بسماللّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوش آمدید برادران و خواهران عزیز؛ معلمان ارزشمند فرزندان و نونهالان این ملت. لازم است در آغاز عرایض، تجلیل کنیم، تکریم کنیم از یاد شهید بزرگوارمان، شهید مطهرى؛ چون این بزرگوار، معلم بود؛ معلمى براى همهى سطوح، با عملکرد نافذ و ماندگار. صحت عمل او هم با خون او امضاء شد. نام این بزرگوار بر روى یادبود تجلیل از معلمان کشور قرار دارد، و این یک کار شایستهاى است؛ رحمت خدا بر آن بزرگوار.
هدف اصلى از این جلسه، اظهار ارادت ماست به شما معلمین عزیز. حرفهائى در زمینهى تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش و سازمان و تشکیلات و محتوا و صورت و بقیهى چیزها هست؛ که خب، در مناسبتهاى مختلف عرض کردیم و عرض میکنیم. دیدار سالیانهى روز معلم را که قرار گذاشتیم، براى این است که نشان بدهیم، ثابت کنیم و اعلام کنیم که ما براى مقام معلم یک منزلت و والائىِ برجستهاى قائلیم؛ حقیقت قضیه هم همین است، شایسته هم همین است.
آنچه که به معلم ارزش میدهد، چند چیز است؛ یکى از اینها عبارت است از اینکه مادهى خامى که در دست معلم است و با کار خود و تلاش خود میخواهد او را به محصول نهائى برساند، یک مادهى بىجان نیست؛ انسان است. این خیلى مهم است. یک وقت انسان یک مادهى جامد را با تلاش خود، ابتکار خود، عرق ریختن و ساعتها صرف کردن، تبدیل میکند به یک محصول مطلوب؛ که به جاى خود ارزشمند است. یک وقت این مادهاى که دست ماست، یک موجود انسانى است، با استعدادهایش، با عواطفش، با احساساتش، با ظرفیتهاى فراوانى که در یک انسان وجود دارد. این نوجوان ممکن است فردا کسى مثل امام بزرگوار ما بشود، ممکن است یک مصلح اجتماعى بشود، ممکن است یک دانشمند برجسته بشود، ممکن است یک انسان صالح و والا بشود. همهى این استعدادها در مجموعهى نوجوانان و کودکانى که در اختیار معلم قرار میگیرند، وجود دارد. ما میخواهیم این استعداد را به فعلیت برسانیم؛ ببینید چقدر این کار مهم است. بیشتر خطابم به عامهى مردم ماست، به قشرهاى مختلف جامعهى ماست؛ قدر معلم را بدانند، منزلت معلم را بشناسند.
خود معلم عزیز هم اهمیت جایگاه خود و برجستگى مسئولیت و مأموریت خود را بدرستى تشخیص بدهد، قدر خود را بداند؛ بداند که اگر این کار با همت درست، با نیت درست، با قصد الهى، با تلاش مناسب انجام بگیرد، چقدر براى جامعه ارزش افزوده ایجاد میکند. این ارزش افزوده، یک چیز معمولىِ متعارفى نیست؛ این فوقالعاده است. تربیت یک انسان والا، دانا، توانا و صالح، ببینید چقدر اهمیت دارد. از این همه انسانهائى که زیر دست معلمین واقع میشوند، گاهى ممکن است یک انسان دنیائى را متحول کند. همین کودک اگر درست تربیت نشد، ممکن است یک هیتلر از آب در بیاید، یک چنگیز از آب در بیاید؛ قضیه این است. اهمیت کار معلم، ارزش والاى حرکت او و تلاش او و دلسوزى او و درست اندیشیدن او و درست کار کردن او اینجورى معلوم میشود.
