بی سروسامان |
چه زیبا گفت شهید چیت سازان:
"کسی می تواند در شب عملیات از سیم خاردار دشمن رد بشود
که به سیم خاردار نفسش گیر نکرده باشد"
بیست و یک سال از پایان ظاهری جنگ تحمیلی گذشته ولی هنوز دسته دسته شهید میآورند و این یعنی آنکه جنگ هنوز ادامه دارد، اگر چه خاکریزهایش برچیده شده است.تا وقتی که در گوشهای از این خاک مادر دل شکستهای یا پدر پیری چشم بر در دارد تا فرزندش از سفر باز آید، نمیتوان جنگ را پایان یافته تلقی کرد.جنگ ادامه دارد، نبرد هنوز پایان نیافته و دفاع کامل نشده چرا که فرزندان این ملت هنوز از مبارزه به خانه بازنگشتهاند.اینک این ما و برادران ما که به خانه باز آمدهاند. سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روی چشم نشستند تا ما دیده بگشاییم به ژرفای جنگ، به نبرد همیشه تاریخ، به جنگ خیر و شر، نیکی و پلیدی، سفیدی و سیاهی که این قصه را پایانی نیست، که این کتاب را اتمامی نیست، که هر روز صفحهای جدید گشوده میشود. برای نبرد باز آمدگان، بازماندگان و همه آنها که از پی قافله حق روانند و دل در گرو حقیقت نهادهاند.اکنون میشود، اکنون میتوان گرمای وجود شهیدان را حس کرد و به آنها که از پس بیست و یک سال انتظار به خانه باز آمدهاند سلام و خسته نباشید گفت. سلام شهید، سلام شهادت. این خانه را تو آباد کردی، آبادی این ملک از توست. نام تو بلند است، بلندتر از همه نامها، همه اسمها. از اینکه ما گمشدگان تو را «گمنام» خطاب میکنیم، ما را ببخش. نام این ملک از توست، نام این خانه از توست، نام این شهر از توست، نام این خیابان از توست، نام این کوچه از توست، نام این خانه… به خانهات خوش آمدی برادر. اکنون این ما و شما. ما گمنامیم و شما خوشنام، ما گم شدهایم و شما پیدا. چه خوب است که ما را بیدار میکنید، که چشمان ما را دوباره باز میکنید، تا یادمان نرود دنیا جای تخمه شکستن نیست و دیر یا زود باید رفت، باید سبک بار رفت، باید سبکبال رفت.حضور شما غفلتها را میزداید، چرتها را پاره میکند، خوابها را میپراکند و یادمان میآورد و تذکرمان میدهد که چه بودیم و چه میخواستیم و کجا باید میرفتیم.حضور شما ذکر است، ذکر حق و اکنون هر شهری و هر ولایتی ذاکر توست و تو را در آغوش میگیرد و ذکر میگوید. نام تو ذکر است و در ذکر «گمنامی» معنایی ندارد، تو معنای همه نامهای ای شهید. [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:44 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد، گناهان یک روز او این ها بود: 1-سجده نماز ظهر طولانی نبود 2-زیاد خندیدم 3-هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
توی جبهه معروف بود به اینکه وقتی شهدا را میارن، همیشه اولین نفریه که پیشونی شهدا رو می بوسه؛
یا وقتی شهید شد ،مثل خود آقا،سر نداشته باشه. عملیات شد.این سری قرعه به نام خودش افتاد و پر کشید. رفقاش گفتن بریم مثل خودش،پیشونیشو ماچ کنیم. کفن رو باز کردن،همه سوختند از ته دل؛ سر نداشت...
میگفتم که برگشت و گفت: «ببخشید، حمام کجاست؟» گفتم: حمام را میخواهی چکار؟ گفت: میخواهم غسل شهادت کنم. با لبخند گفتم: دیر اومدی زود هم میخوای بری. باشه! آن گوشه را میبینی آنجا حمام صحرایی است. بعدش دوباره بیا اینجا. دقایقی بعد آمد. لباس تمیز بسیجی به تن داشت و یک چفیة خوشگل به گردن. چند قدم مانده بود که به من برسد یک گلوله توپ زیر پایش فرود آمد.
شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشگر 14امام حسین علیه السلام شادی روحش صلوات
[ جمعه 90/2/30 ] [ 9:42 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
غنچه غنچه یه پوسته ای اطراف خودش داره که همون پوســــــــــته محافظشه حجابشــــــــــه هیشکی حاضر نیست غنچه رو اذیت کنه و الکی بچینه اما همین غنچه وقتی پوسته رو کنار زد....... اون حجاب و محافظ کنار رفت.........یه کم خودنمایی کرد یه عطر و بویی از خودش ساطع کرد..... جلوه و جمالی از خودش نشون داد همه هوس چیدنشُ میکنن و میچیننش یه چند صباحیم بهش میرسن . . . اما چهار روز دیگه پژمرده میشه همونا که چیدنش با دست خودشون میندازنش دور . . . یه گل تازه تر رو جایگزین میکنن حجاب هم همین طوره کسی که با حجابه هیچ کس جرآت نمیکنه بهش چپ نگاه کنه توهین کنه اذیت کنه ولی امان از اون روزی که این حفاظ از بین بره و ..........واویلا
حجاب از زبان چند شهید به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مىدهم که، حجاب را حجابرا، حجاب را، رعایت کنید.» (شهید حمید رستمى) به سوىمعنویت و صفا مىکشاند.» (شهید على رضائیان) زیرا کهحجاب خونبهاى شهیدان است.» (شهید على روحى نجفى) تاسرخى خون من.» (شهید محمد حسن جعفرزاده) اخه ادم چطوری میتونه خواهش این همه ادمی رو که به خاطر ما جونشونو گذاشتن کف دستشون و شهید شدنو رد کنه و به همه این وصیت ها پشت کنه!!!!!؟؟؟؟!؟!؟!؟
[ جمعه 90/2/30 ] [ 9:39 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
زندگی زیباست ولی شهادت زیباتر ...
زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند و مگر نه آنکه از پسـر آدم عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد و مگر نه آنکه خانه تن راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح آباد شود و مگر این عاشق بیقرار را در این سفینه سرگردان آسمانی که کره زمین باشد برای ماندن در استبل خواب و خور آفریده اند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید؟ ای شهید ، که بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشستهای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ازین منجلاب بیرون کش. سید مرتضی آوینی [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:34 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
ما اگر عاشق جبهه بودیم ، به خاطر صفای بچه هایی بود که لذت های مادی را فراموش کردند و اکنون ما نیز چون شماییم . وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم از دنیا بستیم ، فکر می کردیم که دیگر همه چیز تمام شد اما این گونه نشد . دردهای شما در فراق ما ، دل ما را بیشتر آتش می زند . درست است که ما به هر چه می کنید آگاهیم اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمی شد . وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه ی اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گوئید و اشک می ریزید . به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند .
یاد آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه می کنید و بر سر و سینه می زنید ، ما نیز به یاد آن روزها که با هم در فراق و سوگ مولایمان سینه می زدیم و گریه می کردیم ، همراه با اشک شما اشک غم می ریزیم . خدا می داند که ما بیشتر از شما طالب شماییم . برای همین پروردگار عالم هر از چند گاهی اجازه می دهد با مولایمان امام حسین (ع) درد دل کنیم . بچه ها ! آقا امام حسین (ع) خیلی بزرگوار است . او بهتر از همه ی شما شلمچه را می شناسد . فاطمیه را زیباتر از همه ی شما و ما تعریف می کند و خاطره های جبهه را خیلی دوست دارد . هر وقت به پا بوسش می رویم از ما می خواهد ، برایش خاطره تعریف کنیم . به مجرد این که بچه ها شروع به نغمه سرایی می کنند چشم های آقا مالامال از اشک می شود . سر مبارکشان را به زیر می اندازند و دانه های اشکشان زمین بهشت و محاسن شریفشان را تر می کند . همین دیروز بود که