شهید طیب حاج رضایی هرچه بود هنگام شهادت پاک و پاکیزه از دنیا رفت. کسی که شبها را در این کافه و آن کافه به صبح میرساند هنگام مرگ با وصیت از دنیا رفت. وصیت کرد هر کس ادعا کرد از او طلب دارد بپردازد و از هر کس که طلب داشت، اگر داد که داد و اگر نداد او را میبخشد. هنگام شهادت او هزاران نفر از مؤمنین و طلاب برای او نماز خواندند و نقل است که برخی از بزرگان حوزه نجف برای او نماز و روزه نیابتی سفارش دادند. این سرانجام کسی است که عاشق اباعبدا... الحسین(علیهالسلام) بود و در عشق به حسین یاری فرزند او را کمتر از یاری حسین ندانست و در دفاع از ولایت و مرجعیت همه چیزش را داد.
این جملات و ادامه مطلب حاصل گفتگوی «پنجره» با سید عباس فاطمی نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر است. کتابهای «شعبان جعفری در آئینه اسناد» و «زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی»از ایشان چاپ شده و «کالبد شکافی یک رویداد، درباره دلایل عزل آیتا... منتظری» و پژوهشهایی دیگر در موضوعات نهضتهای آزادی بخش، گروهها و جریانات سیاسی معاصر از جمله کتاب «انجمن حجتیه،گذشته، حال و آینده »و ... کارهای در نوبت چاپ ایشان است.
این گفتگو را بخوانیم:
دو نوع دیدگاه درباره طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی وجود دارد. عامه مردم میگویند ما شری از او ندیدیم، اما در اسناد ساواک طیب آدم ناراحتی معرفی شده، کدام یک درست است؟
اینکه مردم از طیب خاطرات خوبی دارند و از او به نیکی یاد میکنند، ناشی از حسن عاقبتی است که او داشت. این حسن عاقبت نباید ما را از بیان واقعیتهای زندگی او غافل کند. هیچ کس نباید برای قداست بخشی به شهید آزاده طیب حاج رضایی از بیان آن چه او بوده و اکسیری که حضرت امام داشت و به آهن میزد طلا میشد، صرف نظر کند. تغییر و بازگشت طیب به شخصیت والای انسانی و ایمانی از معجزههای امام خمینی بود. امام خمینی از میان مردم کوچه و بازار و از میان خلایق متنوع و متکثر یارگیری کرد و از میان همانها سرداران بزرگ جنگ را به وجود آورد و به همین دلیل نباید این قطعه از زندگی طیب را نادیده گرفت.
اگر گذشته طیب و مکنت و ثروت او را در نظر بگیریم، ارزشهای واقعیاش آشکار میشود. بعد به این بپردازیم که با وجود همه امکانات در اختیار و قول و قرارهایی که رژیم به بریدههایی از انقلاب امام خمینی (ره) میداد، اما او هرگز حاضر به خواب و خور دنیا به قیمت خیانت به امام نشد. مرحوم طیب حاج رضایی از جوانی دارای شخصیتی دوگانه بود. در این که از اول به دلیل تربیت خانوادگی و به ویژه تربیت مادر گرامیاش رگههایی از ارادت و عشق به اهل بیت (علیهم السلام) داشت شکی نیست، او عاشق دلباخته امام حسین بود و تمام محرم و صفر و رمضان را جور دیگری میشد. در تاسوعا و عاشورا با پای برهنه میان عزاداران حاضر میرفت و عرض ارادت میکرد. اما از محرم و صفر و ماه رمضان که عبور میکرد، همین طیب عاشق اباعبدا... الحسین و نوکر خاندان رسول(صلیا... علیه و آله و سلم) گرفتار نفس اماره میشد و شخصیتی کاملاًٌ متضاد با ایام محرم و رمضان پیدا میکرد. شرور و زورگیر میشد.
در این دوره طیب غالباً دست به کارهای ناشایست و زد و خوردها و چاقوکشیهای خیابانی میزد. به همین دلیل بارها و بارها بازداشت و روانه زندان شده بود. او برای همین جرمها به تبعید بندرعباس هم محکوم شده بود.