و همچنین خطاب به مجموعهى آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش است؛ که خب، این معلمان با سازماندهى این سازمان، با مقررات این سازمان مشغول کار میشوند و با برنامهى آن عمل میکنند و تدریس میکنند. پس هم عموم مردم، هم خود معلمان، هم سازمان متبوع، جایگاه معلم را فراموش نکنند. معلم، آن تولید کنندهاى است، آن کارگرى است، آن سرانگشت ماهرى است که برترین محصولات آفرینش را، بالاترین مواد خام را تبدیل میکند به برترین محصول نهائى، که میتواند مورد استفاده قرار بگیرد.
خب، پس ما حق داریم که عرض کنیم این سالى یک بار که ما اینجا جمع میشویم، براى عرض ارادت به معلمهاست. میخواهیم عرض کنیم که ما این مرتبهى والا و این منزلت عالى را براى شما معلمین میشناسیم. اگر معلم خوب عمل کند، صحیح عمل کند، با تدبیر عمل کند، با دلسوزى عمل کند، به نظر ما همهى مشکلات جامعه حل میشود. نه اینکه بخواهیم بگوئیم عوامل مؤثر در تربیت جوانان ما، بیرون از محیط مدرسه وجود ندارد؛ چرا، خانوادهها مؤثرند، رسانهها مؤثرند، فضاى اجتماعى مؤثر است - در اینها تردیدى نیست - اما آن سازندهى اصلى، آن دست ماهر اصلى که میتواند یک ساخت مستحکمى درست کند که این عوامل گوناگون نتوانند تأثیر بنیانىاى روى این محصول بگذارند، دست معلم است. این، ارزش معلم است.
من به شما عرض بکنم؛ پیش خداى متعال، این ارزش، حسنات فراوانى را به وجود مىآورد. یعنى شما در اتاق درس و در محیط آموزش که قرار میگیرید و با این نوجوان و با این کودک مواجه میشوید، بدانید که کاتبان عمل، کرامالکاتبین الهى، لحظه به لحظهى کار شما را حسنه مینویسند. چقدر این مقرون به صرفه است که انسان کارش، زندگىاش، شغلش چیزى باشد که هر لحظهى آن میتواند عبادت باشد.
البته در کنار این اهمیت والائى که عرض کردیم، یک نکتهى دیگر هم وجود دارد، که آن هم اهمیت این کار را نشان میدهد و آن، زحمتى است که معلم بر خود هموار میکند. در اتاق درس و محیط آموزش، معلمین با کودکان، با نوجوانان، با اخلاقهاى مختلف، با احساسات گوناگون و هیجانات جوانىِ مخاطبین مواجهاند؛ اینها را باید تحمل کنند، صبر کنند؛ این هم ارزش کار را بالا میبرد. بنابراین روز معلم روز مبارکى است؛ انشاءاللّه بر همهى معلمین مبارک باشد، بر ملت ایران هم مبارک باشد.
یک نکتهى دیگر، مربوط به آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش، یک سازمان فراگیرِ سراسرىِ کشورى است. یکى از فرصتهائى که در اختیار کشور و در اختیار انقلاب قرار دارد، همین فرصت سازمان آموزش و پرورش است. شما مسئولان و بزرگان آموزش و پرورش، یک سازمان چندین میلیونى در اختیار دارید که مثل یک رشتهى اعصاب، در سراسر این جسمِ گسترده پراکنده است؛ مثل کانالکشى خون که در رگهاى بدن انسان جریان دارد. این سازمان تا اعماق شهرها و روستاها گسترده است. خوشبختانه بخصوص بعد از انقلاب شاید نقطهاى در کشور نباشد که آموزش پرورش در آنجا حضور نداشته باشد. آموزش و پرورش سازمان عظیمى است؛ دیگر ما یک چنین سازمان بزرگِ فراگیرِ همهجائىِ همهکسى نداریم. مردم مىآیند فرزندان خود را با میل، با رغبت، با درخواست، با تمنا، در اختیار این سازمان میگذارند.
