سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

 

برای دانلود تصویر در اندازه اصلی به ادامه مطلب مراجعه کنید ...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...

[ جمعه 92/2/6 ] [ 6:45 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

مجموعه عکس های کربلایی جواد مقدم

مجموعه نوحه های جلسه هفتگی 92/01/28 با نوای گرم کربلایی جواد مقدم که در هیئت بین الحرمین تهران اجرا شده است را به صورت صوتی می توانید از ادامه مطلب دانلود کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 6:10 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

eshgh yani ye pelak چند کلیپ مداحی تصویری در مورد شهدا

مداحی برادر سید حسین موسوی در مورد شهدا و رهبری

شهدا به یادتون دلای ما خدایی        هر دلی که باشما به خدا کربلاییه

شهدا یادش بخیر شلمچه فکه و هور        مگه از یادم میره دوکوهه طلائیه

دانلود در ادامه مطلب 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 8:23 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

sibsorkhi 01 حاج حسین سیب سرخی مراسم عزاداری فاطمیه دوم سال 1392 + انتشار اختصاصی

مراسم عزاداری فاطمیه دوم در تاریخ 92/1/29 با مداحی حاج حسین سیب سرخی در هیات حضرت حر (ع) شهرستان رامسر به صورت صوتی در ادامه مطلب آماده دانلود میباشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 7:31 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

1

مراسم کامل عزاداری فاطمیه اول و دوم سال 1392 با مداحی حاج مهدی سلحشور در شلمچه ، بیت مقام معظم رهبری ، هیاتهای شهرستان قم به صورت صوتی در ادامه مطلب آماده دانلود میباشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 7:25 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]

سهراب سپهری نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در کاشان متولد شد. خود سهراب گفته است: "... مادرم می داند که من روز 14 مهر به دنیا آمده ام، درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می شنیده است... "

محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود. سهراب درباره محل تولدش می گوید : " ... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت... " (هنوز در سفرم - صفحه 10)
سال 1312به دبستان خیام (مدرس) کاشان رفت : " ... مدرسه، خواب های مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه می شد.... " (اتاق آبی - صفحه 33)

" ... در دبستان، ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید. مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم. بی آنکه خدایی داشته باشم ... " (هنوز در سفرم)

سهراب می گوید: " خرداد سال 1319 ، پایان دوره شش ساله ابتدایی. دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمی دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیان ها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی ها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را می خوردند، پیدا بود که گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه می رفتم، سعی می کردم پا روی ملخ ها نگذارم...."        بقیه در ادامه مطلب .....








ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 6:42 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 178
بازدید دیروز: 189
کل بازدیدها: 19916485

طلایه دار