سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

برای دیدن اندازه اصلی تصویر روی آن کلیک کید 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 7:0 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

 امام خامنه ای : اعتقاد به گفتمان انقلاب اسلامی را در شعرتان حفظ کنید .

دیدار جمعی از شعرا - 24 / 5 / 1390

حجم : 1،062 مگابایت | فرمت mp3

لینک دانلود : مستقیم

 سلامتی و فرج امام زمان (عج) صلوات


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:51 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:43 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

در شب میلاد امام حسن مجتبى‌(ع)
14 رمضان‌المبارک 1432


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

اولاً تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که دلهاتان شاد باشد، طبعهاتان شکوفا باشد و تلاشتان ان‌شاءاللَّه تلاش مأجور و مبارکى باشد. خوشحالم از اینکه بحمداللَّه این جمع براى سالهاى متوالى ادامه داشته و ان‌شاءاللَّه بعد از این هم ادامه داشته باشد.

جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم‌
این سلسله تا روز جزا نگسلد از هم‌

این، هم دعاست و هم ان‌شاءاللَّه خبر از یک واقعیتى است.

دو سه مطلب کوتاه را من عرض بکنم. یک مطلب درباره‌ى شعر امروز کشور ماست. البته با یک نگاه وسیع‌تر میشود درباره‌ى شعر امروز فارسى در کشورهاى مختلف نظر داد و حرف زد، که حالا آن را باید بگذاریم براى یک مجال دیگرى؛ فعلاً در کشور ما شعرِ امروز شعر پیشرونده‌اى است. امروز وقتى من بخصوص به شعر جوانها نگاه میکنم - که امشب چند نفر از جوانهاى عزیز ما و بقیه‌ى دوستان پیشکسوت در شعر انقلاب، شعر خواندند - سال گذشته هم من همین را گفتم که به طور محسوس احساس پیشرفت میکنم؛ یعنى واقعاً ما در شعر جلو رفتیم.

یک نکته‌اى در اینجا وجود دارد که بد نیست من این را عرض بکنم. من دو شباهت مى‌یابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسىِ یک دوره‌ى دویست ساله‌ى بسیار مهم و برجسته، یعنى دوره‌ى رواج و شکوفائى سبک هندى؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندى رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته. من اول این را عرض بکنم که آن دوره‌ى دویست ساله از بعضى از جهات در همه‌ى ادوار تاریخ شعرى ما بى‌نظیر است. نه اینکه بخواهیم قدر شعراى قصیده‌سراى قرنهاى چهارم و پنجم و ششم یا غزلسراهاى قرن هفتم و هشتم را ندیده بگیریم؛ نه، در جاى خودش، قدر و ارزش و بزرگترى آنها محفوظ است؛ لیکن این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسى است.

یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است. یعنى شما وقتى نگاه کنید در این دو قرنى که عرض کردیم، مى‌بینید در ایران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - یعنى منطقه‌اى که متأسفانه امروز تقسیم شده بین تاجیکستان و ازبکستان، که منطقه‌ى پارسى‌زبان بخارا و سمرقند و دیگر مناطق تاجیک‌نشین بود - تعداد شاعرانى که هستند، شگفت‌آور است. در این دوره، هزارها شاعر هستند که سرشان هم به تنشان مى‌ارزد؛ نه اینکه فقط بگوئیم شعر میگویند؛ نه، شاعرند. حالا ممکن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بین این هزاران شاعرى که من به تقریب عرض کردم، شاید بشود گفت انسان میتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند؛ و در بین این صد شاعر خوب، شاید انسان بتواند ده تا شاعر درجه‌ى یک مثل صائب، مثل کلیم، مثل محمدجان قدسى، مثل نظیرى نیشابورى، پیدا کند. اوضاع آن دویست سال از لحاظ کمیت شعرى اینجور است.

یک شباهت امروز ما با آن دوره، همین کمیت است. تعداد شاعرى که امروز در کشور ما هست، در هیچ دوره‌اى - حالا آن دوره که خود ما بودیم و دیدیم و با شعرا هم مرتبط بودیم، و همچنین آنچه که از گذشته شنیدیم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در کشور، از لحاظ کمیت، شبیه همان دوره‌ى دویست ساله است. البته این به برکت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چیز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پیدا شد. امروز ما در کشور خیلى شاعر داریم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبیرستانى، تا جوانان برومند، تا میانسالان و پیران. یعنى واقعاً انسان بخواهد محاسبه کند، تعداد شعراى امروز ما خیلى زیاد است. البته این مربوط به سى سال است؛ اگر چنانچه ان‌شاءاللَّه همین روش ادامه پیدا کند - یعنى اگر با همین روال پیش برویم و شعر تشویق بشود و شعراى خوب بتوانند شعراى جوانتر را تربیت کنند - قطعاً کمیت شعراى ما از آن دوره بیشتر خواهد شد.

شباهت دوم بین این دوره و آن دوره‌ى دویست ساله، نوآورى در مضمون است. در هیچ دوره‌ى دیگرى اینجور سابقه ندارد که این همه مضامین نو و حرفهاى تازه در شعر راه پیدا کند؛ که وقتى مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، ترکیب نو هم مى‌آید. یعنى نیاز مضمون به لفظ موجب میشود که شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده کند و ترکیبات بیاورد. البته در ابتداى کار ممکن است ناشیگرى‌هائى وجود داشته باشد، لیکن بتدریج زبان، پخته و سنجیده و استوار میشود و فخامت پیدا میکند.

امشب در این جمعى که شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقایان - من دارم مى‌بینم که کلمات، پخته و سنجیده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور که انسان دوست میدارد در شعر مشاهده کند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه. واقعاً وقتى انسان مثلاً دیوان صائب را نگاه میکرد، یا دیوان شعراى بزرگِ مضمون‌ساز مثل بیدل و دیگران را نگاه میکرد، شاید میگفت اینها دیگر چیزى باقى نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان مى‌آمد و نمى‌آمد، اینها این را در قالب شعر آوردند و بیان کردند؛ اما بعد مى‌بیند که نه. به قول صائب:

یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت‌
در بند آن مباش که مضمون نمانده است‌

حالا او گفته یک عمر، لیکن یک دهر میتوان سخن از زلف یار گفت. امروز انسان این همه مضمون جدید در همین کلمات مشاهده میکند که واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خیلى خوب است. به نظر من این هم شباهت دومى است که شعر امروز ما به شعر آن دوران دویست ساله دارد.

البته ما هنوز چشم‌به‌راه رسیدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظیرى»ها هستیم. من نمیخواهم مبالغه کرده باشم. اینجور نیست که ما بگوئیم حالا چون دوره‌ى خودمان را با آن دوره تشبیه میکنیم، پس امروز ما صائب داریم، یا کلیم داریم، یا نظیرى داریم، یا طالب آملى داریم، یا محمدقلى سلیم تهرانى داریم؛ نه، انصافاً هنوز کار دارد تا اینکه شعراى ما به آن رتبه‌ى عالىِ ممتازِ کم‌نظیرِ شعرىِ کسانى که اسم آوردم و دیگرانى که الى ماشاءاللَّه زیادند، برسند.

خب، من حالا از همین جا استفاده بکنم و یک نکته‌ى دیگر را به این شعراى خوب جوانمان - که الحمدللَّه همه، شاعر و نوآور و مضمون‌ساز و داراى شجاعت ابراز هستید - بگویم. شعرهائى که امشب من شنفتم، اغلب خیلى خوب بود؛ اما بدانید «خیلى خوب» به معناى «تمامِ خوب» نیست. «خیلى خوب» ممکن است یک دهم «تمامِ خوب» باشد؛ آن نُه دهم دیگر جلوى روى شماست؛ یعنى توقف نکنید. اشکال کار در همه‌ى کسانى که در یک راهى از خودشان شکوفائى نشان میدهند، این است که خیال میکنند این پایان راه است. فرض بفرمائید یک کسى آواز قشنگى میخواند، میگوئیم به‌به، خیلى عالى بود؛ او را تحسین میکنیم. او اگر خیال کرد که دیگر بهتر از این نمیشود آواز خواند، قطعاً توقف و بلافاصله بعد از توقف، سقوط و تنزل خواهد داشت. او باید بداند از این بهتر هم میشود خواند. در همه‌ى رشته‌ها همین جور است. در همه‌ى کارهائى که ما دیدیم، همین جور است. احساس به منزل رسیدن، خستگى‌آفرین و رکودآفرین است. شما هنوز به منزل نرسیده‌اید. خیلى خوب پیش رفتید، خیلى خوبید؛ اما همین طور که عرض کردیم، گاهى «خیلى خوب» یعنى یک دهم «تمامِ خوب»؛ آن نُه دهم دیگر را بایستى پیدا کنید؛ تلاش کنید، کار کنید، زحمت بکشید و پیش بروید.

یک نکته‌ى دیگرى که میخواهم به شعراى عزیزى که اینجا هستید و شعراى دیگرى که جزو مجموعه و جریان شعر انقلاب محسوب میشوند، عرض بکنم، این است که شاعر زمان ما با این ویژگى‌هائى که این زمان دارد، احتیاج دارد به معرفت دینىِ عمیق. امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، براى بسیارى از ملتها الگو و اسوه شده‌اید. این بیدارى اسلامى که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفته‌ى از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیان‌برافکنِ سنتهاى طاغوتى و نظام طاغوتى و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد. شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید، بایستى معرفت دینى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشید؛ و این در گذشته‌ى شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید، شاعران برجسته‌ى ما اغلب - حالا نمیگویم همه - اینجورند؛ از فردوسى بگیرید تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسه‌سرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه‌ى فردوسى پر از حکمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دینى. همه‌ى آنها حکیم بودند؛ سرتاپاى دوانینشان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت». حالا قرّاء ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند؛ اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند، که خیلى عظمت دارد. این آشنائى با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، براى کسى که آن را بفهمد. سعدى که خب، واضح است؛ مولوى که آشکار است؛ جامى و صائب هم همین جور. شما دیوان صائب را نگاه کنید، یک معرفت دینى عمیق در آن مى‌بینید. انسان به بیدل که میرسد، به شکل دهشتناکى در شعر او معارف عمیق پیچیده‌ى دینى را مشاهده میکند. اینها بزرگان ما هستند، اینها ائمه‌ى شعرند؛ در واقع باید گفت پیامبران شعر فارسى، اینها هستند. اینها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهج‌البلاغه، انس با صحیفه‌ى سجادیه است. خیلى از این تردیدها و نگرانى‌ها و زنگارهائى که انسان در یک مواردى در دل دارد، با مطالعه‌ى اینها تبدیل میشود به شفافیت و روشنى؛ انسان میفهمد، راه را میشناسد، کار را میشناسد، هدف را میشناسد.

