سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سروسامان

استشهاد به واقعه مباهله و استناد به همراهى على و همسر و دو فرزند او با رسول‏خدا
1 ـ در کلام امام على علیه‏السلام:
به دنبال امتناع على علیه السلام از بیعت با ابوبکر، میان آن حضرت و ابوبکر بحث و گفتگویى درگرفت. ابوبکر با تمسک به حدیثى از رسول‏خدا درصدد توجیه کار خویش بود و در مقابل على ‏علیه السلام با او احتجاج مى‏ کرد و از او در مورد شایستگی هاى خود اعتراف مى‏گرفت و شبیه همین احتجاج را آن حضرت با اصحاب شورى بعد از مرگ عمر نیز داشت. هر دو حدیث به حدیث منا شده معروف است و در هر دو جا آن حضرت به واقعه مباهله و همراهى خود و همسر و دو فرزندش با رسول‏خدا اشاره مى‏کند و آنها سخن او را تأیید مى‏کنند.
در حدیث اول آمده است: «فانشدک بالله أبى برز رسول‏الله و بأهلى وولدى فی مباهلة المشرکین ام بک و باهلک و ولدک» قال ابوبکر: «بل بکم». (1)
و در حدیث دوم آمده است:
«نشدتکم بالله هل فیکم احد اخذ رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله وسلم بیده وید امرأته و ابنیه حین اراد ان یباهل نصارى اهل نجران غیرى؟ قالوا: لا. (2)
حدیث نقل شده در مورد دوم بدین تعبیر نیز وارد شده است:
«افتقرون أن رسول‏الله صلى ‏الله علیه و آله حین دعا اهل نجران الى المباهلة انه لم یأت الا بى و بصاحبتى و إبنى؟
قالوا اللهم نعم». (3)
در روایت معروف دارقطنى که ابن‏حجر در الصواعق المحرقه نیز آورده است، حدیث منا شده چنین نقل شده است:
«انشدکم‏الله هل فیکم احد اقرب الى رسول‏الله فی الرحم منى و من جعله نفسه و ابناءه ابناءه و نسائه نسائه غیرى؟
قالوا اللهم لا». (4)
غیر از حدیث منا شده در موارد دیگر نیز امیرالمؤمنین به واقعه مباهله اشاره کرده است و از آن موارد است که آورده‏اند جماعتى نزد آن حضرت آمدند و گفتند از بالاترین مناقب خود براى ما بگو پس حضرتش به ترتیب از واقعه «سدالابواب»، مباهله، ابلاغ سوره برائت بر مشرکین، تعبیر قرآن از او به «اذن» [در آیه «و تعیها اذن واعیة» (الحاقة / 12)]
نزول آیه «اجعلتم سقایة الحاج…» (توبه/ 19) در حق او و واقعه غدیر خم یاد مى کند و در ضمن شرح واقعه مباهله مى ‏فرماید که رسول‏ خداصلى الله علیه وآله وسلم دست من و حسن و حسین و فاطمه را گرفت و براى مباهله بیرون رفت. (5)
در روایتى دیگر که شبیه بدین روایت است امام صادق ‏علیه السلام مى‏فرماید: از امیرالمؤمنین در مورد فضائلش سؤال شد آن حضرت برخى را شمرد. بدو گفتند بیشتر بگو. حضرت فرمود دو پیشواى دینى از مسیحیان نجران به نزد رسول‏خدا آمدند و در مورد عیسى با آن حضرت سخن گفتند. آنگاه خداوند این آیه را فرستاد «ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم…» سپس پیغمبر وارد خانه شد و دست على و حسن و حسین و فاطمه «سلام‏الله علیهم اجمعین» را گرفت و بیرون آمد و کف دستش را به سوى آسمان گرفت و انگشتانش را باز کرد. آنها را به مباهله فراخواند . (6)
در حدیث مفصلى که آن حضرت هفتاد منقبت از مناقب خود را مى ‏شمارد به عنوان سى و چهارمین منقبت خود مى‏فرماید: نصارى چیزى را ادعا کردند پس خداوند در مورد آنان این آیه را فرستاد «فمن حاجک فیه…» پس نفس من نفس رسول‏خداست و «نساء» همان فاطمه است و «ابناء» حسن و حسین مى‏باشند سپس آن قوم پشیمان شدند و از رسول‏خدا خواستند که آنان را از مباهله معاف دارد و رسول‏خدا آنها را معاف داشت. قسم به خدایى که تورات را بر موسى و فرقان را بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم فرستاد اگر با ما به مباهله برمى‏خواستند هر آینه به صورت میمون‏ها و خوک‏هایى مسخ مى‏شدند. (7)
2 ـ در کلام امام حسن بن على علیه‏السلام
آن حضرت بعد از صلح با معاویه در حضور او خطبه‏ اى خواند و در ضمن آن فرمود جدم در روز مباهله از میان جانها پدرم و از میان فرزندان مرا و برادرم حسین را و از میان زنان فاطمه مادرم را آورد پس ما اهل او و گوشت و خون او هستیم. ما از او هستیم و او از ماست.
