بی سروسامان |
به مناسبت سالگرد شهید عماد مغنیه(حاج رضوان) عماد که بود؟ جوانی زیبارو و محجوب که ابتدا وقتی نگاه میکرد، با چشم نیمهباز مینگریست، سپس چشمها و صورتش پر از مهربانی میشد؛ بسیار بشاش، شادمان و انرژی بخش بود. تواضع و شوخ طبعی وی عاملی بود که کمتر کسی بتواند تواناییهای او را به سادگی بشناسد. همیشه مهیا و آماده بود. مخفی ماندن از چشم دشمن با استفاده از روشهای خاص، از ویژگیهای دیگر او بود؛ به گونهای که مهمترین سازمانهای اطلاعاتی جهان، 25 سال نتوانستند او را بیابند. او که عماد مقاومت بود، با چشمی خونبار و پیشانی شکسته به رضوان حق شتافت که به راستی «رضوان من الله اکبر». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روباه، معما، شبح، استراتژیست، مغز متفکر نظامی و شخصیت شماره دو حزب الله لبنان خطابش میکردند. FBI جایزه 5 میلیون دلاری برای تحویل مرده یا زنده او را به 25 میلیون افزایش داد؛ شاید 20 سال تعقیب و گریزش توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسرائیل پایان پذیرد. میگفتند بسیاری عملیاتهای انتحاری و حتی جنگ سی و سه روزه هم زیر سر او بوده است. لقب “سر افعی” را هم روزنامه هاآرتص چاپ تلآویو به القاب او افزود. عماد مغنیه مقلد آیت الله خامنهای، شاگرد دکتر چمران و جانشین سید حسن نصرالله بود. ***** سال 1996 بود که ردی از مغنیه در یک کشتی پاکستانی در دوحه قطر به دست آمد و عملیات Return ox برای دستگیری او طراحی شد. کارکشته ترین واحدهای دریایی ناوگان پنجم امریکا مستقر در خلیج فارس متشکل از کشتی ها و تکاوران اسکادرانی از سه واحد ویژه آبی خاکی مستقل از یکدیگر(Amphibious Squadron Three) به علاوه کماندوهای واحد شناسایی با همکاری واحد های حرفهای غواصان ماموریت یافتند با حملهای برق آسا عماد مغنیه را که در کشتی پاکستانی راهی دوحه قطر بود دستگیر کنند. عملیات در آخرین دقایق کنسل شد چون واحدهای اطلاعاتی نتوانستند حضور حتمی مغنیه را در کشتی تایید کنند. ***** حرف و حدیث در خصوصش زیاد بود. اتهام انفجارات و آدمرباییهای لبنان در دهه 80میلادی، ربودن هواپیمای آمریکایی تى.دبلیو.ای در سال 1985، انفجار مقر یهودیان آرژانتین در سال 1994 و عملیات علیه آمریکاییها در عربستان در سال 1996 و… را به او نسبت میدادند. میگفتند گزارشهایی دال بر حضور و نقشآفرینی او در ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و دیگر مناطق خاورمیانه وجود دارد. برخی از این حرفها فقط برای تخریب او ساخته شده بود. شیخ “صبحی طفیلی” در خصوص برخی مسائل که مطرح میشد، میگفت:«مغنیه ربطی به این مسایل ندارد.» و سید حسن نصرالله نیز در مصاحبهای در ژوئیه 2003 تصریح میکرد که اتهامات آمریکا علیه مغنیه “اتهاماتی بیش نیست.” مشخص نبود او کجا هست و کجا نیست! ***** یکی از جاسوسان صهیونیست، تحت پوشش تاجری فلسطینی، با فواد برادر عماد مغنیه ارتباط گرفت تا شاید بتواند این بار عماد را به دام بیاندازد. تاجر جاسوس قراری با فواد گذاشت و با این وعده که مقداری تجهیزات و وسایل نظامی از مناطق اشغالی آورده است، خواست که عماد را هم به تله بکشاند. عماد که به این مسئله مشکوک شده بود در جلسه حضور نیافت و فواد به جای او در جریان بمبگذاری به شهادت رسید. ***** دخترش او را پدری مهربان و مسؤولیت پذیر، دوستی واقعی و خیرخواه و استادی دلسوز میدانست. شرایط سخت پدر خانواده را هم نگران میساخت. فاطمه میگفت:«ما مدتها بود نگران بودیم که نکند برای پدر اتفاقی بیافتد و گریه میکردیم. ما وضعیت سخت امنیتی وی را درک میکردیم و در ذهنمان بود که ممکن است شهید یا اسیر شود اما سعی