مثلاً مطالعه‌ى کتاب «گفتارهاى معنوى» شهید مطهرى متناسب با همین ایام ماه رمضان است. یا خود توجه به احکام الهى. من آن روز در
یک صحبتى از قول مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى گفتم معنویتى که از روزه حاصل میشود، آن شکوفائى و علوّى که از روزه در روح انسان به وجود مى‌آید، چقدر ارزش دارد. خب، اتفاقاً شاعر کسى است که با هیجانات روحى و دریافتها و درکهاى معنوى سر و کار دارد. خصوصیت شاعر این است، اقتضاء لطافت شاعر همین است و خیلى راحت میتواند این معارف را درک کند. توجه به ماه رمضان، توجه به روزه، خیلى کمک میکند. بنابراین معرفت دینى خود را ارتقاء دهید. البته عرض کردیم؛ معرفت دینى به شکل فنى و علمى‌اش، نه به شکل ذوقى و من‌درآوردى. گاهى اوقات بعضى‌ها راجع به دین حرف میزنند، اما در واقع میبافند! متکى به یک مدرکى، سندى، نگاه عالمانه‌اى، تحقیق عالمانه‌اى نیست؛ این خیلى به درد نمیخورد.

نکته‌ى دیگرى که من میخواهم عرض بکنم، این است که شعر انقلاب یک هویتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و میداندارِ ارائه‌ى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ این را باید حفظ کنید؛ نباید این تحت‌الشعاع برخى از هیجاناتى قرار بگیرد که ناشى از تألمات شاعر است نسبت به یک مسئله‌اى، نسبت به یک قضیه‌اى، نسبت به یک چیزى. بالاخره همه جا ناهنجارى‌هائى وجود دارد، روح لطیف شاعر هم دچار تألماتى میشود، این تألمات طبعاً در شعر اثر میگذارد؛ منتها نبایستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هویت اصلى انقلاب مغلوب این تألمات شود. باید براى انقلاب حرف بزنید، باید براى گفتمان انقلاب تلاش و کار کنید. ملت شما کار بزرگى انجام داده. من سال گذشته این را گفتم - به نظرم در همین جلسه هم گفتم - که مسئله فقط مسئله‌ى شهادت نیست - البته شهادت در راه خدا و جان بر کف گذاشتن و تقدیم راه خدا کردن، قله‌ى شرافتهاى انسانى است - اینقدر معارف دینى گسترده است، اینقدر معارف انقلاب گسترده و پرمطلب و پرفیض است که میتوان از آن بهره برد و میتوان آن را منعکس کرد. امروز این یک وظیفه‌اى است بر عهده‌ى شاعران. گاهى اوقات انسان مى‌بیند که در بعضى از شعرها و سروده‌ها این تألمات اثر میگذارد و آن مسئله‌ى اصلى را تحت‌الشعاع قرار میدهد؛ آن وقت اینجا انسان هماهنگ و هم‌آواز میشود با آن کسانى که اعتراضشان به اصل همان گفتمان است. شعرائى که یا وابسته بودند به کانونهاى قدرت و دربار و متعلقات دربار فاسد پهلوى، یا هم جزو جریانات چپ بودند، اینها از اول با انقلاب قهر کردند، از اول به انقلاب روى خوش نشان ندادند؛ که همین روى خوش نشان ندادن موجب شد که این طرف انقلاب، آن جوششهاى زیبا و پرفیضان را از خودش نشان بدهد. این که این همه شاعر خوب و برجسته از درون انقلاب جوشید، شاید یک مقدارش ناشى بود از قهر آنها. خب، حالا آن جریانى که با اصل انقلاب، با اصل گفتمان انقلاب، با اصل حرکت آزادیخواهانه‌ى ملت ایران و حرکت دینمدار انقلاب اسلامى مخالفند، اگر انسان مراقب حفظ آن هویت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزدیک میشود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان یک چیز ناهنجارى را مى‌بیند، خب، در شعر منعکس میشود؛ این هیچ اشکالى ندارد؛ منتها باید مراقب باشید شما اعتراضتان به یک ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما یکى هست که اعتراضش به همین اصل گفتمان است؛ مراقب باشید زبان شما با زبان او یکى نشود. لازم است که شعراى جوان عزیزمان این مراقبت را بکنند. آدمهائى هستند که از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزادیخواهى و استقلال و استکبارستیزى دورند؛ شما دل به تحسین آنها و محافل مربوط به آنها نبندید. هرچه هم که میتوانید، بین خودتان ارتباطات را نزدیک و صمیمانه کنید.

رشته‌ى جمعیت اى یاران همدم مگسلید
در پریشانى پریشانى است از هم مگسلید

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:30 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز شانزدهم: «دعا و خواستن»

قال‌اللَّه الحکیم فى کتابه: «و إذا سَألَک عبادى عنّى، فإنّى قریبٌ اجیب دعوة الدّاع إذا دعان. فلیستجیبوا لى‌ وَ لیؤمنوا بى لعلّهم یرشدون».

در دعا، سه چیز نهفته است که این سه چیز، فواید و دستاوردهاى دعاست. دعایى نیست که از دو تاىِ این سه چیز، خالى باشد؛ چه دعاهاى مأثور که از معصومین علیهم‌السّلام رسیده است و چه دعاهایى که یک انسان، خودش از روى طلب و نیاز به خداى خود عرض مى‌کند. دو چیز حتماً در این دعاها هست. و اما بعضى دعاها، سه چیز (یک چیز دیگر) علاوه بر این دو چیز دارند که این سه چیز، خیلى مهم است.

یکم: خواستن
یکى از این سه چیز، عبارت است از آن مقصودِ عمومى از دعا؛ یعنى خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسان‌ها نیازهاى زیادى داریم و وجودمان سر تا پا نیاز است. اگر در وجود خودتان دقّت کنید، مى‌بینید از تنفّس کردن و غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و گوش کردن و دیدن، همه و همه حاکى از نیاز ما انسان‌هاست. یعنى خداى متعال، مجموعه‌اى از امکانات و نیروها را در اختیار من و شما قرار داده است که با آن‌ها مى‌توانیم زندگى کنیم و همه نیز تحتِ اراده پروردگار است. هر کدام از این نیروها و امکانات کمبود پیدا کند، انسان دچارِ مشکلِ اساسى در زندگى خود مى‌شود. مثلاً یک رگ یا یک رشته عصب از کار بیفتد، یک عضله مشکل پیدا کند، تا برسد به مسائلِ بیرون از وجودِ انسان یا مسائل روحى یا مسائل اجتماعى.

بشر، سر تا پا نیاز است. رفع این مشکلات و تأمین این نیازها را از چه کسى باید بخواهیم؟ از خداى متعال که او حاجات ما را مى‌داند. «و اسئلوا اللَّه من فضله إن اللَّه کان بکلّ شى‌ءٍ علیماً». خدا مى‌داند شما چه مى‌خواهید، چه لازم دارید و چه چیز از او مى‌طلبید و سؤال مى‌کنید. پس از خدا بخواهید. در جاى دیگر مى‌فرماید: «و قال ربّکم: ادعونى استجب لکم» پروردگار شما فرموده است: «دعا کنید مرا» یعنى «بخوانید مرا؛ من به شما جواب مى‌دهم». البته این جواب دادن، به معناى برآمدنِ حاجت نیست. مى‌گوید: «جواب مى‌دهم و لبیک مى‌گویم»؛ استجب لکم. اما این استجابت الهى در بسیارى از موارد با دادنِ حاجت و آن چیزِ مورد درخواست شما همراه است. پس، این مطلب اوّل که انسان نیازهایى دارد و رفع این نیازها را باید از خدا بخواهد. باید درِ خانه خدا رفت تا از تضرّع پیش دیگران، بى‌نیاز شد...

در حدیثى آمده است: «افضل العبادة الدّعا». بهترین عبادت‌ها دعاست. حدیث دیگر، حدیث نبوى است. آن حضرت به اصحابِ خود فرمود: «ألا ادُّلکم على سلاح ینجیکم من اعدائکم و یدر ارزاقکم؟» «آیا مى‌خواهید سلاحى را به شما نشان دهم که هم شما را از دشمن حفظ مى‌کند و نجات مى‌دهد و هم روزى‌تان را فراوان مى‌کند؟» این، همان خواستن از خدا براى برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلى یا رسول‌اللَّه»، «عرض کردند: بلى؛ بفرمایید». فرمود: «قال تدعون ربّکم». «خدا را دعا کنید؛ خدا را بخوانید»، «باللّیل و النّهار» «شب و روز»، «فإنّ سلاح المؤمن الدّعا» «سلاح مؤمن، دعاست»؛ یعنى دنبال حاجات رفتن با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بلیه در افتادن با سلاح دعا.

یک روایت از حضرت سجاد علیه‌السّلام است که مى‌فرماید: «الدّعاء یدفع البلاء نازل و ما لم ینزل»؛ هم بلایى که به سوى شما آمده است با دعا دفع مى‌شود و هم بلایى که نیامده است. یعنى اگر دعا نکنید، آن بلا متوجّه شما خواهد شد.

مسأله بسیار مهمّى است. خداوند متعال، وسیله‌اى به انسان داده است که انسان مى‌تواند حوائج خود را -مگر در موارد استثنایى که به آن اشاره مى‌کنم- با آن برآورده کند. آن وسیله چیست؟ خواستن از خداى متعال است.

کلامى از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نقل شده است که ایشان -بنا بر نقل- فرموده‌اند: «ثم جعل فى یدک مفاتیح خزائنه، بما اذن فیه من مسألته»؛ «خداى متعال، به این‌که به تو اذن داد از او بخواهى، کلید همه گنجینه‌هاى خود را در دست تو قرار داد». پس اذنى که خداوند متعال داد تا هرچه مى‌خواهى از او بخواهى، کلید همه خزائن الهى است. اگر انسان این کلید را به شکل درست به‌کار ببرد -از خدا بخواهد- مسلّماً آن را در اختیار انسان مى‌گذارد. «فمتى شئت استفتحت بالدّعاء أبواب خزائنه»؛ هر وقت بخواهى، به‌وسیله دعا درِ خزائن الهى را باز مى‌کنى. ببینید! این مسأله بسیار مهمّى است. چرا انسان خود را از این وسیله مهم محروم کند؟!

چگونه بخواهیم؟

1. تلاش کنید!

در این‌جا، چند سؤال مطرح مى‌شود: یکى این‌که اگر دعا چنین نقش معجزه‌آسایى دارد، پس این وسایل دنیوى و این ابزارها و علم و صنعت و نظایر آن چیست؟ جواب این است که دعا رقیب ابزارهاى مادّى نیست. این‌طور نیست که وقتى انسان مى‌خواهد به مسافرت برود، یا با خودرو و قطار و هواپیما عازم شود و یا با دعا برود! همچنین این‌طور نیست که اگر انسان بخواهد وسیله‌اى به‌دست آورد، یا پول خرج کند و یا اگر پول نداشت به دعا متوسّل شود و آن وسیله را به‌دست آورد! معناى دعا این است که شما از خدا بخواهید تا او این وسایل را جور بیاورد. آن‌وقت علل مادّى هر کدام در جاى خودشان قرار مى‌گیرند. دعاى مستجاب این‌گونه است.

وقتى دعا مى‌کنید که حاجتى از شما برآورده شود، اگر خداى متعال آن دعا را مستجاب کند، استجابتش این است که ابزارهاى مادّى و عادّى و معمولىِ این خواسته، جور مى‌شود. یعنى خدا جور مى‌آورد. فرضاً شما از کسى طلبى دارید که آن کس طلب شما را نمى‌دهد. اما یک وقت به دلش مى‌افتد و مى‌آید طلبتان را مى‌دهد. این یک وسیله است. چه مانعى دارد که دعا این وسیله را براى انسان جور کند؟ همه وسایل عالم از این قبیل است. بنابراین دعا موجب نشود کسى تنبلى کند. دعا موجب نشود که کسى از دانش و علم و ابزار مادّى و علّت و معلولِ طبیعى، دست بشوید؛ نه. دعا رقیب آن‌ها نیست، بلکه در طول آن‌هاست. دعا، جورآورنده آن‌هاست.

