سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

mooshak

در منطقه شمال حُمص شهید زیاد دادیم. بیشتر شهدا هم خیلی تمیز و فقط از روی گرای دقیق توپخونه یا تک تیراندازهای حرفه ای شهید میشدند.

 

 

 

اینقدر گراها دقیق بود که معمولا آتش توپخونه شون شلیک هرز نداشت. تقریبا همه مون به این نتیجه رسیدیم که در این منطقه، یک دیده بان کارکشته با آموزش های تک تیراندازی بالا داره همه تحرکاتمون را رصد میکنه... تا اینکه بعد از حدود یک هفته که تمام منطقه را شخم زدیم، به ذهن سید کاظم اومد که همه جا را تمیز کردیم الا وسط درختها و نخل ها!! سرتون را درد نیارم، بالاخره بالای یه درخت بسیار بزرگ و تنومند پیداش کردیم و چون دستور رسیده بود که باید زنده دستگیر بشه، بعد از دو روز درگیری، لحظه آخری که دیگه ناامید شده بود و داشت خودش را واسه انتحاری آماده میکرد ابتکار کار ازش گرفتیم و زنده دستگیرش کردیم و چشمون به قیافه نحس حرمله وارش افتاد.
بخشی از سوالات و جوابهای هنگام بازجویی خدمتتون تقدیم میشود:
1.اسمت چیه؟ چند وقته که بالای درخت هستی؟
اسمم شُریح و اهل خود سوریه هستم. حدود یک ماه بالای اون درخت زندگی میکردم!!
2.مال کدوم گروه هستی؟ چند وقته به اون گروه پیوستی؟
جبهه النصره. حدود یک سال.
3.چطوری یک ماه بالای درخت زندگی کردی؟ با چی؟
با یک بسته خرما... چون نباید دستشوییم میگرفت از خوردن آب و میوه پرهیز میکردم... قرص هایی هم از آمریکا اومده بود که انرژی زا بود و معمولا به چریک ها و کاماندوها میدهند.
4. کجا آموزش دیدی؟ چه کسانی به شما آموزش میدادند؟
در همین سوریه آموزش دیدم. پیش چچنی ها مخصوصا گردان انصار آموزش های رزمی دیدم و پیش تیم کارکشته سعودی های کارکشته آموزش ضد شکنجه دیدم!!
5.چرا اکثر انتحاری ها صبح ها صورت میگیره؟ همه جا اینجوریه؟
از طرف ستاد شریعت گفته بودند که باید عملیات های انتحاری را اول صبح انجام بدید. ما بر این باور هستیم که اگر در اول صبح کشته بشیم ، ظهر را در بهشت با رسول‌الله اطعام می‌کنیم.
6.این دفترچه چیه که روی سینه ات چسبونده بودی؟
کارت شناسایی ما اعضای جبهه نصره، چیزی شبیه گذرنامه و اسمش هم «جواز سفر الجنه» یعنی «گذرنامه بهشت» هست. صفحه اول اسم و لقب و .. هر شخص قرار دارد. در سایر صفحات هم جدول هایی وجود دارد که برای ثبت تعداد عملیات هایی که شرکت کرده بوده و یا تعداد افرادی است که به صورت مستقیم کشته بودیم. به این صورت که هر کسی را بکشیم یک مهر جدید در «جواز سفر الجنه» می‌خورد. هر دفترچه، حدود 70 مکان جای مهر دارد. ما معتقدیم که هر مهری که در این گذرنامه ها می خورد یک طبقه در بهشت بالا می رویم!!