این سازمان، متعهد کارهاى بزرگى است؛ که این فرصتى که در اختیار دارد، مسئولیت او را مضاعف میکند. من میخواهم روى این نکتهى «مضاعف بودن مسئولیت» تکیه کنم. همان طور که وزیر محترم اخیراً اشاره کردند و بنده هم مطلعم، تلاشهاى خوبى در سطح وزارت دارد انجام میگیرد؛ وقت میگذارند، کار میکنند، جلسات فراوان میگذارند، همفکرى میکنند، تبادل نظر میکنند؛ اینها بسیار باارزش است، ما تقدیر میکنیم از تلاشى که انجام میگیرد؛ منتها توجه کنید که عظمت کار در حدى است که هرچه بیشتر تلاش کنیم، نباید خودمان را قانع کنیم و بگوئیم خب، کار ما تمام شد.
ما قبلاً دربارهى تحول بنیادى مطالبى عرض کردیم؛ مدتها من در دیدارهاى با معلمان، با مسئولین فرهنگ، با شوراى عالى انقلاب فرهنگى و دیگران این را تکرار کردم و خوشبختانه به نتیجه هم رسید؛ به این معنا که سند تحول بنیادى تهیه و تصویب شد. امروز آموزش و پرورش یک سند مکتوبى در دست دارد که شیوهى تحول بنیادى در آموزش و پرورش را تعیین کرده. خیلى خوب، بخشى از این کار انجام گرفت. منتها این سند مثل نسخهى پزشک است. اگر ما به پزشک مراجعه کردیم، حق معاینه هم دادیم و پزشک هم معاینهى کاملى کرد و یک نسخهاى نوشت و به ما داد، ما هم توى جیبمان گذاشتیم، رفتیم خانه و فکر کردیم تمام شد، این با نرفتن پیش پزشک هیچ تفاوتى ندارد؛ جز اینکه یک پولى هم خرج کردیم، یک راهى هم رفتیم. دوا را باید گرفت، دارو را باید مصرف کرد. در این نسخه نوشته شده که چه داروئى را، چه مقدارى، در چه زمانى باید مصرف کنیم. باید این کار را کرد؛ اگر نکردیم، رفتن پیش پزشک و گرفتن نسخه، کأنلمیکن است. خب، حالا ما سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را داریم؛ این نسخه است؛ این نسخه احتیاج دارد به این که یک برنامهریزى دقیق بر اساس بندبند این سند انجام بگیرد؛ چون بحث بر سر تحول بنیادین است؛ بحث تحول شکلى که نیست.
شکل جدید آموزش و پرورش ما سوغاتى بود، وارداتى بود، اهدافى پشت سرش بود. خب، ما سالها هم به این شکل عمل کردیم. بالاخره اگر خودى هم بود، اگر از درون برآمده و جوشیده هم بود، بعد از سالها انسان به یک اِشکالى برخورد میکند؛ لذا یک نوسازى لازم است. پس این تحول بنیادى، یک کار لازمى است. اگر میخواهیم تحول بنیادى در آموزش و پرورش انجام بگیرد؛ یعنى این پولى که شما خرج میکنید، این وقتى که شما میگذارید، این همه معلمى که شما در سراسر کشور به مدارس و سراغ دانشآموزان میفرستید، اگر بخواهیم اینها چند برابر اثر کند و به شکل بهینه از آن بهرهبردارى شود، باید این تحول صورت بگیرد. این تحول احتیاج دارد به برنامهریزى. باید قدمبهقدمِ این سند تحول برنامهریزى شود.
باید یک نقشهى راه وجود داشته باشد. اینجور نباشد که امروز یک مسئولى، یک وزیرى، یک مدیرى در بخشى تصمیمى بگیرد، بعد فردا یکى بیاید طبق سلیقه، آن را عوض کند. این، هدر دادن وقت و نیروى کشور خواهد بود. این یک نکتهى اساسى است. باید یک برنامهریزى مستحکم و دقیق براى این تحول بنیادین صورت بگیرد؛ باید یک نقشهى راهى در اختیار باشد؛ این را همه قبول کنند، همه تأیید کنند، همه تصدیق کنند و تضمین شده باشد که آموزش و پرورش تا آخر راه، تا آخر خط، طبق این برنامه خواهد رفت.