البته غالباً این‌طور است. ضمناً بعضى مواقع، خداى متعال معجزه هم نشان مى‌دهد که آن بحث دیگرى است. معجزه در موارد استثنایى رخ مى‌دهد و در غیرِ مواردِ استثنایى، دعا جورکننده روال عادّى است. وقتى شما از خدا مى‌خواهید حادثه‌اى اتفاق بیفتد که به آن نیاز دارید، در کنار دعا باید نیرویتان را هم به‌کار ببندید. مثلاً اگر احساس تنبلى به شما دست مى‌دهد و دعا مى‌کنید که خداى متعال این احساس را از شما بگیرد، در کنار دعا باید اراده و همّت نیز به خرج دهید. یعنى در این‌جا هم باز وسیله مادّى و وسیله طبیعىِ دیگرى هست که همان همّت کردن است. باید همّت و اراده کنید. هیچ‌کس خیال نکند که اگر در خانه بنشینیم و به تلاش و اقدام نپردازیم، حتى اراده هم نکنیم و فقط به دعا مشغول باشیم، خدا حاجاتمان را برآورده مى‌کند؛ نه. چنین چیزى امکان ندارد. پس دعا در کنار تلاش و با تلاش است. بعضاً خیلى از تلاش‌ها به نتیجه نمى‌رسد؛ اما همین که دعا کردید، به نتیجه خواهد رسید. این یک نکته.

2. شدنی باشد!

مطلب دیگر این است که گاهى هرچه انسان دعا مى‌کند، مستجاب نمى‌شود. علت چیست؟ روایات دینى، این مشکل را براى ما حل کرده‌اند. مثلاً در روایات آمده است که اگر شرایط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نمى‌شود. بالأخره دعا هم شرایطى دارد. بزرگان دین فرموده‌اند: «کارهاى نشدنى را از خداى متعال نخواهید!» در روایتى آمده است که روزى یکى از اصحاب نبىّ اکرم صلّى‌اللَّه علیه آله و سلّم در حضور پیغمبر دعا کرد و گفت: «اللّهم لاتحتجنى على أحداً من خلقک»؛ «خدایا مرا محتاج هیچ آفریده‌اى نکن»؛ «فقال رسول صلّى‌اللَّه علیه و آله: لا تقولنها کذا». «پیغمبر صلّى‌اللَّه علیه و آله فرمود: این‌طور نگو!» «فلیس من احد إلّا و هو محتاج إلى النّاس». مگر مى‌شود که یک انسان، محتاج دیگران نباشد؟ «نگو که خدایا مرا محتاج هیچ کس نکن. این، خلافِ طبیعت بشرى، خلافِ سنّت الهى و خلافِ طبعِ نهاده پروردگار در وجودِ انسان است». چرا مى‌گویى خدایا مرا محتاج هیچ کس نکن؟ این دعا مستجاب نمى‌شود. آن فرد عرض کرد: «یا رسول‌اللَّه! پس چگونه دعا کنم؟» فرمود: «قل اللّهم لاتحتجنى على شرار خلقک». «بگو: خدایا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود مکن. مرا نیازمند مردمان شریر مکن. مرا محتاج انسان‌هاى لئیم مکن. این درست است. این مى‌شود. این را از خدا بخواه!» پس اگر چیزى را از خداى متعال طلب کردیم که نشدنى و به خلاف سنّت‌هاىِ معمولىِ عالم است، برآورده نمى‌شود.

3. با توجه بخواهید!

یکى از شرایط استجابت دعا این است که آن را با توجه مطرح کنیم. گاهى لقلقه زبان، جملاتى چون «خدایا ما را بیامرز»، «خدایا به ما سعّه رزق بده» و «خدایا قرض ما را ادا کن» است. ده سال انسان این‌گونه دعا مى‌کند، اصلاً مستجاب نمى‌شود. این فایده‌اى ندارد. یکى از شرایط دعا این است که فرمود: «اعلموا ان اللَّه لا یقبل الدّعاء عن قلب غافل»؛ «خداوند متعال از صاحب دلِ غافل -دلى که متوجه نیست چه خواسته‌اى را مطرح مى‌کند و با که دارد حرف مى‌زند- دعایى را قبول نمى‌کند.» معلوم است که دعاىِ داراى این ویژگی‌ها، مستجاب نمى‌شود. باید تضرّع کنید و جدّى بخواهید. باید از خداى متعال با الحاح بخواهید. باز بخواهید و باز بخواهید. در این صورت البته خداى متعال دعاها را مستجاب خواهد کرد.

 

3. خواسته‌ها را بزرگ ندانید!

یک مطلب دیگر در باب دعا این است که براى برآمدن حاجات، هیچ حاجتى را آن‌قدر بزرگ نشماریم که بگوییم: «این حاجت را دیگر نمى‌شود از خدا خواست، چون خیلى بزرگ است». نه؛ اگر حاجت، به خلاف طبیعت و سنن آفرینش نیست، اگر محال نیست، هرچه هم بزرگ باشد، مسأله‌اى نیست و از خدا بخواهید. شما در هر روز از ماه رمضان -بنا بر مأثور- بعد از هر نماز مى‌گویید: «اللّهم ادخل على اهل القبور السّرور. اللّهم اغن کلّ فقیر» از خدا مى‌خواهید همه فقرا را غنى کند. فقط فقراى ایران را نمى‌گویید. «اغن کلّ فقیر» یعنى همه فقراى اسلام غنى شوند. این‌ها خیلى مهم است. خواسته و حاجت بزرگى است، وقتى مى‌گویید «خدایا همه فقرا را غنى کن!» خوب؛ از خدا مى‌خواهیم. چرا نشود خواست؟! اگر موانعِ بر سر راه غنى شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پدیده فقر که یک امر ذاتى در جامعه نیست. فقر در جوامع بشرى یک امر تحمیلى است. فقر را قدرت‌هاى ستمگر و زورگو و زیاده‌طلب عالم بر افراد و بر ملت‌ها تحمیل مى‌کنند. اگر این قدرت‌ها از میان بروند، چرا دعاى «الّلهم اغن کلّ فقیر» مستجاب نشود؟! ممکن است چنین حاجتى برآورده شود.

در ادامه این دعا مى‌گویید: «اللّهم اشبع کلّ جائع. اللّهم اکسُ کل عریان». انسان حاجتى به این کلانى از خدا مى‌خواهد! در دعاى سحر روز جمعه -که مستحبّ است؛ دعایى کوتاه اما بسیار خوب است، اگر توفیق پیدا کردید، حتماً این دعا را بخوانید- اوّل درخواست‌هایى از خدا مى‌شود و بعد این عبارت مى‌آید: «الهى طموح الآمال قد خابت إلا لدیک و معاکف الهمم قد تعطّلت إلّا علیک»؛ خدایا! آرزوهاى سرکش و بزرگ و خواسته‌هاى عظیم، محکوم به نومیدى هستند؛ مگر وقتى که با تو مطرح شوند. کاروان طلب‌هاى ما، از راه رفتن، محکوم به بازماندنند؛ مگر وقتى که در خانه تو بیایند.

خداوند از حاجت بزرگ انسان که هراسى ندارد! از خدا هرچه بزرگ‌تر بخواهید. مبادا یک وقت انسان با خود بگوید: «خوب؛ من این چیزى را که مى‌خواهم، اگر براى خودم بخواهم، قابلِ شدن است. اما طلبِ عافیت براى همه انسان‌ها، خیلى بزرگ است. چطور این را از خدا بخواهم؟!» نه؛ بخواهید. براى بشرّیت بخواهید. براى همه انسان‌ها بخواهید. بعضى چیزها را براى همه مسلمین بخواهید. در همین دعا، عبارتِ «اللّهم اصلح کلّ فاسد من امور المسلمین»، از آنِ مسلمانان است. دعایى است که مخصوصِ اهلِ اسلام است. البته آن هم عللى دارد که چرا؟ شاید در غیر اهل اسلام، امکانش نیست و شاید بدون حاکمیت اسلام، ممکن نیست که خداى متعال همه مفاسد را برطرف کند. اصلاً نمى‌شود. شرطش، اسلام است. پس این یک طرف قضیه است.

 

5. کوچک نشمرید!

ضمناً از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشید. خواسته‌هاى کوچکِ کوچک را هم از خدا بخواهید. در روایت است که حتى بندِ کفش خود را -که چیز خیلى حقیرى است- از خدا بخواهید. روایتى است از امام باقر علیه‌الصّلاة والسّلام که مى‌فرماید: «لا تحَّقروا صغیراً من حوائجکم فإنَّ أحبّ المؤمنین إلى اللَّه أسئلهم»؛ «حاجت‌هاى کوچک را حقیر نشمارید و از خدا بخواهید».

خوب؛ انسان به بند کفش احتیاج دارد؛ به درِ مغازه مى‌رود و مى‌خرد. این هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکى نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: «پروردگارا! این را هم به من برسان!» رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم، سرِ کوچه بروم از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال باید از خدا بخواهید. اگرچه به درِ مغازه رفتید، پول دادید و بند کفش خریدید اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غیر طریق خدا که چیزى به دست انسان نمى‌رسد. هرچه به ما مى‌رسد خدا به ما مى‌دهد.

چیزى را که خدا مى‌دهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟ یکى از عللِ این‌که گفته‌اند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهیدستى خودمان توجّه پیدا کنیم تا ببینیم که چقدر تهیدستیم. اگر خداى متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسایل را جور نیاورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدنِ بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه مورد نظر بسته بود و یا در بین راه حادثه مهمّى پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّى بند کفش را، حتّى کوچک‌ترین اشیا را و حتّى قوت روزانه خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ما -که مى‌گوییم «من» و خیال مى‌کنیم مجمع نیروها ما هستیم- بشکند. این «من» انسان‌ها را بیچاره مى‌کند. این هم مطلبى در باب دعا که انسان خواسته‌هاى خود را از طریق دعا به‌دست آورد...
خطبه‌هاى نماز جمعه تهران‌؛ 28/11/73

 

 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:24 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز پانزدهم: «نماد بندگی»

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  منیت و عبودیت
دعا مظهر بندگىِ در مقابل خداوند و براى تقویت روح عبودیت در انسان است؛ و این روح عبودیت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چیزى است که انبیاى الهى از اول تا آخر، تربیت و تلاششان متوجهِ این نقطه بوده است که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. سرچشمه همه فضائل انسانى و کارهاى خیرى که انسان ممکن است انجام بدهد -چه در حوزه شخصى، چه در حوزه اجتماعى و عمومى- همین احساس عبودیت در مقابل خداست. نقطه مقابل این احساس عبودیت، خودبینى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منیت است. این منیت است که در انسان، منشأ همه آفات اخلاقى و عوارض و نتایج عملى آن‌هاست. منشأ همه این جنگ‌ها و کشتارهاى عالم و ظلم‌هایى که به وقوع می‌پیوندد و منشأ همه فجایعى که در طول تاریخ اتفاق افتاده -و شما خوانده‌اید، شنیده‌اید یا امروز مشاهده می‌کنید- احساس منیت و خودخواهى و خودبینى در مجموعه‌اى از انسان‌هاست که سرچشمه این فساد و نابسامانى، در زندگى آن‌هاست. عبودیت نقطه مقابل این خودخواهى و منیت و خودپرستى است.