داشتیم این افکار را از خودمان دور کنیم. ما فکر نمیکردیم که شهادت او تا این حد نزدیک باشد.» ***** خودش را عضوی کوچک در حزب الله لبنان میدانست. میگفت:«اسرائیلیها و آمریکاییها خیلی مرا بزرگ میکنند و مسئولیت بسیاری از عملیاتها و حوادث را برعهده من مینهند؛ گویی فکر میکنند کلید امور جهان در دست من است.» و تاکید میکرد:«من تنها بخشی کوچک از مجموعه جهادی حزبالله هستم که در راه آرمانهای مقدس مقاومت انجام وظیفه میکنم.» ***** پانزده سال و نیم بیشتر نداشت که تصمیم گرفت شیوههای جنگ نامتقارن را بیاموزد. سال 1355 بود. میگفت میخواهم با صهیونیستها بجنگم و اینگونه بود که با انیس نقاش یعنی کسی که در سازمان فتح مسئولیت آموزش نیروهایی را در اردوگاهی در جنوب لبنان برعهده داشت، آشنا شد. به این ترتیب به جنبش فتح ارتباط گرفت. سپس وارد جنبش امل شد و اوایل دهه 80 میلادی نیز گمشده خود را در حزبالله یافت. ***** انیس نقاش:«وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد، او خیلی دلش می خواست به ایران بیاید و با امام خمینی بیشتر آشنا بشود. او از من درباره انقلاب اسلامی ایران می پرسید. عکس و پوسترهای امام را پخش می کرد و بعد از آن با سفارت ایران آشنا شد. وقتی که من رفتم فرانسه و در عملیات اعدام انقلابی “شاهپور بختیار” – که نیروهای ضد انقلاب را برای انجام کودتا علیه انقلاب اسلامی گردآوری کرده بود – مجروح و اسیر شدم، آنها مثل خیلی از دوستان راه خود را ادامه دادند. حاج عماد از این بچه هایی بود که خیلی مراقبت از مشی مبارزاتی میکرد و کاری جدی را در پیش گرفته بود و دلشان به امام و انقلاب اسلامی چسبیده بود.» ***** سید ابراهیم مرتضی، از سربازان جنگ سی و سه روزه:«در افراد متفاوت می بینیم که وقتی مساله ولایت فقیه مطرح میشود از ارادت زبانی و بحث نظری و فکری فراتر نمی روند اما وقتی به حاج رضوان میرسیم میبینیم که مساله ولایت فقیه در ایشان نه فقط در حرف که در عمل و با تمام توان بروز می کند. با اینکه حاج رضوان هزاران وسیله و عنصر قدرتمند از سلاح حزب الله را دراختیار داشت، در لحظه مواجهه با کوچکترین مسائل هم به رهبر بزگوار حضرت آیت الله خامنهای رجوع میکرد که وظیفه شرعی خود را در آن مساله نیز بداند. وی هنگامی که با مسائل مختلف مواجه می شد به ولایت رجوع میکرد و میگفت که در مقابل ولایت همه چیز و همه کس هیچ اند چرا که ولایت، هدف و مسیر و زندگی او بود و هنگامی که حاج رضوان امام خمینی را درک کرد فهمید که باید در این راه خود را فدا کند. این فقط ویژه خود او نبود و او تمام مجاهدین زیردست خود را نیز تقدیس کننده و پیرو ولایت تربیت کرده بود چرا که معتقد بود پیروی از این راه تنها راه پیروزی است.» ***** ایران که میآمد سعی میکرد حتماُ به زیارت امام رضا(ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زیارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمیداد. شب شهادتش به زیارت حضرت رقیه رفت، در عزاداری حرم شرکت کرد، غذای نذری هم خورد و بعد هم در جلسه شرکت کرد و آخرش هم… راستی آن شب، شب شهادت رقیه بود. هنگامی که قصد داشت سوار ماشینش شود، ماشین دیگری که در نزدیکی او بمبگذاری شده بود، منفجر شد. ***** سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان با حضور بر مزار شهید “عماد مغنیه” متعهد شد در اسرع وقت، انتقام خون وی را از رژیم صهیونیستی بگیرد. او گفتک«اگر میخواهید به این صورت بجنگید، ما هم آمادهایم با شما در تمام جهان به این صورت مبارزه کنیم.»/میثاق منبع: رجانیوز [ شنبه 90/11/29 ] [ 7:2 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
|