عبارت آن حضرت چنین بود «ایها الناس انا ابن البشیر و انا ابن النذیر و انا ابن السراج المنیر… فاخرج جدى یوم المباهلة من الانفس ابى و من البنین انا و اخى الحسین و من النساء فاطمة امى فنحن اهله و لحمه و دمه و نحن منه و هو منا». (8)
3 ـ در کلام امام حسین بن على علیه‏السلام
در جریان مراسم حج و در صحراى منى امام حسین‏ بن على ‏بنى ‏هاشم و بزرگان از اصحاب رسول‏خدا را جمع کرد و در اثنا خطبه ‏اى که خواند از آنان در مورد فضائل پدرش على ‏بن ابى‏ طالب اقرار گرفت. در این خطبه مفصل نیز به واقعه مباهله و حضور على و همسرش فاطمه و دو فرزندش اشاره شده است و چنین آمده است:
قال انشدکم الله أ تعلمون ان رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله وسلم حین دعا النصارى من اهل نجران الى المباهلة لم یأت إلا به و بصاحبته و إبنیه؟
قالوا اللهم نعم. (9)
4 ـ در کلام امام صادق علیه‏السلام
ابوجعفر احول از امام صادق‏ علیه السلام نقل مى ‏کند که به آن حضرت برخى از امورى را که مردم در حق آنها منکرند گفتم. حضرت فرمود بدانان بگو که قریش مى ‏گفتند ما آن «اولوالقربى» هستیم که غنیمت براى آنهاست. (10) سپس [در پاسخ ]بدین منکرین گفته شد که رسول‏خدا در روز بدر براى جنگ جز اهل بیت خویش را حاضر نکرد و به هنگام مباهله [که انتظار مى‏رفت عذاب بر یکى از دو طرف نازل شود] على و حسن و حسین و فاطمه سلام ‏الله علیهم اجمعین را آورد. پس آیا براى آنها [یعنى اهل بیت که در بدر و در مباهله حاضر بودند] تلخى و براى اینها [یعنى قریش ]شیرینى باشد. (11)
نکته قابل توجه در این روایت آن است که حضور اهل بیت در واقعه مباهله به مانند حضور خویشان رسول‏خدا در بدر دانسته شده است.
5 ـ در کلام امام موسى بن جعفر علیه‏السلام
در گفتگوى هارون الرشید با موسى ‏بن جعفرعلیه السلام آمده است که هارون پرسید چرا شیعیان شما از تعبیرشان در مورد شما به «یابن رسول‏الله» دست برنمى ‏دارند در حالى که شما فرزند على و فاطمه هستید و فاطمه ظرف تولد فرزند بود. در واقع فرزند به پدر منسوب مى‏گردد نه مادر. آن حضرت پس از استشهاد به آیه 84 سوره انعام (و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا…) اضافه فرمودند که همه امت اسلام از نیکوکار و بدکار اتفاق دارند که چون آن شخص نجرانى را پیغمبر به مباهله فراخواند در کساء او جز على و فاطمه و حسن و حسین کس دیگرى نبود و خداوند فرمود «فمن حاجک فیه من بعد…» پس تأویل «ابنائنا» حسن و حسین و تأویل «نسائنا» فاطمه و تأویل «انفسنا» على ‏بن ابى ‏طالب بود. (12)
6 ـ در کلام امام على‏ بن موسى الرضاعلیه السلام
چون حضرت رضاعلیه السلام در مجلس مأمون عباسى حاضر شد مأمون از او سؤالاتى کرد و حضرت یکایک پاسخ مى‏داد. تا سخن بدینجا رسید که مأمون پرسید آیا خداوند در جایى از قرآن «اصطفاء» را تفسیر کرده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود خداوند اصطفاء عترت را در دوازده موضع از کتاب خویش بیان فرموده است. سپس آن حضرت در بیان سومین موضع فرمودند: در واقعه مباهله که آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد…» نازل شد، پیامبر خدا، على و حسن و حسین و فاطمه (سلام‏الله علیهم اجمعین) را احضار کرد و جان آنها را قرین جان خود قرار داد. پس آیا مى‏ دانید معناى «وانفسنا و انفسکم» چیست؟ علماى مجلس گفتند مراد از آن نفس پیامبر خدا است. آن حضرت فرمود به غلط افتادید. خداوند در «انفسنا» نفس على‏علیه السلام را قصد کرده است و دال بر این امر سخن پیغمبر خداست که فرمود «لتنتهین بنو ولیعه او لأبعثن الیهم رجلا کنفسى یعنى على ‏بن ابى‏ طالب» و این خصوصیتى است که پیش از این و پس از این هیچکس بدان نخواهد رسید زیرا آن حضرت نفس على را همانند نفس خود قرار داد. (13)