نکتهای که در سئوال اشاره شده بود، نگاه ساواک به طیب بود. اگر قرار باشد اسناد ساواک ملاک ارزیابیهای ما درباره اشخاص و به ویژه شخصیتهای مبارز و انقلابی قرار گیرد، هیچ یک از بزرگان از علما مورد تقدیر ساواک قرار نگرفتهاند و کمتر ما دیدیم ساواک از یک فرد مخالف رژیم پهلوی تجلیل به عمل آورده باشد. اگرچه در خاطرات برخی از عناصر وابسته به رژیم فاسد پهلوی مواردی داریم که اشخاص از طیب به نیکی یاد کردهاند. در این رابطه از قول سرهنگ جواد صارمی، وکیل مدافع طیب حاج رضایی و سایر متهمان همراه او در دادگاه نظامی نقل شده که در یک جلسه خصوصی گفته: «طیب حاج رضایی واقعاً مرد بود. هیچ یک از رجال ما شهامت و مردانگی او را ندارند. این مرد تا پای جانش ایستاد و نخواست غیرواقعیت سخن بگوید...»
البته در مواردی هم مأموران ساواک در مکاتبات و گزارشهایشان از آنان انتقاد و بدگویی کردهاند. این مسئله به ویژه درباره یکی از نزدیکان شهید طیب حاج رضایی – شعبان جعفری (بی مخ) – به شدت صدق میکند. در کتاب شعبان جعفری در آئینه اسناد در این باره اسناد متعددی را ارائه کردم که مراجعه به آن پاسخ خیلی از سئوالهاست.
چه وجوه اشتراکی بین طیب حاج رضایی و شعبان جعفری(بی مخ) وجود دارد؟ این ها چرا با هم دمخور بودند؟
شاید نتوان در برههای از رویدادهای تاریخی کشور بین شعبان بی مخ و مرحوم طیب حاج رضایی تفاوتی محسوسی قائل شد. چون شعبان و طیب تا قبل از قیام امام خمینی در سال 1341 در برخی امور به یکدیگر شباهت داشتهاند. هر دو در بازگشت شاه به قدرت، نقش داشتهاند. اگرچه طیب بعد از ظهر 28 مرداد وارد معرکه شد، ولی بالاخره هر دو مستحق دریافت مدال درجه 2 رستاخیز شدند. اما از نظر سن و سال؛ مرحوم طیب حدود 20 سال از شعبان جعفری بزرگتر و از نظر مال و منال و مکنت بسیار بالاتر بود. از طرفی در منظر عام شعبان جعفری در حد یک نوچه طیب محسوب میشد. او تا پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 جایگاه مستقلی در بین مردم و ورزشکاران و به ویژه لوطی مسلکان و قلدرهای کوچه و خیابان نداشت. البته این به معنی نفی رفتارهای شرورانه شعبان جعفری در سالهای 1325 تا 1332 نیست. میخواهم مقایسهای بین شعبان جعفری و شهید طیب حاج رضایی کنم. حتی پس از 28 مرداد تا چند سال شعبان جعفری در هیئت و تکیه عزاداری امام حسین (علیهالسلام) که طیب برپا میکرد چای میداد و خدمت میکرد. اما به مرور شعبان با گدایی از دستگاههای دولتی هیئت و تکیه خودش را راه انداخت و با التماس از مقامات دولتی و نظامی سعی کرد خود را مطرح کند، در این کار موفق هم میشد. اما طیب اساساً چنین مشی و مرامی نداشت. طیب با زحمت و تلاش خود به جایی رسیده بود و مال و ثروت فراوانی به هم زده بود که نه تنها به کمکهای دولتی نیاز نداشت، بلکه در مقاطعی از جیب خود صرف جشنهای دولتی میکرد (مثلاً چراغانی میدان مولوی و خیابان های اطراف زایشگاهی که قرار بود ولیعهد در آن به دنیا بیاید) و در این راه چشم داشتی هم نداشت. کسب امتیازاتی از دولت پس از کودتای 28 مرداد نافی این ادعا نیست که طیب دستش در جیب خود بود و برای بالا رفتن از نردبان ثروت و مکنت دریوزگی کسی را نمیکرد.
طیب برخلاف آن چه سالها در کشور ما به ویژه قبل از انقلاب شایع شده بود انسانی با مرام، مردمی و حامی مظلومان بود. از همه مهمتر به دلیل آن که با وجود همه خبط و خطاهایی که در مقاطع مختلف زندگی از او دیدیم، اما هرگز دستش از در خانه اهل بیت(علیهالسلام) و به ویژه تکیه عزاداری برای امام حسین(علیهالسلام) کوتاه نشد و همین اتصال باعث نجات او در انتهای عمر کوتاهش شد.