7.شبهایی که عملیات داشتید از چه روش هایی برای تقویت نیروهاتون استفاده میکردید؟
برای ما شب عملیات و غیر عملیات فرقی نداره. کل اردوگاه ما در تاریکی شب‌ها بلند بلند ذکر می‌گویند. مخصوصا ذکرهایی که از مَقرّ فرماندهی به ما میرسید. در شب هایی که میدونستیم قراره شما عملیاتی را انجام بدید و ما احساس میکردیم که احتمال دارد اتفاقی بیافتد، همه را جمع میکردیم و رجز میخواندیم. ابلاغ شده بود که نزدیک طلوع آفتاب، روی سنگرهایمان بایستیم و به سمت شما اینگونه فریاد بزنیم: «الله اکبر ... لبیک یا رسول الله ... لبیک یا یزید ... لبیک یا معاویه».
8.قبل از دیده بانی چه کاره بودی؟
چون اصالتا سوریه ای هستم و میتونستم به تمام زبان های محلی حرف بزنم، مُخبر بودم. به مناطق وفادار به اسد می آمدم و اخبار و اطلاعات جمع میکردم.
9.بیشترین چیزی که از مردم وفادار به اسد به چشمت میومد چی بود؟
جذاب ترین مردم برای من کسانی بودند که در منطقه زینبیه زندگی میکردند. وقتی ما خط محاصره شون را مدتی تا 700 الی800 متری زینبیه کشونده بودیم، هرچی به زینبیه نزدیک تر میشدیم مردم بیشتری برای مبارزه با ما به شما میپیوستند. حتی کسانی که میدونستم که سُنّی هستند. حتی آنها هم به صف مخالفت با ما می پیوستند. اون زمان من در بین مردم زینبیه بودم و اطلاعات جمع میکردم. این صحنه را یادم نمیره که یک شب، موج انفجاری که پدید آوردیم سبب شد که همه شیشه های زینبیه متلاشی بشه. میدیدم که باز هم سربازان و مدافعان زینبیه، با کفش وارد آنجا نمیشدند با اینکه بدون کفش، راه رفتن روی شیشه ها خیلی سخت بود. آنها حتی برای آب خوردن هم از زینب اجازه می‌گرفتند!!
10.تو دقیقا بین مردم چیکار میکردی؟ بمب گذاری ها کار تو بود؟
نه. کار من نبود. کار من چیز دیگه ای بود. کارم این بود که روی دیوارها و درب خانه های مردم شعار بنویسم. من فقط مامور بودم روی دیوار خانه های شیعیان بنویسم: حلال لنا نسائکم ... حلال لنا اولادکم ... حلال لنا اموالکم.
11.چرا این شعار؟ هدفت چی بود؟
هدف را من مشخص نمیکردم. این یک دستور بود. ما هرجا موفق شدیم دلیلش این بود که تونستیم اولش رُعب و وحشت را بندازیم به جون مردم. تا مردم نمیترسیدند خانه و محله هاشون را خالی و ترک نمیکردند.

12.تا حالا چند نفر کُشتی؟
یادم نیست. بالای پنجاه نفر.
13.بیشتر چه کسانی را میزدی؟
کسانی که بنظر میرسید محور و فرمانده هستند. مخصوصا اگر میفهمیدیم از لبنان و ایران و یا گارد اسد هستند. و یا آرپیجی زن ها و...
14.چرا جذب گروه های تکفیری شدی؟
اولش بخاطر عقیده و اینکه فکر میکردم آدمهای مجاهد و خوبی هستند اما بعدش فقط انگیزه مالی داشتم. چون نمیشه از حقوق ماهانه هزار و هشتصد دلار گذشت. جوری شده که من حتی واسه نصفش هم حاضرم یک ماه بالای نخل زندگی کنم!
15.ارزشش داره؟ تو داری هم وطن ها و مسلمونا را میکُشی!
من داشتم با اسد میجنگیدم.
16.با اسد؟ مملکتت را تبدیل به خاک و خاکستر کردین! داری با اسد میجنگی؟
دستور این بود... باید اسد بره.
17.دستور؟! آخه این چه حرفیه؟ میدونی همون هایی که بهت دستور میدهند الان دارن در اروپا و آمریکا در کاباره ها میرقصند؟ این فیلم را از زن و دختر ابوبکرالبغدادی در سومعه لندن دیدی؟ این فیلم را از ابو عدنان در کاباره دیدی؟ این فیلم را از ابوعمر القفاری در حال آزار جنسی کودکان دیدی؟
(فیلم ها را برای او پخش کردند و این دیده بان تکفیری با تعجب فقط نگاه میکرد و تند تند میگفت: الله اکبر... الله اکبر)
شریح بعد از دیدن این صحنه ها شروع کرد حرفهایی زد که فقط چند خطش را تقدیم میکنیم:
«از من گذشت... نگران پسرم هستم... در مدرسه شریعت و جهاد داره آموزش میبینه... 12 سالشه... من که میدونم اعدام میشم اما پسرم از این حرفها اطلاعی نداره... از من کرایه اش کردند و قرار شد ماهانه 400 دلار بهم بدهند و پسرم هم در مدرسه شریعت و جهاد درس بخونه... اسمش ساجد شریح هست... شنیدم خیلی ازش راضی هستند...»
یکی از بچه ها تا اسم ساجد شریح شنید، خیلی با حالت تعجب گفت: صبر کن! این اسم واسم آشناست... آرشیو فیلم کودکان تکفیری که هنوز به یوتیوب نرسیده بود و لو رفته از تکفیری ها بود را چک کرد... اما پناه بر خدا... با چیزی مواجه شدیم که... دیدیم پسرش یکی از کودکانی است که به همراه کودکان دیگر، در قتل عام 20 سرباز سوری شرکت داشته است!

پایان


[ سه شنبه 94/10/29 ] [ 11:43 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 913
بازدید دیروز: 839
کل بازدیدها: 19907594

طلایه دار