پيام
+
تو جبهه مصاحبه ميگرفتيم،
كنارم ايستاده بودكه يكهوخمپاره آمد
ديدم تركش بهش خورده وافتاده زمين،
دوربين رابرداشتم،خودش راسوژه كردم

**گل آفتابگردون**
91/4/27

بي سر و سامان
بهش گفتم تواين لحظات اگه حرفي،صحبتي داري بگو درحالي كه لبخند روي لبش بود،گفت: من ازامت شهيدپروريه خواهش دارم!
بي سر و سامان
اونم اينس كه وقتي كمپوت ميفرستيدجبهه،خواهشن پوستشو"اون كاغذروشو"نكنيد
بي سر و سامان
بهش گفتم:بابا اين چه جمله ايه؟مسخره بازي در نيار قراره از تلويزيون پخش بشه ها!يه جمله بهتربگو!
بي سر و سامان
باهمون لهجه اصفهانيش گفت:اخوي،آخه نميدوني كه تاحالاسه دفعس به من رب گوجه افتادس
*نگين خانوم*
:)
*نگين خانوم*
خيلي خاطره قشنگي بود
بي سر و سامان
اين خاطره هم به ميمنت آغاز عيد مبعث كه دلتون واشه : )
*نگين خانوم*
ممنون:)
بي سر و سامان
....
* راوندي *
نميدونم بخندم يا بگريم !