اگر این خودبینى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد -یعنى انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد- نتیجه آن در انسان، طغیان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نیستند؛ هرکدامِ از ما انسان‌ها ممکن است در درون خودمان -خداى نکرده- یک طاغوت و یک بت تربیت کنیم و پرورش بدهیم. در مقابل خدا سرکشى کردن و خودبینى داشتن، نتیجه‌اش عبارت از رشد طغیان در انسان است. اگر این خودبینى در مقابل انسان‌هاى دیگر باشد، نتیجه‌اش می‌شود نادیده گرفتن حقوق دیگران؛ تجاوز و دست‌درازى به حقوق این و آن. اگر این خودبینى در مقابل طبیعت واقع بشود، نتیجه‌اش می‌شود تضییع محیط طبیعى؛ یعنى آنچه که امروز به حق درباره مسأله محیط زیست در دنیا اهتمام هست. نادیده گرفتن محیط طبیعى زیست انسان هم نتیجه طغیان، خودبینى و خودخواهى در مقابل طبیعت است.

دعا ضد همه این‌هاست. دعا که می‌کنیم، در واقع این حالت خشوع را در خود به‌وجود مى‌آوریم و خودبینى و خودخواهى را در خود سرکوب می‌کنیم و در نتیجه، جهان هستى و محیط زندگى انسان‌ها از طغیان و تجاوز به حقوق و طبیعت محفوظ می‌ماند. لذا فرمود: «الدّعا مُخ العبادة»؛ مغز هر عبادتى دعاست. عبادات براى همین است که بتواند انسان را در مقابل خداى متعال خاشع و دلش را نیز مطیع و تسلیم کند. این اطاعت و خشوع در مقابل خداوند هم از نوع تواضع و خشوع و خضوع انسان‌ها در مقابل یکدیگر نیست؛ بلکه به معناى خشوع و خضوع در مقابل خیر مطلق، جمال مطلق، حُسن مطلق و فضل مطلق اوست.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  نعمت و فرصت
دعا یک نعمت است و فرصت دعا کردن، یک نعمت است. در وصیت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة و السّلام به امام حسن مجتبى علیه‌السّلام این معنا وارد شده است: «اعلم انّ الّذى بیده خزائن ملکوت الدّنیا و الآخرة قد أذن لدعائک و تکفّل لإجابتک»؛ خداى متعال که همه قدرت آسمان و زمین در قبضه توانایى اوست، به تو اجازه داده که با او دعا کنى و حرف بزنى و از او بخواهى. «و امرک أن تسأله لیعطیک»؛ از او مطالبه کنى تا او هم به تو عطا کند. این رابطه درخواست کردن و گرفتن از خدا، مایه تعالى روح انسان است و همان تقویت‌کننده روح عبودیت است. «و هو رحیم کریم لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه»؛ خداى متعال بین خودش و تو واسطه‌اى، فاصله‌اى و حجابى قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع کنید به سخن گفتن و عرض نیاز کردن، خداى متعال صدا و درخواست شما را می‌شنود. با خدا همیشه می‌شود هم‌زبان شد، می‌شود گفتگو کرد، می‌شود مأنوس شد و می‌شود از او درخواست کرد. این براى بشر، فرصت و نعمت خیلى بزرگى است.

همین ارتباط با خدا و احساس عبودیت در مقابل خداوند، بزرگترین اثر و خاصیت دعا است. از خدا خواستن؛ که آن‌وقت خداى متعال هم اجابت خواهد کرد. البته اجابت الهى از طرف پروردگار، هیچ قید و شرطى ندارد؛ این ما هستیم که با اعمال خودمان مانع اجابت می‌شویم؛ ما هستیم که موجب می‌شویم دعاى ما مورد اعتنا قرار نگیرد که خود همین، یکى از معارفى است که می‌توان از دعا استفاده کرد و یکى از خصوصیات دعا، همین است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  گنجینه معارف
یکى از برکات ادعیه مأثوره‌اى که از ائمه علیهم‌السّلام رسیده این است که این دعاها پُر از معارف الهى است. صحیفه سجادیه، دعاى کمیل، دعاى مناجات شعبانیه، دعاى ابى‌حمزه ثمالى -و بقیه دعاهایى که وارد شده است- پُر از معارف الهى است که اگر کسى این‌ها را بخواند و بفهمد، علاوه بر آن ارتباط قلبى و اتصالى که به ذات اقدس الهى و حضرت ربوبى پیدا می‌کند، یک مبلغ عظیمى از معارف را هم از این دعاها فرامی‌گیرد.

من به جوان‌ها قویاً توصیه می‌کنم که به ترجمه این دعاها توجه کنند. این دعاهاى عرفه و ابى‌حمزه، پُر از معارف است. این‌که در دعاى کمیل می‌خوانیم: «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعا؛ اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل البلا» یا «تنزل النقم»، همه این‌ها معارف الهى است؛ معنایش این است که ما افراد بشر، گاهى خطاها و گناهانى می‌کنیم که این گناهان مانع از این می‌شود که دعاى ما مورد اجابت قرار بگیرد و قبول بشود؛ گناهانى از ما سرمی‌زند که این گناهان بلا را براى ما به ارمغان مى‌آورد. گاهى بلاهاى عمومى و ملى بر اثر گناهانى به‌وجود مى‌آید و البته اعلام نمی‌شود که این بلا براى این گناه به‌وجود آمد؛ اما وقتى افرادِ صاحب تدبر، فکر و تدبر کنند، می‌فهمند که این بلا از ناحیه چه عملى متوجه این ملت شد. بعضى اوقات اثرِ اعمال سریع است و بعضى با فاصله است؛ این‌ها را دعا به ما می‌گوید. یا وقتى در دعاى ابوحمزه عرض می‌کنیم: «معرفتى یا مولاى دلیلى علیک و حبّى لک شفیعى إلیک»؛ این‌که من تو را می‌شناسم، خود این، راهنماى من به‌سوى توست؛ این که من تو را دوست می‌دارم و محبت تو در دل من هست، خودش شفاعت‌کننده من پیش توست. «و أنا واثق من دلیلی بدلالتک و ساکن من شفیعى إلی شفاعتک»؛ من وقتى این راهنما را مشاهده می‌کنم، این معرفت خودم به تو را -که راهنما و دلیل من است- نگاه می‌کنم، وقتى این محبتى را که به تو دارم مورد ملاحظه قرار می‌دهم، می‌بینم این تو هستى که این محبت و دلالت را به‌وجود آوردى؛ تویى که دارى کمک می‌کنى. ببینید این چشم انسان را باز می‌کند؛ این یک معرفتى را ایجاد می‌کند؛ این از معارف الهى است؛ کمک الهى، توفیق الهى و عنایت الهى است؛ این‌ها را در دعاها می‌توان پیدا کرد. بنابراین قدر دعا را بدانید.

دعا، خواندنِ خداست؛ حالا می‌تواند به زبان فارسى یا به زبان خودتان باشد؛ هرچه که می‌خواهید با خدا حرف بزنید؛ این، دعاست. هرچه می‌خواهید با او در میان بگذارید. گاهى هم حاجت خواستن نیست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهى کسى از خداى متعال، رضاى او را می‌خواهد یا مغفرت او را مطالبه می‌کند، این یک جور حاجت است. یک وقت هم انسان چیزهاى مادى را درخواست می‌کند؛ هیچ مانعى ندارد. خواستن از خدا -هر چیزى و به هر زبانى- خوب است. و همین خواصى را که عرض کردیم (ارتباط با خدا و احساس بندگى) دارد. البته دعاهاى مأثور از ائمه علیهم‌السّلام بهترین مضامین در زیباترین الفاظ و سرشار از معارف الهى است که قدر آن‌ها را باید دانست و بایستى به آن‌ها متوسل شد.
خطبه‌‌هاى نماز جمعه‌ تهران‌؛ 21/07/85

 

 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:22 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز چهاردهم: «در راه قله‌ها»

این آیه شریفه یا به تعبیر بهتر این جمله مبارک «استعینوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن -در سوره بقره- در دو جا تکرار شده است: یکى خطاب به اهل کتاب است که می‌فرماید: «و استعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها لکبیرة إلّا على الخاشعین»؛ یک‌جا هم خطاب به مؤمنین است که می‌فرماید: «یا أیها الّذین امنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة إنّ اللَّه مع الصّابرین».

اولاً پیداست که اهمیت این دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثیر این‌ها در آن چیزى که تشکیل جامعه اسلامى به‌خاطر رسیدن به آن است؛ اهداف والاى جامعه اسلامى. ثانیاً ارتباط این دو -صبر و صلوة- با یکدیگر و ایستادگى و استقامت و ارتباط و اتصال قلبى و روحى با مبدأ آفرینش. این دو تا با هم از مجموعه این آیه -به‌خصوص این بخش مربوط به «یا أیها الّذین امنوا»- به‌دست مى‌آید. قبل از این آیه شریفه، آیه شریفه «فاذکرونى اذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون» بحث ذکر و شکر است. بعد از این آیه شریفه، مسئله جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل اللَّه اموات بل أحیاء و لکن لا تشعرون». بعد از این آیه، این آیات معروف «و لنبلونّکم بشى‌ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین»، «الّذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون» بعد «اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده که ارتباط کامل بین این دو عنصر، کاملاً از این آیات مفهوم می‌شود؛ به‌دست مى‌آید. هم خودِ این دو عنصر اهمیت دارد، هم رابطه این‌ها. حالا من بعداً برمی‌گردم به توضیحى درباره صبر و قدرى بیشتر بحث می‌کنم.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  به‌سوی قله‌ها
اما ارتباط بین صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگیرید؛ یعنى توجه، ذکر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالى که خالى از ذکر باشد، مورد نظر نیست. لذا در آن آیه شریفه هم که راجع به صلوة فرموده، بعد می‌فرماید: «و لذکر اللَّه أکبر». «إنّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر». این یک خاصیت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهى از فحشا و منکر، نفس ذکر خداست که در صلوة وجود دارد.