در روایت دیگرى آمده است که مأمون روزى به امام رضاعلیه السلام گفت بزرگترین فضیلتى را که براى امیرالمؤمنین است و قرآن بر آن دلالت دارد براى من بگو. حضرت فرمود فضیلت او در مباهله است که در آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک…» اشاره شده است. آنگاه رسول‏خدا حسن و حسین را فراخواند پس آنها دو پسر او بودند و فاطمه را خواند پس او در موضع «نساءه» است و امیرالمؤمنین را خواند پس به حکم خداوند عزوجل او نفس رسول‏خدا است و چون هیچکس از مردمان بالاتر و برتر از رسول‏خدا نیست پس به حکم الهى باید هیچکس برتر و بالاتر از نفس رسول‏خدا نباشد. مأمون گفت مگر نه این است که خداوند «ابناء» را به لفظ جمع آورده و رسول‏خدا تنها دو پسرش را فراخواند و «نساء» را به لفظ جمع آورد، در حالى که رسول‏خدا فقط دخترش را آورد پس چرا جایز نباشد که آن حضرت از نفس خودش دعوت بکند نه از دیگرى بنابراین فضلى را که براى امیرالمؤمنین مى‏گویى ثابت نیست. امام هشتم در پاسخ فرمود آنچه گفتى صحیح نیست زیرا داعى باید غیر از خودش را دعوت کند، چنان که آمر باید به غیر خودش دستور بدهد و صحیح نیست که رسول‏خدا در حقیقت خودش را دعوت کند چنان که نمى‏تواند به حقیقت آمر به نفس خود باشد و هرگاه ثابت شود که رسول‏خدا در مباهله هیچکس جز امیرالمؤمنین را نخوانده است، ثابت مى‏شود که او نفس رسول‏خدا است که خداوند در کتابش بدو نظر داشته و در قرآنش بدو حکم کرده است. (14)
و نیز از جمله مناظرات آن حضرت با مأمون آورده‏اند که مأمون به آن حضرت گفت چه دلیلى بر خلافت جد شما [على ‏بن ابى‏ طالب‏] است؟ حضرت فرمود «انفسنا» پس مأمون گفت «لولا نسائنا» پس حضرت فرمود «لولا ابنائنا» آنگاه مأمون ساکت شد. (15) شرح مفاد این حدیث در تفسیر آیه مباهله گذشت.

استناد به واقعه مباهله در کلام سعدبن ابى وقاص
از آنجا که گفته ‏اند «الفضل ماشهدت به الاعداء »مى ‏توان حدیث سعد را دلیلى قاطع و دندان ‏شکن بر منکرین حضور اهل بیت در صحنه مباهله دانست چرا که منابع متعدد شیعه و سنى نقل کرده‏اند که معاویةبن ابى‏سفیان به سعد گفت چه چیز جلودار تو است که ابوتراب را دشنام نمى‏ گویى؟ سعد گفت هرگاه به یاد سه چیزى که رسول‏خدا در حق او گفت مى ‏افتم هرگز اجازه دشنام گویى به او را به‏ خود نمى‏ دهم. اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برایم دوست‏داشتنى‏تر بود. [اول آن که‏] چون در یکى از جنگها رسول‏خدا على را به جاى خویش در شهر باقى گذاشت على گفت، آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر مى‏ گذارى؟ پس رسول‏خدا بدو گفت آیا راضى نمى‏ شوى که نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن که بعد از من نبوتى نیست و [دوم آن که‏] از رسول‏خدا شنیدم که در روز جنگ خیبر فرمود هر آینه پرچم را به دست مردى مى‏دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانید على را آوردند در حالى که چشم درد داشت پس رسول‏خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد و [سوم آن که‏] چون این آیه «فقل تعالوا ندع ابناءنا…» نازل شد رسول‏خدا على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روایتى دیگر از سعد نقل شده است که رسول‏خدا فرمود «ان هولاء اهل بیتى». (16)
مباهله در قطعاتى از شعر عرب
استناد به شعر شاعران نامدار عرب که در قرون اولیه مى‏ زیسته ‏اند همچون استناد به کلام مورخین بزرگ بلکه گاه قوى‏تر از آن است؛ خصوصا آن گاه که شعر آنها بر زبانها رائج و دارج و در اذهان عامه مردم ثبت شده باشد. چرا که برخى اشعار بازگوکننده رویدادى مهم در تاریخ اسلام و مقطعى حساس از تاریخ مسلمانان است و چه بسیار حماسه‏ ها که در قالب قصیده ‏ها براى همیشه در خاطره‏ها جاودان مانده است. و ما مى ‏بینیم که شاعران تواناى شیعى مسلک که همواره درصدد بودند هر فضیلتى و هر منقبتى از فضائل و مناقب اهل بیت را در آینه شعر منعکس سازند، چون به واقعه مباهله رسیده‏اند، به وجد آمده و از اتحاد جان پیغمبر و على سخن گفته‏اند پس باید در اینجا به نمونه‏ هایى از اشعار این شاعران که موقعیت و مکانت خاص اجتماعى ‏شان پشتوانه شعر آنهاست اشاره شود.