اینجا یک نکتهى دومى وجود دارد و آن، مسئلهى رها نشدن کار است؛ که آن هم به همین نکتهى اول ارتباط پیدا میکند. کار را نباید رها کرد. کار را باید تا رسیدن به نتیجهى نهائى دنبال کرد؛ والّا یک کارى را شروع کنیم، یک مقدارى سر و صدا هم بشود، بعضى هم خوشحال بشوند، یا تمجید کنند، یا انتقاد کنند، بعد یک مدتى بگذرد، آتش ما فرو بنشیند، سرد بشویم، در نتیجه کار دنبال نشود؛ در این صورت اصل کار ضربه خواهد خورد. این را من براى مدیران عرض میکنم؛ مدیران ارشد، مدیران وزارتخانهاى، مدیران استانها و شهرها و مراکز.
خب، مسئلهى کتاب مهم است، مسئلهى برنامهریزى مهم است، مسئلهى مقررات مهم است، و مسئلهى معلم از همه مهمتر است. اگر براى بهتر کار کردن معلمین ما آموزش لازم است، دوره گذاشتن لازم است، دوره دیدن لازم است - اینها جزو کارهاى اوّلى است، جزو کارهاى اصلى است - اینها باید انجام بگیرد.
از همهى این مطالب، من میخواهم اهمیت آموزش و پرورش را نتیجه بگیرم. واقعاً اگر انسان بخواهد کارهاى کشور را، این بخشها و قسمتهاى گوناگون کشور را تقسیمبندى کند و به حسب اهمیت، موقع اینها را مشخص کند، آن بالابالاها آموزش و پرورش قرار میگیرد. جوان ما به آموزش و پرورش بستگى دارد، اخلاق ما به آموزش و پرورش بستگى دارد. یک عدهاى مینالند از این که چرا ما از لحاظ اخلاقى جلو نمیرویم. البته این درست است، ما هم قبول داریم که باید در زمینهى اخلاقى جلوتر رفت؛ منتها یکى از شرائطش این است که ما براى جوانهامان الگو داشته باشیم. بعضىها با رفتارهاى خود، با عملکرد خود، با اظهارات خود، الگوهاى بدى براى جوانهاى ما میشوند. الگوسازى، یکى از اساسىترین کارهاست. ما الگوهاى خوب خیلى داریم. اینقدر جوانهاى خوب، اینقدر چهرههاى نورانى - در تاریخ که بماند - در زمان خودمان داریم که همین قدر کافى است با تعریف هر کدام از اینها - تعریف به معناى معرفى کردن - یک چهرهى برجسته و یک الگو جلوى جوانانمان بگذاریم. اینها جوانهائى بودند که از پیشروان خودشان جلو افتادند؛ جوانهائى که پاى درس بنده و امثال بنده نشستند، اما صد پله از ما جلو رفتند؛ ما وعده کردیم، آنها عمل کردند؛ ما یاد دادیم، آنها عمل کردند؛ ولى خودمان عمل نکردیم. چقدر از این جوانها، چقدر از این شهدا کسانى بودند که از امثال ماها چیزى یاد گرفتند، اما آنها بهتر از ما شدند، جلوتر از ما شدند، بیشتر به کشور آبرو بخشیدند، پیش خدا بیشتر آبرو پیدا کردند؛ «چرا که وعده تو کردى و او بجا آورد»؛(1) وعده را ما کردیم، او عمل کرد. ما این همه جوان خوب داریم؛ اینها را یکىیکى در بیاورند، بگذارند جلوى جوان نسل حاضر؛ غیرت او را، همت او را، صداقت او را، سلامت او را، فداکارىهاى او را، بینش والاى او را، رفتار نیک او را با مردم، با همنوعان، با پدر و مادر، با خانواده، با دوستان، بگذارند جلوى چشم جوان نسل امروز؛ خود این آموزنده است.