شهید طیب حاج رضایی و شهید اسماعیل حاج رضایی در بزرگداشت امام حسین(علیهالسلام) هیئتهایی بر پا میکردند که جمعیت بالای 6-5 هزار نفری را در خود جا میداد. وقتی دسته عزاداری بزرگ با علامت و نشانی عظیم در خیابانهای مرکزی تهران دیده میشد، مردم میگفتند دسته طیب است. طیب مردمی زیست و باوجود نقشی که در کودتای 28 مرداد ایفا کرد، سرانجام و فرجامی نیک داشت....
نهضت انقلاب اسلامی چه ظرفیتی دارد که افرادی با مرام و مسلک لوطی گری هم ذیل آن تعریف میشوند؟
انقلاب اسلامی و اسلام عزیز برای جذب یک گروه خاص از اجتماع وارد نشد. اگر قرار بر این بود که اسلام برای یک بخش از جامعه باشد، چرا پیامبر(صلیا... و علیه و آله و سلم) آن قدر سختی و مرارت کشیدند. اگر اسلام برای گروهی مؤمن و مخلص بود که اساساً نباید مسلمانان در صدر اسلام طلقا را به دستور پیامبر میپذیرفتند. طلقا دار و دسته ابوسفیان و معاویه بودند که تا آخر جنگیدند و تا فتح مکه دست از ایستادگی در برابر اسلام نکشیدند.
اگر اسلام دین جهانی و همگانی است که هست، میبایست باب ورود همه به آن باز باشد. البته برای ورود افراد قوانین و مقرراتی وضع شده بود که هنگام ورود میبایست مورد توجه تازه مسلمانان قرار میگرفت. این نکته مهمی است که وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد در جامعه ما جمعیت بزرگی از نظر فرهنگی و سیاسی وابستگی شدیدی به قدرت طاغوت داشتند و با پیروزی انقلاب که نمیشد همه این وابستگیها را با تیغ و درفش از بین برد. به همین دلیل امام خمینی(ره) باوجود قاطعیتی که داشتند و هرگز از اصول مسلم خود عدول نمیکردند، اما با به کارگیری مهندس بازرگان در دولت موقت راه را برای بازگشت تدریجی افراد به اسلام و کشور اسلامی باز گذاردند و در یک دوره زمانی کم کم طبقات اجتماعی معاند با انقلاب به مخالف و سپس بسیاری در سیل خروشان ملت مستهیل شدند و عدهای هم چارهای نداشتند جز ترک کشور و پناه بردن به آغوش آمریکا و انگلیس.
نکته ظریفی که در این جا باید مورد توجه قرار گیرد، مدیریت امام بر جریانات مختلف اجتماعی بود. امام راحل معتقد بودند لوطی گری و قلدرمآبی نمونهای از استعمار فرهنگی و استضعاف فرهنگی صاحبان آن است. پس برای اصلاح آن ها حذف فیزیکی آنها را در یک حرکت انقلابی امکان پذیر نمیدانستند. از طرفی واقف بودند که لوطیها و جاهلها ابزار دست شاه و دربارند و همواره دربار از طریق ترویج مشروبات الکلی و قمار و فساد برای جدایی بیش از پیش آنان از مساجد و تکایا تلاش میکرد. اما حضرت امام با به کارگیری افراد متدین و مناسب از جنس خود آنها، ابتدا فاصلهای تدریجی بین آنها و رژیم انداختند و سپس آن هایی که زمینهای مختصر داشتند را به اردوی خود فرا خواندند و دیدیم در ماجرای 15 خرداد 1342 به جز شعبان جعفری همه لوطیها و مشدیهای میدان و خیابان در دفاع از امام و اسلام به میدان آمدند و نه تنها در برابر شاه ایستادند، بلکه به قیمت جانشان حاضر نشدند غباری از اعترافات آنها دامن مرجع و رهبرشان را آلوده سازد.