ابوالحسین على ‏بن محمدبن جعفر الکوفى الحمانى المعروف «بالأفوه» شاعر قرن سوم که چون مناقب امیرالمؤمنین على ‏علیه السلام را به نظم مى ‏آورد بدینجا مى‏ رسد:

وانزله منه على رغمة العدى
کهارون من موسى على قدم الدهر
فمن کان فی اصحاب موسى و قومه
کهارون لازلتم على ظلل الکفر
و آخاهم مثلا لمثل فاصبحت
اخوته کالشمس ضمت الى البدر
فآخى علیا دونکم و أصاره
لکم علما بین الهدایة و الکفر
و انزله منه النبى کنفسه
روایة ابرار تأدت الى البشر
فمن نفسه منکم کنفس محمد
الا بأبى نفس المطهر الطهر

و به گفته صاحب الغدیر دو بیت آخر به حدیثى اشاره دارد که نسائى در کتاب خصائص خود به نقل از ابوذر آورده است که رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود «لینتهین بنو ولیعة او لأبعثن علیهم رجلا کنفسى ینفد فیهم امرى…» (17)
صاحب‏بن عباد شاعر معروف قرن چهارم در قصیده‏اى فضائل امیرالمؤمنین على ‏علیه السلام را چنین برمى‏شمارد:
و کم دعوة للمصطفى فیه حققت
و آمال من عادى الوصى خوائب
فمن رمد آذاه جلاه داعیا
لساعته و الریح فی الحرب عاصب
و من سطوة للحر و البرد دوفعت
بدعوته عنه و فیها عجائب
و فى اى یوم لم یکن شمس یومه
اذا قیل هذا یوم تقضى المآرب
أفى خطبة الزهراء لما استخصه
کفاء لها و الکل من قبل طالب
أفى الطیر لما قد دعا فأجابه
و قد رده عنه غبى موارب
أفى رفعه یوم التباهل قدره
و ذلک مجد ما علمت مواظب
أفى یوم خم اذ اشاد بذکره
و قد سمع الایصاء جاء و ذاهب (18)
و نیز از اوست:
قالت فمن ذا قسیم النار یسهمها؟
فقلت من رأیه أذکى من الشعل
قالت فمن باهل الطهر النبى به؟
فقلت تالیه فی حل و مرتحل
قالت فمن شبه هارون لنعرفه؟
فقلت من لم یحل یوما و لم یزل (19)

……………………………………………………………………………………………………………
پی نوشت :
1) شیخ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص .118
2) همان، ج 1، ص 139، قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج 3، ص 46 به نقل از الصواعق المحرقة؛ عابدین مؤمنى، مقاله على علیه السلام نفس رسول‏خدا در کتاب مجموعه گفتارهاى موسوم به شناخت نامه على‏علیه السلام، ص 189 به نقل از الصواعق المحرقة.
3) محمدیان، محمد، حیاة امیرالمؤمنین عن لسانه، ص 53 به نقل از کتاب سلیم‏بن قیس، امالى طوسى، تاریخ دمشق، خصال شیخ صدوق و احتجاج طبرسى.
4) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص .267
5) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 1، ص .16
6) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
7) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب، ج 8، ص 9، و ص 240 به نقل از کتاب خصال.