این صلوة یعنى آن ذکر، توجه، خشوع، ارتباط قلبى با خدا، در استحکام صبر تأثیر دارد. حالا که اهمیت صبر بر حسب آیه و روایت و مفاهیم اسلامى فهمیده شد، آن‌وقت معلوم می‌شود که صلوة چقدر مهم است؛ ذکر خدا چقدر اهمیت دارد و می‌تواند این عامل استقرار و ثبات را -که همین صبر است- در دل ما، در روح ما، در زندگى ما، در افق اندیشه ما هر چه مستحکم‌تر و جادارتر و جاگیرتر کند. لذا در قرآن هم ملاحظه کنید «و اصبر و ما صبرک إلّا باللَّه» است. البته «و اصبر» در قرآن زیاد است که اگر انسان بخواهد آیات را بخواند، هرکدام یک دریائى از معرفت است. حالا این آیه شریفه «و اصبر و ما صبرک إلّا باللَّه»؛ به کمک خداست که تو می‌توانى صبر کنى، یعنى استقامت آن وقتى پایان‌ناپذیر می‌شود که متصل باشد به منبع پایان‌ناپذیر ذکر الهى. اگر صبر را -که صبر به همان معناى پایدارى و ایستادگى و استقامت و عقبگرد نکردن است- وصل کنیم به آن پایگاه ذکر الهى، به آن منبع لایزال، این صبر دیگر تمام نمی‌شود. صبر که تمام نشد، معنایش این است که این سیر انسان به‌سوى همه قله‌ها هیچ وقفه‌اى پیدا نخواهد کرد. این قله‌ها که می‌گوئیم، قله‌هاى دنیا و آخرت، هر دو است: قله علم، قله ثروت، قله اقتدار سیاسى، قله معنویت، قله تهذیب اخلاق، قله عروج به سمت عرش عالى انسانیت. هیچ کدام از این‌ها دیگر توقف پیدا نخواهد کرد؛ چون وقفه‌ها در حرکت ما ناشى از بى‌صبرى است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  اگر صبر تمام نشود...
دو لشکر مادى وقتى در مقابل هم صف‌آرائى می‌کنند، آن کسى که زودتر صبرش تمام بشود، شکست می‌خورد؛ آن کسى که دیرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پیروز خواهد شد؛ چون با لحظه‌اى مواجه خواهد شد که طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. این مثال خیلى ظاهر و بارز عینى‌اش است؛ در همه میدان‌ها همین‌جور است. در مواجهه با مشکلات، با موانع طبیعى، با همه موانعى که سد راه انسان در همه حرکت‌هاى کمال می‌شوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانعْ تمام خواهد شد. اینى که گفته می‌شود اسلام پیروز است، یعنى این. اینى که می‌فرماید «و إنّ جندالله هم الغالبون» یعنى این. جنداللَّه، حزب‌اللَّه، بنده خدا، عباداللَّه، این‌ها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لایزال، در مقابل همه مشکلاتى که انسان ممکن است مغلوب آن مشکلات بشود، ایستادگى می‌کنند. وقتى ایستادگى این طرف وجود داشت، به‌طور طبیعى در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس این بر او غلبه پیدا خواهد کرد. البته اگر اسممان حزب‌اللَّه و جنداللَّه باشد اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشیم، چنین تضمینى وجود ندارد. بنابراین ارتباط را باید برقرار کرد. این صلوة، اهمیتش این‌جاست؛ ذکر خدا اهمیتش این‌جاست؛ فرصت ماه رمضان اهمیتش این‌جاست. فرصت خودسازى، فرصت تقوا، فرصت سرشارکردن ذخیره یقین در دل که در این دعاهاى ماه رمضان هم -دعاى روزها، دعاهاى شب‌ها- این ازدیاد یقین را مى‌بینید که تکرار می‌شود. پس، این فرصت را بایستى براى این مقاصد مغتنم شمرد. وقتى این‌ها شد، آن‌وقت صبر جامعه اسلامى و امت اسلامى و بنده مسلمان همان چیزى خواهد شد که می‌تواند بر همه مشکلات غلبه پیدا کند. آن‌وقت هم در میدان سیاست، هم در میدان اقتصاد، هم در میدان اخلاق، هم در میدان معنویت، این جامعه پیش می‌رود. این واقعیتى که هست، این است. ما باید به این واقعیت خودمان را نزدیک کنیم.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  انواع صبر
در باب صبر شنیده‌اید، معروف است، روایات متعددى هم دارد که صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر در مصیبت. این، روایات فراوانى دارد و شنیده‌اید. صبر بر طاعت یعنى وقتى که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادى را، اطاعت خدا را می‌خواهید انجام بدهید، از طولانى شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید. حالا مثلاً در امور عبادى ظاهرى، شخصى، فرض کنید که فلان نماز مستحبى که طولانى است یا از فلان دعاى طولانى انسان خسته نشود؛ این صبر بر اطاعت یعنى این. از ادامه روزه ماه رمضان، از ادامه توجه به خدا در نمازهاى واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. این صبر بر طاعت است.

صبر از معصیت یعنى در مقابل معصیت، کف نفس کردن، باز همان استقامت، باز همان استحکام. در مقابل اطاعت، استحکام آن‌جور است؛ در مقابل معصیت استحکام به این است که انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثیر شهوات قرار نگیرد. یک‌جا شهوت جنسى است، یک‌جا پول است، یک‌جا مقام است، یک‌جا محبوبیت و شهرت است؛ این‌ها همه شهوات انسانى است. هر کسى یک جور شهوتى دارد. این‌ها انسان را به خودش جذب نکند در وقتى که در راه رسیدن به آن، یک عمل حرامى وجود دارد. مثل بچه‌اى که براى رسیدن به آن ظرف شیرینى مثلاً، حرکت می‌کند، دیگر وسط راهش پارچ آب هست، لیوان هست، ظرف چینى هست، متوجه نیست؛ می‌زند، می‌شکند. انسانى که مجذوب گناه شد، این جورى است. نگاه نمی‌کند که بر سر راهش چه هست. این خطرناک است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نیست، ملتفت نیست، غفلت دارد؛ از این بى‌توجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت نیست که «ملتفت نیست»؛ توجه ندارد که به این پارچ آب یا به این ظرف چینى یا به این گلدان قیمتى دارد بى‌توجهى می‌کند. به نفس این بى‌توجهى، بى‌توجه است. لذاست که خیلى باید چشممان را باز کنیم؛ احتیاط کنیم که دچار این غفلت مضاعف نشویم. این صبر از معصیت است.

صبر در مصیبت هم معنایش این است که حوادث تلخى براى انسان پیش مى‌آید؛ فقدان‌ها، فراغ‌ها، مرگ و میرها، دست‌تنگى‌ها، بیمارى‌ها، دردها، رنج‌ها و از این قبیل حوادث تلخ. این حوادث انسان را در هم نشکند، خیال نکند که دنیا به آخر رسیده است. این سه عرصه براى صبر است که هر سه عرصه هم داراى اهمیت است. این‌که فرمود: «اولئک علیهم صلوات من ربّهم»، در واقع خداى متعال براى همه این‌ها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  عرصه‌های صبر
یک نکته‌اى که در این‌جا وجود دارد، این است که این سه عرصه گاهى در مسائلِ صرفاً شخصى است، مثل همین مثال‌هائى که به ذهن مى‌آید و همه می‌دانیم و عرض شد؛ گاهى در مسائل غیر شخصى است؛ مسائل اجتماعى، مسائل عمومى یا به تعبیر دیگر مسائلى که سر و کار دارد با سرنوشت یک مجموعه؛ یک امت، یک ملت، یک کشور. فرض بفرمائید آن اطاعتى که انسان باید بر آن پا بفشارد، اطاعتى است که اگر آن را انجام بدهیم یا ندهیم، به سرنوشت یک کشور ارتباط پیدا می‌کند. فرض بفرمائید اطاعت جهاد فى سبیل‌اللَّه مثلاً در دوران دفاع مقدس. رفتن به جبهه یک اطاعت بود دیگر. ایستادگى در امر دفاع از کشور و دفاع از نظام یک امر لازم و یک اطاعت بود. ایستادگى بر دفاع چیزى نبود که فقط مربوط به شخص خود انسان باشد. هر رزمنده‌اى که می‌رفت، در واقع داشت سرنوشت کشور را با رفتن خود و ایستادگى خود رقم می‌زد. یک وقت اطاعت این‌جور است. یا فلان کار بزرگ را که شما نماینده مجلسید یا وزیرید یا مدیرید یا نظامى هستید یا در یک مؤسسه فرهنگى مشغول کارید -هر کدامى در هرجا که مشغول کار هستید- و اقدام لازمى را باید انجام بدهید، این اقدام، اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. این یک جهتِ اطاعت به خدا، وظیفه در نظام اسلامى است. این هم یک جهت دیگر اطاعت از خدا. مأمورین این دستگاه، این نظام الهى، کارهائى که انجام می‌دهند، وظائف الهى است که دارند انجام می‌دهند؛ از صدر تا ذیل. اگر چنانچه از این کار شما خسته شدید -مأمور انتظامى هستید، خسته شدید؛ مأمور اقتصادى هستید، خسته شدید؛ مأمور امنیتى هستید، خسته شدید؛ مأمور سیاسى هستید، خسته شدید- این بى‌صبرى است. این خلاف توصیه «و استعینوا بالصّبر و الصّلاة» است. به صبر استعانت کنید و از صبر کمک بگیرید.

یا یک چیزى که معصیت است. معصیتى که تبعه آن، دنباله زشت و ناخوشایند آن فقط دامن‌گیر شخص شما نمی‌شود. «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة». گاهى یک چیزهائى است که انسان یک حرکت خلافى را انجام می‌دهد، یک حرف نابه‌جائى را می‌زند، یک اقدام نابه‌جائى را می‌کند، یک امضاى نابه‌جائى را می‌کند -ما مسؤولین وضعمان این‌جور است- که تبعاتش دامن‌گیر یک کشور یا یک جماعتى از کشور یا یک قشر می‌شود. این شد گناه. این‌جا صبرِ از معصیت، معناى عظیم‌ترى پیدا می‌کند. این صبر با آن صبرى که شما مثلاً در مقابل یک رشوه قرار گرفته‌اید، صبر می‌کنید و رشوه را نمی‌گیرید، فرق می‌کند. این بسیار کار ممدوحى است، بسیار کار بزرگى است؛ اما صبر در مقابل یک گناه شخصى است. از این بالاتر، صبر در مقابل گناهى است که این گناه فقط دامن شخص را نمی‌گیرد، دامن مجموعه را می‌گیرد. پس صبرِ از معصیت، چنین میدانى دارد.

صبرِ بر مصیبت هم همین‌جور است. مصائب گاهى مصائب شخصى انسان است، گاهى مصائب عمومى است. الان فرض بفرمائید مسؤولین کشور با توطئه‌هاى گوناگون، با تهمت‌ها، با بدگوئى‌ها، با اهانت‌ها و افتراهاى صریح مواجهند؛ مى‌بینید دیگر توى این مجموعه عظیمِ ارتباطات بین‌المللى و این خبرها و رسانه‌ها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده می‌شود. علیه اسلام جداگانه؛ یعنى علیه جمهورى اسلامى به‌خاطر اسلام، علیه جمهورى اسلامى به‌خاطر انقلاب؛ علیه جمهورى اسلامى به خاطر تک تک آرمان‌هاى نامطلوبِ از نظر استکبار؛ و علیه جمهورى اسلامى به‌خاطر بعضى از اشخاصى که در جمهورى اسلامى هستند که آن‌ها نمى‌پسندندشان. یعنى علیه جمهورى اسلامى از طرق مختلف، به جهات مختلف این تهاجمات هست. خوب این‌ها مصیبت است، صبر کردنش هم آسان نیست. بعضى از سران و مسؤولان دنیا -که ما آن‌ها را از نزدیک دیده‌ایم و از حالات بعضى‌شان شنیده‌ایم- هستند که این‌ها گاهى یک زوایه بسیار بازى پیدا می‌کنند از اهداف و خط مستقیمى که به خیال خودشان ترسیم کردند؛ فقط به‌خاطر همین مسائل و ملاحظات بین‌المللى و اهانت‌هاى بین‌المللى. تحمل این‌ها برایشان سخت است. پس این هم صبر در مصیبت.