نقش بی بدیل شهید حاج مهدی عراقی از آوردن شهید طیب حاج رضایی به اردوگاه یاران امام خمینی فراموش نشدنی است. مطالعه خاطرات مرحوم عراقی این نقش را کاملاً روشن میکند. در ایران اسلامی همواره رشتهای محکم بین همه مردم از مسلمان و غیرمسلمان، از متدین و متشرع تا افراد ضعیف الایمان و حتی افراد فاسد و آلوده به گناهان بعضاً کبیره وجود داشت که اگرچه در زمانهایی به مویی بند میشد، ولی دوباره به بازسازی و تقویت این رشته میانجامید. این رشته چیزی نبود جز محبت به اهل بیت(علیهالسلام) و به ویژه عشق و اردات همه مردم به امام حسین(علیهالسلام). این امر به حدی بود که در دهه اول ماه محرم و به ویژه تاسوعا و عاشورا کابارهها و مراکز فساد و فحشا نیز تعطیل میشد و نقل شده که آنان که گرفتار در منجلاب فساد و تباهی بودن در آن روزها به امید دستگیری اهل بیت به عزاداری میپرداختند.
از نکات مهمی که بیان نشد وابستگی مرام لوطیها به زورخانه و ارتباط نزدیک این اماکن با حضرت علی و مرام جوانمردی بود که این خود زمینهای بس قوی برای بازگشت افراد به آغوش اسلام و روحانیت بود.
طیب حاج رضایی چطور از جایگاه سلطان موز ایران، به جایی رسید که در راه دفاع از امام خمینی و حرکت انقلاب اسلامی به شهادت رسید؟
اگر اتفاقاتی را مطالعه کنیم که برای شهید طیب حاج رضایی از 28 مرداد 1332 تا 11 آبان 1342 رخ داد، حتماً به برخی از خصلتهای ویژه او بر میخوریم که در امثال شعبان جعفری نبود. طیب در عصر 28 مرداد وارد میدان شد و گمان میکرد کشور در آستانه افتادن به دست کمونیستها و نابودی بر اثر جنگ فرسایشی بین شاه و ملیون است.
در سالهای بعد هم به تدریج ارتباطش را با روحانیت تقویت کرد. در اسناد ساواک مواردی وجود دارد که نشان میدهد او به منزل آیتا... کاشانی و برخی علمای دیگر رفت و آمد داشت. از طرفی با اتفاقاتی که در کشور میافتد و افشاگریهایی که امام در مورد اسراییلی بودن شاه و نقش آمریکا در عقب ماندگی کشور میکند؛ موضع تردید او نسبت به حاکمیت تقویت میشود و تا روز موعود این فاصله گیری به حدی میرسد که تمثال امام را روی علم و کتل نصب کردند و علناً از نهضت امام طرفداری میکند.
طیب سال 42 بسیار پخته تر از طیب سال 1332 است. او در این دوره بنا به روایاتی که برخی از روحانیون و علما نقل میکنند بر اثر تلاش و دعا و استغاثه مادر طیب و حاج طاهر برادر بزرگ طیب و عنایتی که حضرت زهرا(سلاما... علیها) به ایشان داشته، متحول میشود و با وجود وسوسههای فراوان که با گفتن یک جمله که امام خمینی به او پول داده تا افرادش را به خیابانها بریزد خود را نجات دهد، اما هرگز چنین نکرد و با آغوش باز شهادت را پذیرفت و نامش را در دفتر ایام جاودانه ساخت.
چرا طیب حاج رضایی با رژیم پهلوی کنار نیامد؟
بی شک دربار و رژیم پهلوی همواره به افرادی میدان میدادند که همواره خود را خاکسار شاه بدانند و از خود چیزی نداشته باشند. افرادی که سرشان به تنشان میارزید هرگز نمیتوانستند برای یک دوره بلند مدت با دستگاه کنار بیایند. حضور آدمهای فاسد در همه بخشها مثل سرطانی بود که همه اندام رژیم را میسوزاند و افرادی چون طیب نمیتوانستند تا آخر راه با آنها همراهی کنند. آنها که عزت نفس برای خود قائل بودند و گدا صفتی در خونشان نبود هرگز امکان ادامه همراهی با شاه و دستگاه فاسدش را نداشتند.
در احوالات شهید طیب هم دیدیم که او از رشوه و فساد دربار و دستگاه خسته شده بود. او متوجه بسیاری از امور شده بود که آزارش میداد و نمیتوانست به همکاری با آن ادامه دهد.