سلیمان‏بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 1، ص 40؛ شیخ طوسى، الامالى، ص .561
9) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب، ج 8، ص .272
10) اشاره است به آیه «واعلموا انما غنتم من شى‏ء فان‏لله خمسه و للرسول ولذى القربى» (انفال، 41) که با تأویل آن گروهى از مردم معتقد بودند که خمس تنها به فرزندان رسول‏خدا تعلق ندارد.
11) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله.
12) شیخ مفید، الاختصاص، ص 54؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهل‏البیت، ص 85، به نقل از الصواعق المحرقه، و نظیر این حدیث در عیون اخبار الرضا نقل شده است که علامه طباطبائى در المیزان، ذیل آیه مباهله آن را ذکر کرده است و نیز على‏بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، ج 2، ص .778
13) سلیمان‏بن ابراهیم القندوزى، ینابیع المودة، ج‏1 ، ص 131؛ رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب، ج 7، ص 10 به نقل از عیون اخبار الرضا و الامالى للصدوق؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
14) شیخ مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ص 38؛ آیت‏الله میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج 1، ص 435 به نقل از شیخ مفید، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص .257
15) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب، ج 8، ص 10 به نقل از طرائف المقال؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
16) تفسیر عیاشى، و تفسیر المیزان ذیل آیه مباهله؛ رى شهرى، موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب، ج 8، ص 314؛ ابن بطریق عمدة عیون صحاح الاخبار، ص 188 به نقل از صحیح مسلم؛ ابن بطریق، کتاب خصائص الوحى المبین، ص 100، به نقل از صحیح مسلم؛ شروانى، ما روته العامه من مناقب اهل البیت، ص 84 به نقل از سنن ترمذى، فرائد السمطین، تاریخ ابن‏عساکر و جامع الاصول؛ کنجى شافعى، کفایة الطالب، ص 141 با ذکر چند سند مختلف؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص 47؛ جلال الدین سیوطى، الدرالمنثور؛ محمد رشید رضا، المنار، ذیل آیه مباهله؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص 25؛ شیخ طوسى، الامالى، ص 306؛ محمدبن عبدالله الحاکم النیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 162 حدیث شماره 4719؛ مسلم‏بن الحجاج النیشابورى، صحیح مسلم، ج 4، ص 1870 حدیث شماره 32؛ محمدبن عیسى‏بن سورة، الجامع الصحیح (سنن ترمذى)، ج 5، ص 224 حدیث شماره 2999 و حدیث شماره 3724؛ ابراهیم‏بن محمد الجوینى، فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین، ج 1، ص 377؛ على‏بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، ج 1، ص 124 و ص 160 و چون حدیث سعد از جمله مستندات واقعه مباهله است در اینجا مناسب مى‏بینیم که به دیگر منابعى که اسناد واقعه مباهله راجمع کرده‏اند اشاره کنیم. مرحوم بحرانى در غایةالمرام واقعه مباهله را در خلال 19 حدیث از طرق اهل سنت و 15 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است. نگاه کنید به قادتنا کیف نعرفهم، ج 3، ص 64 و نیز حاکم حسکانى در شواهد التنزیل، ج 1، ص 155 واقعه مباهله را به 9 طریق از طرق موجود نزد اهل سنت نقل مى‏کند و نیز ابن‏مغازلى در کتاب مناقب خود واقعه مباهله را به نقل از شعبى از جابربن عبدالله آورده است که این یکى از طرق مذکور در شواهد التنزیل است. نگاه کنید به عمدة عیون صحاح الاخبار، ص 188 و نیز ابونعیم اصفهانى در کتاب النور المشتعل من کتاب مانزل من القرآن فی على‏علیه السلام، ص 49 برخى احادیث پیرامون واقعه مباهله را به نقل شعبى از جابرآورده است و استاد محمد باقر محمودى در تعلیقه خود از دیگر روات این احادیث که از جمله آنها ابورافع و ابن عباس است یاد کرده‏اند و در هر مورد سلسله سند را آورده‏اند .
و نیز اسناد واقعه مباهله در نزد اهل سنت را مى‏توان در ذیل آیه مباهله در تفسیر طبرى و تفسیر الدر المنثور جستجو کرد.
17) علامه امینى، الغدیر، ج 3، ص 66؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج 2، ص .217
18) علامه امینى، شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج 4، ص .41
19) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على ‏بن ابى ‏طالب، ج 9، ص 43، به نقل از الغدیر، ج 4، ص .40
منبع:کتاب مباهله


[ یکشنبه 90/8/29 ] [ 7:6 عصر ] [ کربلایی جواد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 176
بازدید دیروز: 205
کل بازدیدها: 19771649

طلایه دار