بنابراین صبر را با همه اهمیتى که دارد در این سه عرصه، یک‌بار در مسائل شخصى باید ملاحظه کرد -که مهم است و من و شما بیشتر از دیگران باید به آن اهمیت بدهیم- یک‌بار در عرصه مسائل اجتماعى و سیاسى و عمومى و ملى و همگانى... در هر دو مرحله، در هر دو سطح بایستى این سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر کمک گرفت؛ از صبر استعانت کرد. آنچه در کنار این مطلب عرض می‌کنیم، این است که یکى از بى‌صبرى‌هائى که ما گاهى اوقات از خودمان نشان می‌دهیم یا شاهد هستیم که بعضى نشان می‌دهند، بى‌صبرى در مقابل حفظ آرمان‌ها و اهداف انقلاب است. به نظر من این از همه مهم‌تر است: جهت‌گیرى نظام اسلامى؛ بایستى بر آن پاى فشرد و بر سر آن پایدارى کرد. صبر، این‌جا بیش از جاهاى دیگر معنا می‌دهد.
سخنرانی در دیدار روسای سه قوه و مسؤولان نظام؛ 19/06/87

 

 


[ چهارشنبه 90/5/26 ] [ 6:21 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز گذشته روزنامه ایران با انتشار ویژه‌نامه‌ای بحث عفاف و حجاب و گشت ارشاد و چادر را مورد بی احترامی و بعضا تمسخر قرار داد.
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از رجانیوز، این ویژه‌نامه با رویکرد کاملاً تقلیل‌گرایانه در موضوع حجاب منتشر شده و در یکی از بخش‌های آن در گفت‌وگو با مهدی کلهر به چادر مشکی که پوشش زنان محجبه ایرانی است، توهین بی‌سابقه‌ای کرده است.در عین حال، به‌منظور بررسی حجاب برتر؛ چادر در کلام رهبر معظم انقلاب، بخش‌هایی از بیانات ایشان بازنشر داده می‌شود:مردم ما چادر را انتخاب کرده‏اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیرچادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجاب‌هاى دیگر است.» ولى زنان ما مى‏خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آن‏که یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.20/7/1373بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار گروهى از خواهران پرستار، به مناسبت «ولادت حضرت زینب»(س)به نظر ما، بحث‌هایى که درباب پوشش زن مى‏شود، بحثهاى خوبى است که انجام مى‏گیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثى در این زمینه‏هاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطى است. نه این‏که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مى‏گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‏ى ملى ماست؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ هیچ منافاتى با هیچ نوع تحرکى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرک و کار اجتماعى و کار سیاسى و کار فکرى باشد، لباس رسمى زن مى‏تواند چادر باشد و - همان‏طور که عرض کردم - چادر بهترین نوع حجاب است.البته مى‏توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین‏جا هم بایستى آن مرز را پیدا کرد. بعضی‌ها از چادر فرار مى‏کنند، به خاطر این‏که هجوم تبلیغاتى غرب دامن‌گیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار مى‏کنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمى‏آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مى‏دهد!شما خیال کرده‏اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه‏ى کذایى و آن لباس‌هاى «و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ»(6) و همانهایى را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر مى‏دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها مى‏خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً این‏جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل مى‏شد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در این‏جاها وقتى نوبت به این کارها مى‏رسد، بى‏بندوبارى خیلى بیشتر هم مى‏شود؛ کمااین‏که در زمان شاه، بى‏بندوبارى‏یى که در همین شهر تهران و بعضى دیگر از شهرهاى کشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بیشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در این‏جا آن‏طورى نبود. آن‏طور که دیده بودیم و شنیده بودیم و مى‏دانستیم و مناظرى که از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حیرت مى‏کند که چرا بایستى این‏گونه بشود؛ کمااین‏که در خیلى از کشورهاى متأسفانه عقب‏مانده‏ى مسلمان و غیرمسلمان هم همین‏طور است. بنابراین، باید بدقت و با نهایت کنجکاوى و بدون اغماض، مسائل ارزشى را رعایت کرد.4/10/137بیانات در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان،(1) جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤولان اولین کنگره‏ى حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‏ى زهرا(س)-------------------------------------------------------------------------------------------------------حضرت آیِةالله خامنه ای تهاجم فرهنگی را هجوم یک مجموعه‍‌ی سیاسی یا اقتصادی به بنیان‌های فرهنگی یک ملت برای دستیابی به مقاصد شوم سیاسی دانستند و افزودند: ریشه کن کردن فرهنگ ملی از طریق فراگیر کردن بی بند و باری، عیاشی و هرزگی در میان یک ملت هدفی است که دشمنان درپی تحقق آن هستند. به‌طور مشخص دوران رضاخان سرآغام تهاجم فرهنگی در کشور ماست و بزرگ‌ترین قدمها به نفع فرهنگ غرب و در حقیقت در جهت سلطه ی غرب بر ایران در همین دوران بر داشته شد و با این بهانه که زن با چادر نمی‎تواند عالم و دانشمند شود و درفعالیتهای اجتماعی شرکت کند، چادرها را از سر زنان برداشتند. اما در عین حال دردوران رضاخان و پسرش هرگز به عموم زنان اجازه ی شرکت فعالانه در حرکتهای اجتماعی و سیاسی داده نشد و آن روزی که زنان ایران، وارد میدان مبارزه و صحنه ی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شدند و کشور را با دست توانای خود به پیش بردند، چادر به سر کردند.21/5/1371دیدار نویسندگان، صاحبنظران و کارکنان رسانه های گروهی-----------------------------------------------------------------------------شما ببینید الان چقدر خرج مى‏کنند و زحمت مى‏کشند، براى این‏که حجاب را در دنیا از بین ببرند؛ کشورهایى که خودشان را مهد آزادى هم مى‏دانند، مى‏بینید که چه مى‏کنند براى مبارزه با حجاب. حالا همه آن تشکیلاتى که با حجاب مبارزه مى‏کنند یک طرف، این خواهر ورزشکارِ مؤمن و دخترِ جوانِ ما که با حجاب اسلامى و لباس محجّب - یا با چادر یا با آن شکل زیباى ارزشى - جلوِ دوربین‌هاى دنیا ظاهر مى‏شود و نشان مى‏دهد که به این ارزش پایبند است و این صحنه در همه دنیا منعکس مى‏شود، این یک طرف دیگر؛ او در واقع با این کار، همه آن تبلیغات را خنثى مى‏کند.14/7/1383بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در دیدار با ورزشکاران شرکت‏کننده در المپیک و پارالمپیک----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------آنها با چه چیز زن مسلمان بیشتر دشمن‌اند؟ با حجاب او. آن‌ها با چادر و حجاب صحیح و متقن شما از همه چیز بیشتر دشمن‌اند. چرا؟ چون فرهنگ آنها این را قبول ندارد. اروپایی‌ها این‏طورند؛ آنها مى‏گویند هرچه را که ما فهمیده‏ایم، دنیا باید از ما تقلید کند! مایلند که جاهلیت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنها مى‏خواهند زن به سبک اروپایى را در جامعه رواج بدهند؛ که عبارت است از سبک مد و مصرف و آرایش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسى بین دو جنس؛ مى‏خواهند این چیزها را به وسیله‏ى زنان رواج بدهند. هرجا با این هدف‌گیرى غربی‌ها مخالفت بشود، فریادشان بلند مى‏شود! اینها کم‏طاقت هم هستند! همین مدعیان غربى، کمترین مخالفتى را با مبانى پذیرفته‏ى خودشان تحمل نمى‏کنند.22/8/1370سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبرى‏(س) و روز پرستار---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------همیشه به شکل غلطى در نظام‌هاى طاغوتى به زن نگاه شده؛ امروز در غرب هم همین جور است. حالا عده‌اى از زنان - مثل خیلى از مردان - در همین نظام‌هاى غربى شخصیت‌هاى برجسته و محترم و پاکیزه‌اى ممکن است در بیایند، لیکن نگاه عمومى به زن که در فرهنگ غربى نهادینه شده، نگاه غلطى است؛ نگاه ابزارى است، نگاه اهانت‌آمیز است. از نظر غرب، علت اینکه شما نباید توى چادر باشید، نباید حجاب داشته باشید، این نیست که آزاد باشید. شما دارید می‌گوئید من با حجاب هم آزادى دارم. او چیز دیگرى مورد نظرش است؛ زن را براى نوازش چشم مرد، براى بهره‌ورى نامشروع مرد، میخواهند به شکل خاصى در جامعه ظاهر بشود. این، بزرگ‌ترین اهانت به زن است؛ حالا ولو با چندین لفّاف تعارف‌آمیز این را بپوشانند و اسم‌هاى دیگرى رویش بگذارند.28/7/1388بیانات در دیدار جمعى از بانوان قرآن‌پژوه کشور--------------------------------------------------------------------مقام‌ معظم‌ رهبری‌ از چادر به‌ عنوان‌ یک‌ لباس‌ ملی‌ و اسلامی‌ مورد علاقه‌ زنان‌ مسلمان‌ ایران‌ نام‌ بردند و فرمودند: انبوه‌ دختران‌ و زنان‌ مؤمن‌ و حزب‌اللهی‌ که‌ در دانشگاه‌ بهترین‌ علوم‌ را تدریس‌ و بالاترین‌ مدارج‌ علمی‌ را می‌گذرانند و نیز شمار زیادی‌ از بانوان‌ جوان‌ ایران‌ که‌ در آینده‌ای‌ نه‌ چندان‌ دور به‌ مقامات‌ عالی‌ علمی‌، فقهی‌ و فلسفی‌ دست‌ خواهند یافت‌ از افتخارات‌ نظام‌ اسلامی‌ محسوب‌ می‌شوند.دیدار هزاران‌ تن‌ از خواهران‌ پرستار20/7/1373-----------------------------------------------------حجابِ برتر که شما اشاره کردید -که مراد همین چادر ایرانىِ خود ماست - حقیقتاً حجاب برتر است؛ هیچ تردیدى در این نباید داشت. البته من هیچ وقت نگفتم که چادر را در جایى اجبارى کنند؛ اما همیشه گفته‌ام که چادر یک حجاب ایرانى است و زن ایرانى این را انتخاب کرده و خوب حجابى هم هست و مى‌تواند کاملاً حفاظ و حجاب داشته باشد. حالا بعضی‌ها هستند که از هرچه ایرانى و خودى است، ناراحتند و دل‌شان را مى‌زند؛ دل‌شان مى‌خواهد سراغ چیزهایى بروند که از خودى بودن دورتر است! به‌هرحال اگر حجاب را حفظ کنند، باز هم خلاف شرعى انجام نداده‌اند؛ منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند. منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند.اما این‌که شما مى‌گویید «ما چگونه برخورد کنیم؟» ببینید؛ شما با تبلیغات کار کنید. یعنى همان حربه‌اى را که افراد مورد نظر شما براى سست کردن اعتقاد به حجاب به کار مى‌برند، شما هم به کار ببرید. یعنى شما درباره‌ى حجاب بنشینید واقعاً تحقیق کنید، فکر کنید، از لحاظ دینى هم مثلاً درباره‌اش بحث کنید، یا از بحث‌هایى که شده استفاده کنید.از لحاظ اجتماعى هم روى همین مسأله‌ى کیفیّت حجاب تکیه کنید؛ به ترویج دیدگاه خودتان بپردازید؛ آن چیزى که به نظرتان درست است، آن را بگویید؛ این دغدغه را هم که اینها مى‌آیند تمایل به حجاب را در دلِ مردم از بین مى‌برند، نداشته باشید؛ حجاب از بین نمى‌رود. البته اگر قدرتى مثل قدرت رضاخانى بالاى سرش باشد، یا آن طور که شنیدم در بعضى از کشورها مثل تونس کسى حق ندارد در خیابان با حجاب باشد و اصلاً حقوق بشر هم در این‌جا دیگر مطرح نیست که چرا مردم را مجبور کردید بى‌حجاب باشند - کسانى که مسؤول این چیزها هستند، همین‌طور تماشا مى‌کنند و حرفى هم نمى‌زنند! - بالاخره همان کشف حجاب دوران رضاخانى پیش مى‌آید؛ اما به مجرّد آن‌که این زور برداشته شود، مردم به سمت حجاب برمى‌گردند.حجاب، ارزشى است منطبق با طبیعت انسان. برهنگى و حرکت به سمت اختلاطِ هرچه بیشتر دو جنس با یکدیگر و افشاء شدن اینها در مقابل یکدیگر، یک حرکت خلاف طبیعى و خلاف خواست انسانى است. شرع مقدّس اسلام هم براى این حدودى را معیّن و مشخّص کرده و کسانى که معتقد و مؤمن هستند، نمى‌شود که این‌طورى با حجاب برخورد کنند. البته ممکن است کسانى بى‌خبر و بى‌اطّلاع باشند؛ بایستى اینها را با حجاب آشنا کرد.من در همین سال‌هاى اوّلِ انقلاب به‌وضوح دریافتم که بعضى از زنانى که محجّب هستند و خیلى قدر حجاب را نمى‌دانند، اینها اصلاً از حکم حجاب و فلسفه‌ى حجاب و فواید حجاب اطّلاعى ندارند؛ یعنى با اینها کمتر صحبت شده است. البته بعضی‌ها چیزهایى نوشتند؛ سفارش کردیم، کارهایى کردند. الان هم به نظر من همین‌طور است؛ بخصوص در محیط دانشگاه. الحمدللَّه شنیدم که محیط دانشگاه شما، محیط خوبى است. مسؤولان دانشگاه هم، مسؤولان مواظب و مقیدى هستند؛امیدواریم که هرچه هم مى‌گذرد، بهتر شود.در محیط دانشگاه خودتان، در نشریات خودتان، با نشریات زن - که الان در ایران چند نشریه‌ى مربوط به زنان وجود دارد - با دیگر نشریات رایج صحبت کنید، چیزهایى بنویسید، پخش کنید، در جامعه فکر را بپراکنید؛ منتها با استدلال، با منطق. بهترین راه تأمین حجاب هم همین است که با منطق برخورد شود.البته اگر چیزى جزو مقرّرات شد و کسى برخلاف آن مقرّرات رفتار کرد، ممکن است قوانینى وجود داشته باشد که دولت برخورد کند؛ که لابد هم مى‌کند. درعین‌حال آن چیزى که در اساس لازم است و مهم‌تر از همه است، این است که شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را -که عمده هم خانمهاى جوان هستند- با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنى به او تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعى و از لحاظ منطقى این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید.امیدواریم که ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز بهتر شود. البته یکى از عواملى هم که در این زمینه تأثیرات منفى دارد، برخى از این فیلمهایى است که بعضى از زندگیهاى غربى را در دسترس همه مى‌گذارد. اینها در سُست کردن ذهنیّت مردم نسبت به مسأله‌ى حجاب بى‌تأثیر نیست. البته نسبت به پخش این فیلمها هم باید تذکّراتى داده شود.4/12/1377بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------رضاخان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بیاورد، اولین چیزى که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباس‌ها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید این‏طورى باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلاً باید کلاه شاپو باشد! اگر کسى جرأت مى‏کرد غیر از کلاه پهلوى - کلاهى که آن موقع با این عنوان شناخته مى‏شد - کلاه دیگرى سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزى بپوشد، باید کتک مى‏خورد و طرد مى‏شد. این چیزها را از غرب گرفتند!زن‌ها حق نداشتند حجاب‌شان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر - چادر که برداشته شده بود - اگر روسرى هم سرشان مى‏کردند و مقدارى جلوى چانه‏شان را مى‏گرفتند، کتک مى‏خوردند! چرا؟ براى این‏که در غرب، زن‌ها سربرهنه مى‏آیند! اینها را از غرب آوردند. چیزى را که براى این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیرى که نیامد -هر ملتى بالاخره خصوصیات خوبى دارد- اینها را که نیاوردند.آنچه را هم که آوردند، بى‏دریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربى است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربى است، بایستى پذیرفت؛ جاى بروبرگرد ندارد! براى یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّاى رشت‏12/2/1380-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------گاهى من در همین راه "کُلک چال" که از پایین به بالا مى‌آیم، یا بعکس به طرف پایین مى‌روم، خانم‌هایى را مى‌بینم که با چادر مشکى این راه را طى مى‌کنند. با این‌که قسمتى از این راه، بسیار ناهموار و یا به قول ما مشهدی‌ها قلب است، درعین‌حال خانم‌ها این راه ناهموار را تحمّل مى‌کنند و با چادر مشکى مى‌آیند. خوب؛ این همّت است دیگر. من این‌طور زن‌ها و همچنین افراد مسنّى که این راه‌هاى طولانى را طى مى‌کنند و مى‌روند، بسیار تحسین مى‌کنم.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 12:32 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

