزندش است وسط حرفهایش می پرد و با لهجه لری محلی می گوید: دعا کردم که خدا تنها پسرم را از جنگ سالم به من برساند ولی الان آنقدر قرص اعصاب خورده که دیوانه شده است.





 

از مادر پیری که آرزوی حج رفتن دارد و همه او را حج نرفته "حاج خانوم" صدا می کنند در مورد پسرش می پرسم. از اعصاب خردی ها و بیماری پسرش دلخور و ناراحت است. می گوید که اموراتش با مستمری کمیته امداد می گذرد و فطریه و کمک همسایه ها و آشنایان!

با آب و تاب از جبهه رفتن هوشنگ می گوید. از اینکه چگونه فرار کرده و با دستکاری شناسنامه اش راهی جبهه شده است. از همسر مرحومش که معتمد محل و آبادی بوده حرف می زند و اینکه وقتی امام به رحمت خدا رفت مراسم سوگواری در خانه آنها برپا شده و سالها پرچم عزا بر سر در خانه شان افراشته بوده است.

چشمهایش نمی بیند ولی سجاده اش را دم دستش گذاشته تا موقع نماز دنبالش نگردد. می گوید که نزدیک های سحر بیدار می شود تا نمازش را بخواند. حاج خانوم سالهاست که با چشمهای نابینایش صبح را خوب می شناسد.


زبانمان برای حرف زدن کلامی نمی یابد

از هیچ کسی گلایه نمی کند و همین متعجم می سازد. موقع رفتن از پسر و مادر می خواهیم عکس یادگاری بگیرند و آنها در ورودی خرابه شان رو به دوربین ما می ایستند و بدون لبخند عکس یادگاری می گیرند.

از خرابه بیرون می آئیم و در خانه ای که خانه نیست را چفت می کنیم. از بالای دیوار هنوز مادر پیری که در کنار فرزندش نگاهشان به در خیره مانده را می توانیم ببینیم. تنها ساعتی مهمان خانه رزمنده جانباز "هوشنگ سواری" بوده ایم ولی آنقدر خسته ایم که نای حرف زدن نداریم؛ شاید هم زبانمان برای حرف زدن کلامی نمی یابد؛ شاید!


.......................................................

گزارش: صدیقه حسینی

عکس: محسن تیزهوش

[ جمعه 90/5/21 ] [ 5:6 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 1282
بازدید دیروز: 1188
کل بازدیدها: 19793284

طلایه دار