نوبت من بود تا خاطره تعریف کنم . من از غروب های شلمچه تعریف کردم . از کانال ماهی ، سه راه شهادت ، از جاده ی شهید صفری ، سنگرهای نونی ، جاده ی امام رضا (ع) و جاده ی شهید خرازی ، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای ناله های آقا را با همین دو گوش خود شنیدم ، آرام و آهسته فرمود : هیچ اصحاب و یاورانی بهتر و با وفا تر از اصحاب خود ندیدم . یکی از بچه ها به من گفت : - بس است . دیگر نگو . که آقا سر از زیر برداشت و آهسته فرمود : بگو . بگو عزیز دلم ! آن چه دلت را بی تاب کرده بگو . بچه ها ! این جا بر خلاف دنیای شما خاطره های جبهه زیاد مشتاق دارد و همه ی اهل بهشت بخصوص آقا مشتاق آن هستند . یک روز به آقا عرض کردم : آقا جان ! دوستان ما اکنون در دنیا هستند ، بی آن ها بر ما سخت می گذرد . آقا در حالی که اشک ، تمام محاسنش را پر کرده بود ، فرمود : آنها بقیة الشهدای منند . به جلال خداوند سوگند که در سکرات موت و ظلمت قبر و عذاب قبر و عذاب روح و در آن واویلای محشر تنهایشان نخواهم گذاشت . آنها در حساس ترین ایامی که نیاز به یاور داشتم لبیک وفا سر دادند . من به اکبرم گفته ام که بدون آنها به بهشت نیاید . راستی بچه ها ! این جا همه با لباس خاکی هستند که خود امام فرمود : این لباس بیشتر به شما می آید . بچه ها در آن روزهایی که بی بی فاطمه ی زهرا (س) دست های بریده ی عباس و قنداق خونی علی اصغر را نزد خدا برای شفاعت می برد ، ما هم گرد و غباری که از خاک شلمچه ، مهران ، فاطمیه ، فکه ، دهلران ، چزابه ، نهر اروند ، مجنون ، کوشک و پاسگاه زید بر چهر هامان نشست و خونی را که هنگام شهادت بر بردن و لباس هامان جاری شده بود ، جمع کردیم و در آن لحظه ی حساس برای شفاعت شما به همراه آوردیم . شما مطمئن باشید ، که ما شما را فراموش نکردیم و نخواهیم کرد ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دست نوشته های سردار شهید سید مجتبی علمدار [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:32 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
عصر غربت لاله هاست ، اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت ما بعد از شما هیچ نکردیم ، چفیه هایتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم پلاکهایتان ،که تا دیروز نشانی از شما بود، امروز گمنام مانده است . کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود ودیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا آلاله آنقدر سرخ است. چرا کسی نپرسید مزار باکری کجاست ؟؟؟چرا وقتی گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین ( ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با درد زیست نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!! ای شیهدان ما بعد از شما هیچ نکردیم آن ندای یاحسین ( ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد .یادتان هست که گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .ما امانت دار خوبی نبودیم و خونتان را فرش راه رهگذاران کردیم . یادتان هست هنگامی که گفتید : رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید که بر یاران خمینی ( ره ) چه گذشت آری بسیجیان و شهیدان زنده امروز ما می دانیم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید می دانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید. ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق تنها میاندار این عرصه است ............. ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم . مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند .یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که : بعد از شهدا چه کردیم . بعد از شهدا چه کردیم ................... [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:30 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
کلیپی از تفحص شهدای منظقه عملیاتی شرهانی است که ببینید و از دست ندید.