روز گذشته روزنامه ایران با انتشار ویژه‌نامه‌ای بحث عفاف و حجاب و گشت ارشاد و چادر را مورد بی احترامی و بعضا تمسخر قرار داد.
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از رجانیوز، این ویژه‌نامه با رویکرد کاملاً تقلیل‌گرایانه در موضوع حجاب منتشر شده و در یکی از بخش‌های آن در گفت‌وگو با مهدی کلهر به چادر مشکی که پوشش زنان محجبه ایرانی است، توهین بی‌سابقه‌ای کرده است.در عین حال، به‌منظور بررسی حجاب برتر؛ چادر در کلام رهبر معظم انقلاب، بخش‌هایی از بیانات ایشان بازنشر داده می‌شود:مردم ما چادر را انتخاب کرده‏اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیرچادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجاب‌هاى دیگر است.» ولى زنان ما مى‏خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آن‏که یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.20/7/1373بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار گروهى از خواهران پرستار، به مناسبت «ولادت حضرت زینب»(س)به نظر ما، بحث‌هایى که درباب پوشش زن مى‏شود، بحثهاى خوبى است که انجام مى‏گیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثى در این زمینه‏هاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطى است. نه این‏که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مى‏گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‏ى ملى ماست؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ هیچ منافاتى با هیچ نوع تحرکى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرک و کار اجتماعى و کار سیاسى و کار فکرى باشد، لباس رسمى زن مى‏تواند چادر باشد و - همان‏طور که عرض کردم - چادر بهترین نوع حجاب است.البته مى‏توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین‏جا هم بایستى آن مرز را پیدا کرد. بعضی‌ها از چادر فرار مى‏کنند، به خاطر این‏که هجوم تبلیغاتى غرب دامن‌گیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار مى‏کنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمى‏آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مى‏دهد!شما خیال کرده‏اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه‏ى کذایى و آن لباس‌هاى «و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ»(6) و همانهایى را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر مى‏دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها مى‏خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً این‏جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل مى‏شد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در این‏جاها وقتى نوبت به این کارها مى‏رسد، بى‏بندوبارى خیلى بیشتر هم مى‏شود؛ کمااین‏که در زمان شاه، بى‏بندوبارى‏یى که در همین شهر تهران و بعضى دیگر از شهرهاى کشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بیشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در این‏جا آن‏طورى نبود. آن‏طور که دیده بودیم و شنیده بودیم و مى‏دانستیم و مناظرى که از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حیرت مى‏کند که چرا بایستى این‏گونه بشود؛ کمااین‏که در خیلى از کشورهاى متأسفانه عقب‏مانده‏ى مسلمان و غیرمسلمان هم همین‏طور است. بنابراین، باید بدقت و با نهایت کنجکاوى و بدون اغماض، مسائل ارزشى را رعایت کرد.4/10/137بیانات در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان،(1) جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤولان اولین کنگره‏ى حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‏ى زهرا(س)-------------------------------------------------------------------------------------------------------حضرت آیِةالله خامنه ای تهاجم فرهنگی را هجوم یک مجموعه‍‌ی سیاسی یا اقتصادی به بنیان‌های فرهنگی یک ملت برای دستیابی به مقاصد شوم سیاسی دانستند و افزودند: ریشه کن کردن فرهنگ ملی از طریق فراگیر کردن بی بند و باری، عیاشی و هرزگی در میان یک ملت هدفی است که دشمنان درپی تحقق آن هستند. به‌طور مشخص دوران رضاخان سرآغام تهاجم فرهنگی در کشور ماست و بزرگ‌ترین قدمها به نفع فرهنگ غرب و در حقیقت در جهت سلطه ی غرب بر ایران در همین دوران بر داشته شد و با این بهانه که زن با چادر نمی‎تواند عالم و دانشمند شود و درفعالیتهای اجتماعی شرکت کند، چادرها را از سر زنان برداشتند. اما در عین حال دردوران رضاخان و پسرش هرگز به عموم زنان اجازه ی شرکت فعالانه در حرکتهای اجتماعی و سیاسی داده نشد و آن روزی که زنان ایران، وارد میدان مبارزه و صحنه ی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شدند و کشور را با دست توانای خود به پیش بردند، چادر به سر کردند.21/5/1371دیدار نویسندگان، صاحبنظران و کارکنان رسانه های گروهی-----------------------------------------------------------------------------شما ببینید الان چقدر خرج مى‏کنند و زحمت مى‏کشند، براى این‏که حجاب را در دنیا از بین ببرند؛ کشورهایى که خودشان را مهد آزادى هم مى‏دانند، مى‏بینید که چه مى‏کنند براى مبارزه با حجاب. حالا همه آن تشکیلاتى که با حجاب مبارزه مى‏کنند یک طرف، این خواهر ورزشکارِ مؤمن و دخترِ جوانِ ما که با حجاب اسلامى و لباس محجّب - یا با چادر یا با آن شکل زیباى ارزشى - جلوِ دوربین‌هاى دنیا ظاهر مى‏شود و نشان مى‏دهد که به این ارزش پایبند است و این صحنه در همه دنیا منعکس مى‏شود، این یک طرف دیگر؛ او در واقع با این کار، همه آن تبلیغات را خنثى مى‏کند.14/7/1383بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در دیدار با ورزشکاران شرکت‏کننده در المپیک و پارالمپیک----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------آنها با چه چیز زن مسلمان بیشتر دشمن‌اند؟ با حجاب او. آن‌ها با چادر و حجاب صحیح و متقن شما از همه چیز بیشتر دشمن‌اند. چرا؟ چون فرهنگ آنها این را قبول ندارد. اروپایی‌ها این‏طورند؛ آنها مى‏گویند هرچه را که ما فهمیده‏ایم، دنیا باید از ما تقلید کند! مایلند که جاهلیت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنها مى‏خواهند زن به سبک اروپایى را در جامعه رواج بدهند؛ که عبارت است از سبک مد و مصرف و آرایش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسى بین دو جنس؛ مى‏خواهند این چیزها را به وسیله‏ى زنان رواج بدهند. هرجا با این هدف‌گیرى غربی‌ها مخالفت بشود، فریادشان بلند مى‏شود! اینها کم‏طاقت هم هستند! همین مدعیان غربى، کمترین مخالفتى را با مبانى پذیرفته‏ى خودشان تحمل نمى‏کنند.22/8/1370سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبرى‏(س) و روز پرستار---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------همیشه به شکل غلطى در نظام‌هاى طاغوتى به زن نگاه شده؛ امروز در غرب هم همین جور است. حالا عده‌اى از زنان - مثل خیلى از مردان - در همین نظام‌هاى غربى شخصیت‌هاى برجسته و محترم و پاکیزه‌اى ممکن است در بیایند، لیکن نگاه عمومى به زن که در فرهنگ غربى نهادینه شده، نگاه غلطى است؛ نگاه ابزارى است، نگاه اهانت‌آمیز است. از نظر غرب، علت اینکه شما نباید توى چادر باشید، نباید حجاب داشته باشید، این نیست که آزاد باشید. شما دارید می‌گوئید من با حجاب هم آزادى دارم. او چیز دیگرى مورد نظرش است؛ زن را براى نوازش چشم مرد، براى بهره‌ورى نامشروع مرد، میخواهند به شکل خاصى در جامعه ظاهر بشود. این، بزرگ‌ترین اهانت به زن است؛ حالا ولو با چندین لفّاف تعارف‌آمیز این را بپوشانند و اسم‌هاى دیگرى رویش بگذارند.28/7/1388بیانات در دیدار جمعى از بانوان قرآن‌پژوه کشور--------------------------------------------------------------------مقام‌ معظم‌ رهبری‌ از چادر به‌ عنوان‌ یک‌ لباس‌ ملی‌ و اسلامی‌ مورد علاقه‌ زنان‌ مسلمان‌ ایران‌ نام‌ بردند و فرمودند: انبوه‌ دختران‌ و زنان‌ مؤمن‌ و حزب‌اللهی‌ که‌ در دانشگاه‌ بهترین‌ علوم‌ را تدریس‌ و بالاترین‌ مدارج‌ علمی‌ را می‌گذرانند و نیز شمار زیادی‌ از بانوان‌ جوان‌ ایران‌ که‌ در آینده‌ای‌ نه‌ چندان‌ دور به‌ مقامات‌ عالی‌ علمی‌، فقهی‌ و فلسفی‌ دست‌ خواهند یافت‌ از افتخارات‌ نظام‌ اسلامی‌ محسوب‌ می‌شوند.دیدار هزاران‌ تن‌ از خواهران‌ پرستار20/7/1373-----------------------------------------------------حجابِ برتر که شما اشاره کردید -که مراد همین چادر ایرانىِ خود ماست - حقیقتاً حجاب برتر است؛ هیچ تردیدى در این نباید داشت. البته من هیچ وقت نگفتم که چادر را در جایى اجبارى کنند؛ اما همیشه گفته‌ام که چادر یک حجاب ایرانى است و زن ایرانى این را انتخاب کرده و خوب حجابى هم هست و مى‌تواند کاملاً حفاظ و حجاب داشته باشد. حالا بعضی‌ها هستند که از هرچه ایرانى و خودى است، ناراحتند و دل‌شان را مى‌زند؛ دل‌شان مى‌خواهد سراغ چیزهایى بروند که از خودى بودن دورتر است! به‌هرحال اگر حجاب را حفظ کنند، باز هم خلاف شرعى انجام نداده‌اند؛ منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند. منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند.اما این‌که شما مى‌گویید «ما چگونه برخورد کنیم؟» ببینید؛ شما با تبلیغات کار کنید. یعنى همان حربه‌اى را که افراد مورد نظر شما براى سست کردن اعتقاد به حجاب به کار مى‌برند، شما هم به کار ببرید. یعنى شما درباره‌ى حجاب بنشینید واقعاً تحقیق کنید، فکر کنید، از لحاظ دینى هم مثلاً درباره‌اش بحث کنید، یا از بحث‌هایى که شده استفاده کنید.از لحاظ اجتماعى هم روى همین مسأله‌ى کیفیّت حجاب تکیه کنید؛ به ترویج دیدگاه خودتان بپردازید؛ آن چیزى که به نظرتان درست است، آن را بگویید؛ این دغدغه را هم که اینها مى‌آیند تمایل به حجاب را در دلِ مردم از بین مى‌برند، نداشته باشید؛ حجاب از بین نمى‌رود. البته اگر قدرتى مثل قدرت رضاخانى بالاى سرش باشد، یا آن طور که شنیدم در بعضى از کشورها مثل تونس کسى حق ندارد در خیابان با حجاب باشد و اصلاً حقوق بشر هم در این‌جا دیگر مطرح نیست که چرا مردم را مجبور کردید بى‌حجاب باشند - کسانى که مسؤول این چیزها هستند، همین‌طور تماشا مى‌کنند و حرفى هم نمى‌زنند! - بالاخره همان کشف حجاب دوران رضاخانى پیش مى‌آید؛ اما به مجرّد آن‌که این زور برداشته شود، مردم به سمت حجاب برمى‌گردند.حجاب، ارزشى است منطبق با طبیعت انسان. برهنگى و حرکت به سمت اختلاطِ هرچه بیشتر دو جنس با یکدیگر و افشاء شدن اینها در مقابل یکدیگر، یک حرکت خلاف طبیعى و خلاف خواست انسانى است. شرع مقدّس اسلام هم براى این حدودى را معیّن و مشخّص کرده و کسانى که معتقد و مؤمن هستند، نمى‌شود که این‌طورى با حجاب برخورد کنند. البته ممکن است کسانى بى‌خبر و بى‌اطّلاع باشند؛ بایستى اینها را با حجاب آشنا کرد.من در همین سال‌هاى اوّلِ انقلاب به‌وضوح دریافتم که بعضى از زنانى که محجّب هستند و خیلى قدر حجاب را نمى‌دانند، اینها اصلاً از حکم حجاب و فلسفه‌ى حجاب و فواید حجاب اطّلاعى ندارند؛ یعنى با اینها کمتر صحبت شده است. البته بعضی‌ها چیزهایى نوشتند؛ سفارش کردیم، کارهایى کردند. الان هم به نظر من همین‌طور است؛ بخصوص در محیط دانشگاه. الحمدللَّه شنیدم که محیط دانشگاه شما، محیط خوبى است. مسؤولان دانشگاه هم، مسؤولان مواظب و مقیدى هستند؛امیدواریم که هرچه هم مى‌گذرد، بهتر شود.در محیط دانشگاه خودتان، در نشریات خودتان، با نشریات زن - که الان در ایران چند نشریه‌ى مربوط به زنان وجود دارد - با دیگر نشریات رایج صحبت کنید، چیزهایى بنویسید، پخش کنید، در جامعه فکر را بپراکنید؛ منتها با استدلال، با منطق. بهترین راه تأمین حجاب هم همین است که با منطق برخورد شود.البته اگر چیزى جزو مقرّرات شد و کسى برخلاف آن مقرّرات رفتار کرد، ممکن است قوانینى وجود داشته باشد که دولت برخورد کند؛ که لابد هم مى‌کند. درعین‌حال آن چیزى که در اساس لازم است و مهم‌تر از همه است، این است که شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را -که عمده هم خانمهاى جوان هستند- با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنى به او تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعى و از لحاظ منطقى این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید.امیدواریم که ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز بهتر شود. البته یکى از عواملى هم که در این زمینه تأثیرات منفى دارد، برخى از این فیلمهایى است که بعضى از زندگیهاى غربى را در دسترس همه مى‌گذارد. اینها در سُست کردن ذهنیّت مردم نسبت به مسأله‌ى حجاب بى‌تأثیر نیست. البته نسبت به پخش این فیلمها هم باید تذکّراتى داده شود.4/12/1377بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------رضاخان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بیاورد، اولین چیزى که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباس‌ها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید این‏طورى باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلاً باید کلاه شاپو باشد! اگر کسى جرأت مى‏کرد غیر از کلاه پهلوى - کلاهى که آن موقع با این عنوان شناخته مى‏شد - کلاه دیگرى سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزى بپوشد، باید کتک مى‏خورد و طرد مى‏شد. این چیزها را از غرب گرفتند!زن‌ها حق نداشتند حجاب‌شان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر - چادر که برداشته شده بود - اگر روسرى هم سرشان مى‏کردند و مقدارى جلوى چانه‏شان را مى‏گرفتند، کتک مى‏خوردند! چرا؟ براى این‏که در غرب، زن‌ها سربرهنه مى‏آیند! اینها را از غرب آوردند. چیزى را که براى این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیرى که نیامد -هر ملتى بالاخره خصوصیات خوبى دارد- اینها را که نیاوردند.آنچه را هم که آوردند، بى‏دریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربى است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربى است، بایستى پذیرفت؛ جاى بروبرگرد ندارد! براى یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّاى رشت‏12/2/1380-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------گاهى من در همین راه "کُلک چال" که از پایین به بالا مى‌آیم، یا بعکس به طرف پایین مى‌روم، خانم‌هایى را مى‌بینم که با چادر مشکى این راه را طى مى‌کنند. با این‌که قسمتى از این راه، بسیار ناهموار و یا به قول ما مشهدی‌ها قلب است، درعین‌حال خانم‌ها این راه ناهموار را تحمّل مى‌کنند و با چادر مشکى مى‌آیند. خوب؛ این همّت است دیگر. من این‌طور زن‌ها و همچنین افراد مسنّى که این راه‌هاى طولانى را طى مى‌کنند و مى‌روند، بسیار تحسین مى‌کنم.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 12:32 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

