سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

محمد علی اعطایی فرزند شهید مدافع حرم، جشن تولد پنج سالگی خود را برای نخستین بار نه در خانه و کنار پدر بلکه در جوار مزار او برگزار کرد. خواهر شهید اعطایی به همین مناسبت نیز دلنوشته‌ای نگاشته است.



به گزارش مشرق، شهید مدافع حرم، «احمد اعطایی» متولد هفتم شهریورماه 1364 و ساکن تهران بود. او در  21 آبان ماه 94 و در سن 30 سالگی طی عملیات مستشاری در مقابله با تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید و به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. 

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

از این شهید والامقام دو فرزند پسر به نام‌های محمد علی، پنج ساله و محمد حسین، 19 ماهه به یادگار مانده است. محمد علی، پسر بزرگتر شهید به تازگی پا به 5 سالگی گذاشته است و خانواده‌اش، اولین جشن تولد بعد از شهادت پدر را برای او در کنار مزار شهید اعطایی برگزار کردند. 

تصاویری از جشن تولد در جوار مزار بابای شهید او در ادامه قابل مشاهده است:

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

جشن تولد فرزند شهید مدافع حرم در جوار مزار پدر +تصاویر

آمنه اعطایی خواهر این شهید والامقام، دلنوشته خود در زادروز پسربرادرش را چنین نگاشته است که در ادامه می آید:

دلنوشته‌ای برای محمدعلی جانم!

پدر ستون خانه است، محکم ترین تکیه گاه و آرامترین دریا، به فدای توگل پسرم که نمی‌توانی دست‌های کوچکت را، ملموس بر ستون خانه بگذاری ودست‌های پرمهر پدر را ببوسی، اما حتما من اشتباه می‌کنم. شاید فقط عمه او را نمی‌بیند و تو هرصبح و شام، هربار که دل کوچکت می‌گیرد، بابای آسمانیت را می‌بینی، اصلا احمدی که من می‌شناسم منتظر دلتنگی تو نمی‌شود.

خوش به حالت گل پسر! تاج سر! محمدم! دیروز سال روز تولد تو بود. میلادت مبارک عزیز عمه !

یادم نمی‌رود که با بابا احمدت، روی پله‌های بیمارستان نشسته بودیم. نگاهم کرد، خندید و گفت: «آبجی ! انتظار فرج از نیمه خرداد کشم.» و من هم خندیدم و گفتم :«انشالله آقا محمدعلی جزء  یاران امام زمان میشود.» آخ که چه عاشقانه نگاهت می‌کرد، پدرانه، با یک دنیا محبت و عاطفه، یادم هست موقع دست و پا زدنت، گریه کرد، به یاد دست و پازدن علی اصغر امام حسین(ع).

گل پسرم! بابایی عاشق تو بود، عاشق چشمان مشکی‌ات . امروز برایت می‌نویسم و تا همیشه در گوشت زمزمه می‌کنم تا تو و داداش محمدحسین به یادتان بماند که پدرتان یک قهرمان بود. آشنای آسمان و گمنامی روی زمین. پدرت نرفت که شما تنها بمانید و غصه بخورید. وقتی دلتنگ پدر می‌شوی، تب نکنی عمه جان! بابایی خودش به عمه گفته: «هر روز، هر صبح و شام، در خانه با شماست. باشما غذا می‌خورد و با شما زندگی می‌کند.» بابا احمدت شهید شد تا برای همیشه کنارتان بماند. پدر غیورت در حق همه کودکان این سرزمین و حتی کودکان خارج از این مرز و بوم هم پدری کرد.

محمدم! عمر عمه! بابا می‌گفت:«محمد من خدا رو داره، شما رو داره، اما هستند امثال محمدعلی من که خیلی بیشتر به ما نیاز دارند و کسی را ندارند. راست می‌گفت. دل بابا احمد انقدر بزرگ شده بود که همه بچه‌ها را در آن جای داده بود و بالاتر از همه مهر حضرت زینب سلام الله علیها باعث شد همه زندگی‌اش را در راه اهل بیت(ع) فدا کند، حتی تو و داداشی که همه زندگی‌اش بودید.

سالار عمه! شاید هر سال محدثه، امیر مهدی، فاطمه، زینب و بچه‌های هم سن و سال تو دست در دست پداران خود، تولدشان را جشن بگیرند، اما توغصه نخور. هروقت اراده کنی زودتر از همه باباها، پدرت در کنار توست. بابایی این قول رو به عمه داد تا آرام بشود. من هم، به تو این قول را می‌دهم تا آرام بگیری و مثل عمه صبور باشی و به انتظار، که این وعده خداست:«ان الله مع الصابرین.»

محمد !محمد !محمد جان عمه! سرت را بالا بگیر با افتخار، خوشحال باش از عمق وجودت برای شهادت پدرت، برای رشادت پدرت، برای خلوص نیت و مهربانی وهمه خصوصیاتی که باعث شد نامش را علمدار بگذارند که به حق لایقش بود. بغض‌هایت را نگه دار و کم نیاور مرد خانه! عمه می‌خواهم در غیاب حسینم، به تو تکیه کنم و دلم را با تو و محمدحسینم آرام کنم . اکبرم ! یک لبیک یا زینب(س) بگو تا عمه آرام بگیرد، یک لبیک یا حسین(ع) بگو تا مادرت دوباره جان بگیرد. عمه جان! آقامحمدعلی من! کمی صبوری کن که فرج نزدیک است، ان شاءالله و بابا احمدت با امام زمان(عج) دوباره می‌آید، آنوقت خودم بالای سرتان قرآن می‌گیرم و آب پشت سرتان می‌ریزم تا در رکاب مهدی فاطمه(عج) سربازی کنید. به به ! دوباره سرم را بالا می‌گیرم و خوشحال و سرفراز این گونه می‌خوانم :

جان من فدای حسینم و اکبر
عمه قربان آن دو چشم، قد و بالا
عمر من ! با پدر  چند گام بردار
ای علمدار!  مرد خانه بابا
کمی اسپند ریختم برای چشم و نظر
که شدید هر دو خادم الزهرا
اکبرم، احمدم، همه یلان حرم
به فدای قدوم  مهدی زهرا(عج)
من تفال زدم به بانویم زینب(س)
تا شوم صبور و شجاع، همره لیلا

منبع: تسنیم

[ چهارشنبه 95/3/19 ] [ 11:3 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 2037
بازدید دیروز: 1152
کل بازدیدها: 19898642

طلایه دار