حضرت زهرایی دلتون حال و هوایی کرد دعا فراموش نشه. [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:26 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
[ جمعه 90/2/30 ] [ 9:15 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
نام عملیات : بیت المقدس هدف عملیات : آزاد سازی خرمشهر ، پادگان حمید ، هویزه، جفیر وحسینیه منطقه عملیاتی : غرب کارون ، جنوب غربی اهواز وشمال خرمشهر
تاریخ شروع : ساعت 30 دقیقه بامداد 10/2/61 مدت عملیات : 25 روز طی 3 مرحله وسعت منطقه عملیاتی : 6000 کیلومتر مربع
* مناطق وتأسیسات آزاد شده : · آزادی شهر بندری خرمشهر وشهر هویزه وپادگان حمید · جاده مهم وتدارکاتی اهواز _ خرمشهر _ کرخه نور · جاده سوسنگرد _ هویزه · خارج شدن بخش وسیعی از جنوب میهن اسلامی از زیر آتش دشمن · تصرف وتأمین 8 پاسگاه مرزی
* تجهیزات منهدم شده دشمن : · 285 دستگاه تانک ونفربر · دهها انبار مهمات · 40 فروند هواپیما · 2 فروند هلیکوپتر · چندین دستگاه لودروماشین آلات مهندسی · 500 دستگاه خودرو ·دهها قبضه توپسبک وسنگین · مقدار زیادی از انواع تیر بار وسلاحهای سبک سنگین
* یگانهای منهدم شده دشمن : · تیپ 12 زرهی و8 مکانیزه · تیپ 606 پیاده · تیپ 24 مکانیزه · تیپ 417 ·تیپ 426 · تیپ 51 · تیپ 34 زرهی · تیپ 27 مکانیزه · تیپهای 6و12 زرهی از لشکر 2 · تیپ 605 تیپهای 2و6 پیاده تیپ 90 پیاده · تیپ 48 پیاده · تیپ 10 زرهی · تیپ 46 مکانیزه · تیپ 37 زرهی از لشکر 12 · تیپهای 8و9و10 گارد مرزی · تیپ 33 نیروی مخصوص · تیپ 238 گارد مرزی · تیپ 14 زرهی · گردان تانک المنصور ویک گردان شناسایی ·تیپ 243 توپخانه ستاد کل ارتش عراق *غنائم : · 105 دستگاه تانک ونفربر · دهها انبار مهمات · 95000 عدد انواع مین · صدها دستگاه خودرو سبک وسنگین · 30 دستگاه جیب حامل توپ 106 میلیمتری · تعداد زیادی لودر وبولدوزر وماشین آلات مهندسی · 18 قبضه توپ 130 میلیمتری · هزاران قبضه سلاح انفرادی [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:11 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
خـــونیـــن شــــهر ، شهر خـــون آزاد شــــد...
(سوم خرداد 1361) چه باشکوه... نخلها همچنان ایستادهاند. هنوز ایستادهاند تا مقاومت را به رخ تاریخ بکشند، کارون همچنان جریان دارد تا رفتن و پیوستن را متجلی سازد. نخلها هنوز ایستادهاند تا ما بدانیم مردان و زنان این سرزمین چگونه از خود عبور کردند... نخلها بیدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سکوت و ستاره میگویند، نخلها ایستادهاند... خدایا! فردا چه خواهد شد...؟ و خدایا چه میشود اگر خورشید بر سرزمین طلایی "خونین شهر" فرود آید و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند؟؟؟ آری، آنچه روزی برایمان رویا بود پس از 575 روز به واقعیت تبدیل شد؛ خـــرمشـــهـر آزاد شـــــد...
دانلود فایل ها غیر مستقیم است و برای دانلود روی آنها کلیک کنید
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که میتپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. آن زمانی که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مردم مجبور شدند به سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در پازپسگیری شهر برآورده نمیشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود. رزمندگانمان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر تانکهای شیطان تکه تکه شد .
با آغاز عملیات بیتالمقدس، رادیوی رژیم بعثی، میکوشید با تبلیغات کاذب خود، حضور نیروهای عراق را در خرمشهر کسترده اعلام کند تا با این ترفند باعث تضعیف روحیه رزمندگان اسلام شود، ولی از آنجا که "فتح و پیروزی جز در سایه اتکا به خداوند متعال و طلب یاری او میسر نمیشود" با همت و رشادت رزمندگان اسلام و امدادهای غیبی، خرمشهر آزاد شد و نیروهای دلاور ایران توانستند پس از 48 ساعت از شروع محاصره تا فتح کامل شهر، اذان ظهر سوم خرداد 61 را در مسجد جامع خرمشهر سردهند و اینگونه بود که با به شهادت رسیدن پاکترین انسانها شهر خرمشهر (خونین شهر) آزاد شد و یاد و خاطره ی آن شهیدان و دلاوری های آنها تا ابد جاودانه ماند. [ جمعه 90/2/30 ] [ 9:9 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
|