به گزارش فرهنگ نیوز  به نقل ازمهر، "مها الدوری" گفت : سریال الحسن و الحسین (علیهما السلام) فتنه بزرگی است که موساد و صهیونیستها برای ایجاد شکاف میان مسلمانان کلید زده اند.

وی افزود: مثلت شوم آمریکا، اسرائیل و انگلیس همواره به دنبال فتنه افکنی میان مسلمانان است و شبکه های تلویزیونی نباید در دام این فتنه ها که هدف از آن تفرقه و برهم زدن وحدت مسلمانان است، گرفتار شوند.

الدوری تصریح کرد: سریال مذکور احساسات بسیاری از مسلمانان را جریحه دار کرده است و آنها از پخش این سریال خشمگین هستند.

پارلمان عراق دیروز با اجماع رای به ممنوعیت پخش این سریال موهن از شبکه های تلویزیونی عراق داد. شبکه وابسته به ایاد السامرایی رئیس حزب اسلامی عراق یکی از احزاب وابسته به اقلیت اهل سنت، اقدام به پخش این سریال کرده بود.

خاطرنشان می شود این سریال به کارگردانی "عبدالباری ابوالخیر" کارگردان سوری و تهیه کنندگی "محمد السیادی" و "محمد الحسیان" تولید شده که در آن کشورهای کویت، سوریه (دارالفتوی)، مغرب، لبنان، امارات و اردن مشارکت داشته اند.


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 12:19 صبح ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 138
بازدید دیروز: 189
کل بازدیدها: 19916445

طلایه دار