به هر حال کارهاى زیادى داریم. در آموزش و پرورش، در دستگاههاى تبلیغاتى، در صدا و سیما، در دستگاههاى دولتى، در ملبسین به لباس بنده، خیلى کار داریم، خیلى کار باید انجام بدهیم. ما مسئولیم. شانهمان زیر سنگینى بار مسئولیت باید خم شود. مسئولیت را بپذیریم. باید کار کرد. همه باید کار کنند.
یک جمله راجع به انتخابات عرض کنم. یکى از کارها، همین انتخابات پسفرداست. ملت ایران، هوشیارانه، در لحظهى لازم، کار لازم را در طول این سى و سه سال انجام داده. قبل از پیروزى انقلاب هم همین جور بود و همین منتهى شد به پیروزى انقلاب. در این دوران سى و سه ساله هم ملت ایران همین جور عمل کردند و هر بارى که این هوشیارى بیشتر، این موقعشناسى بهنگامتر بوده است، ملت ایران دستاوردهاى ارزشمند و بزرگى را به دست آورده است؛ یکىاش همین انتخابات اخیر اسفند ماه بود، که ملت ایران خوب عمل کردند، خوب درخشیدند؛ اثر خودش را هم گذاشت. ولى خب، بخشى از کار انجام گرفته است، بخشى از کار مانده است. ملت ایران با این قدم بلندى که انشاءاللّه در روز جمعه برخواهد داشت، پاى صندوقهاى رأى خواهد رفت و کار مجلس شوراى اسلامى را به نهایت خواهد رساند و انشاءاللّه باز یک درخشش بیشتر و خیرهکنندهترى را در دنیا از خود نشان خواهد داد.
دنیا دنیائى است که ملتها باید خود را نشان بدهند. ملتها از کنار کشیدن، از بیکار ماندن، از چشم به این و آن دوختن، به جائى نخواهند رسید. ملتها با هوشیارى، با در میدان بودن، با خود را و ظرفیتهاى خود را به میدان آوردن، میتوانند موفقیت کسب کنند. امروز دنیا اینجورى است، همیشه همین جور بوده است؛ منتها امروز این بیدارى در میان ملتها بیشتر پیدا شده است. یک ملت بزرگ با یک تاریخ کهن، گاهى اوقات با یک میراث علمىِ برجسته، وقتى از حال خود غافل میشود، وارد میدان نیست، تلاشى نمیکند، ناگهان مىبینید میرود در ردیف یک ملت عقبافتادهى بىسابقهى بىمیراثِ بىریشه.
ملت ایران در صحنه است، آماده است، خوشبختانه بابصیرت است، موقعشناس است؛ بحمداللّه دشمنشناس هم هست. در این سى و سه سال، دشمنهاى خودمان را شناختیم؛ فهمیدیم چه کسانى هستند که گاهى ممکن است ریاکارانه و دروغپردازانه تظاهر به دوستى هم بکنند، اما دشمنند. براى اینکه در این دنیاى بزرگ، در این کشمکش میان قدرتهاى مادى دنیا، ملت ایران بتواند از حق خود دفاع کند، از آیندهى خود دفاع کند، از نسلهاى بعدى دفاع کند، باید بیدار باشد، هوشیار باشد، در صحنه باشد؛ یکى از نمونههایش همین انتخابات است، و البته نمونههاى زیادى دارد.
ما افق را روشن مىبینیم. من بحمداللّه از لطف الهى، یک لحظه هم احساس نکردم که این افق روشنِ امید در دلم دچار تیرگى و تردید شده. همیشه هر وقت نگاه میکنم، احساس میکنم آینده روشن است؛ و بحمداللّه همین هم تحقق پیدا میکند. من به شما عرض بکنم؛ به فضل پروردگار، فرداى ایران اسلامى، آن روزى که همین جوانهاى امروز بیایند وارد عرصهى کار بشوند، از امروز بمراتب بهتر خواهد بود.
امیدواریم خداوند متعال شماها را موفق بدارد، جوانهاى ما را توفیق بدهد، به همه کمک کند. انشاءاللّه بتوانیم هر کدام در هر جا که هستیم، به وظائفان عمل کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
1) حافظ